آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » فدریکو گارسیا لورکا

ترانه های مرگ

فدریکو گارسیا لورکا

ترجمه: احمد پوری تالاب کوچک در چشمانت خودم را دیدمو روح تو را اندیشیدمآه خرزهره سفید. درچشمانت خودم را دیدمو دهان تو را اندیشیدمآه خرزهره سرخ درچشمانت خودم را دیدماما دیدم مرده ایآه خرزهره سیاه مرثیه مرگ بر آسمان های سیاهمارپیچی از برق زرد. با دو چشم به دنیا آمدمبی آن ها از دنیا خواهم رفتآه خدای […]

فدریکو گارسیا لورکا

ترجمه: احمد پوری

تالاب کوچک

در چشمانت خودم را دیدم
و روح تو را اندیشیدم
آه خرزهره سفید.

درچشمانت خودم را دیدم
و دهان تو را اندیشیدم
آه خرزهره سرخ

درچشمانت خودم را دیدم
اما دیدم مرده ای
آه خرزهره سیاه

مرثیه مرگ

بر آسمان های سیاه
مارپیچی از برق زرد.

با دو چشم به دنیا آمدم
بی آن ها از دنیا خواهم رفت
آه خدای ژرف ترین اندوه ها.

و آن گاه
یک چراغ نفتی و یک پتو
گسترده بر زمین.
کوشیدم به جایی بروم
که انسان های خوب
می روند
و رفتم ای خدای مهربان…!

و آن گاه یک چراغ و یک پتو
گسترده بر زمین.
لیمو های کوچک و زرد
درخت لیمو
لیموهای کوچکت را
به باد بسپار.
می دانی که…آن گاه
آن گاه
یک چراغ نفتی و یک پتو
گسترده بر زمین
بر آسمان سیاه
مارپیچی از برق زرد.

غزل مرگ سیاه

می خواهم خواب سیب را بخوابم
به دور از هیاهوی گورستان ها.
می خواهم خواب آن کودک را بخوابم
که می خواست قلب خود را در دریا از سینه برکند.

نمی خواهم بشنوم مرده خونی از دست نمی دهد
دهان تجزیه شده هنوز برای جرعه ای آب له له می زند
نمی خواهم چیزی از عذاب علف بدانم
یا ازماه با دهانی از مار
که سپیده دمان در کار است.

می  خواهم دمی بخوابم
یک دم ، یک دقیقه،یک قرن
اما بگذار بدانند که نمرده ام
که گنجی از طلا دارم در لبانم
که دوست کوچک باد غربی ام
که سایه عظیم اشک هایم هستم.

مرا در شولایی نهان کن
زیرا سپیده مشتی مورچه به رویم خواهد پاشید
و کفش هایم را خیس خواهد کرد
تا نیش عقرب هایش لیز بخورند.

می خواهم خواب سیب را بخوابم
می خواهم مرثیه ای بیاموزم که مرا از زمین پاک بشوید
زیرا می خواهم باآن کودک سیاه زندگی کنم
که می خواست قلب خود را در دریا از سینه برکند.

لالایی برای آیینه خفته

بخواب
از چشمان سرگردان
هراسی به دل راه نده
بخواب
پروانه واژه روشنی لغزان
که از سوراخ کلید می آیند
تو را نخواهند آزرد
بخواب. تو آن گونه ای که قلب من است هستی.باغی  هستی که عشق من در آن به انتظارت است.

بخواب آسوده
اما بیدارشو
آن گاهکه آخرین بوسه بر لبانم
می میرد.


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شعر , شماره ۶ و ۷
ارسال دیدگاه