آخرین مطالب

» سرمقاله » رومن گاری با پرندگان می‌رود که در ناکجا بمیرد

رومن گاری با پرندگان می‌رود که در ناکجا بمیرد

اقبال معتضدی «… به نرده تکیه داد وسیگار اول را کشید و مشغول تماشای پرندگان شد که روی ماسه افتاده بودند، چندتایی از آن‌ها هنوز بال وپر می‌زدند. کسی هرگز نتوانسته بود برای او توضیح دهد که چرا پرندگان ازجزیره‌های میان دریا برمی‌خاستند تا بیایند و روی این ساحل، در فاصله‌ی ده‌کیلومتری شمال لیما* جان […]

رومن گاری با پرندگان می‌رود که در ناکجا بمیرد

اقبال معتضدی

«… به نرده تکیه داد وسیگار اول را کشید و مشغول تماشای پرندگان شد که روی ماسه افتاده بودند، چندتایی از آن‌ها هنوز بال وپر می‌زدند. کسی هرگز نتوانسته بود برای او توضیح دهد که چرا پرندگان ازجزیره‌های میان دریا برمی‌خاستند تا بیایند و روی این ساحل، در فاصله‌ی ده‌کیلومتری شمال لیما* جان بدهند…»
نام اصلی رومن گاری، رومن کاتسف بود اما به خاطر علاقه‌ی شدید به گاری کوپر، ستاره‌ی مشهور سینما، نامش را به رومن گاری تغییر داد. او نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس، کارگردان، دیپلمات و در جنگ جهانی دوم خلبان ارتش فرانسه بود. بیش از دوازده رمان و مجموعه‌داستان نوشت که بر اساس برخی از آن‌ها، فیلم‌هایی ساخته شد، از جمله «خداحافظ گاری کوپر»، «لیدی ال»، «پرندگان می‌روند که در پرو بمیرند»، «بادبادک‌ها» و…
بیشتر آثار رومن گاری به کوشش مترجمانی چون ابوالحسن نجفی، لیلی گلستان، سمیه نوروزی و چند تن دیگر به فارسی ترجمه شده‌اند. او دو بار برنده‌ی جایزه گنکور شد؛ یک بار برای کتاب «ریشه‌های آسمان» (۱۹۵۶) و بار دوم برای کتاب «زندگی در پیش رو» (۱۹۷۵). او سال‌ها آثاری را با نام ساختگی و جعلی امیل آژار منتشر کرد، برخی دلیل این پنهان‌کاری او را این گونه بیان کردند که چون جایزه‌ی گنکور فقط یک‌بار به هر نویسنده داده می‌شود، رومن گاری چندین سال نام امیل آژار را برای خود برگزید تا بتواند دو بار برنده‌ی جایزه گنکور شود. این داوری شتاب‌زده است چرا که اگر کمی ژرف‌تر با شخصیت حقیقی رومن گاری و محتوای آثارش آشنا شویم درمی‌یابیم، روح بی‌قرار و جهان فلسفی تنوع‌طلب رومن گاری فراتر از معیارهای متعارف، دستیابی به جوایز ادبی، مشهور شدن و دغدغه‌های معمولی است. این تمنای پایان‌ناپذیر به دگر بودن و دگر شدن و رهایی از هنجارها و قالب‌ها در رمان‌‌ها و شخصیت‌های داستانی او موج می‌زند. حتی در جایی به صراحت می‌گوید: «از تحمل هویت فردی مادام‌العمر خودم خسته شده‌ام.» نوع زندگی پرتلاطم و ماجراجویانه و نیز انتخاب شکل پایان دادن به هستی‌اش (خودکشی با شلیک گلوله به مغز خود) در شصت‌وشش‌سالگی، دلایل مهمی هستند که ما را وادار می‌سازد با احتیاط بیشتری رومن گاری را داوری کنیم.
«…چشم‌اندازِ مردِ تنها در این قهوه‌خانه‌ی چوبی در ساحلی دورافتاده، هر روز جسدهای پرندگانِ مرده یا در حال مرگ بود. در تهِ دل به سعادتی ممکن اعتقاد داشت که در عمقِ زندگی پنهان است و ناگهان سر برمی‌آوَرَد تا در دم غروب همه‌جا را روشن کند. نوعی حماقت مقدس در او بود، نوعی معصومیت که هیچ شکستی هرگز نتوانسته بود آن را از میان ببرد…»
او دو بار ازدواج کرد؛ دومین ازدواج او در سال ۱۹۶۲ با جین سیبرگ، هنرپیشه‌ی آمریکایی بود که پس از هفت‌سال با خودکشی سیبرگ، این زندگی مشترک نیز به پایان رسید. رومن گاری در کتاب «سگ سفید» داستان زندگی‌اش با جین سیبرگ را نوشته است.
در بخش پرونده‌ی این شماره، دوستان گران‌قدر در مقالاتی ویژه‌ی رومن گاری به نقد و بررسی دقیق‌تری از آثار این نویسنده‌ی برجسته پرداخته‌اند. تقدیم شما خوبان.

* لیما: پایتخت پرو
** نقل‌قول‌ها، تکه‌هایی از داستان «پرندگان می‌روند و در پرو می‌میرند» اثر رومن گاری با ترجمه‌ی ابوالحسن نجفی است.


برچسب ها : ,
دسته بندی : سرمقاله , شماره ۳۵
ارسال دیدگاه