آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » ولادیمیر نابوکوف

ولادیمیر نابوکوف

مسعود بُربُر ولادیمیر ولادیمیرویچ نابوکوف، زاده‌ی ۱۸۹۹ در سن پترزبورگ روسیه و درگذشته ۱۹۷۷ در مونتروی سوییس، داستان‌نویس، مترجم و منتقد ادبی آمریکایی بود اما حتی همین جملات اول که تنها در بردارنده نام و ملیت و فعالیت‌های ادبی اوست هم بحث‌برانگیز است. خود او درباره نامش توضیح می‌دهد: «…اغلب اشتباه نوشته می‌شود  چرا که […]

ولادیمیر نابوکوف

مسعود بُربُر

ولادیمیر ولادیمیرویچ نابوکوف، زاده‌ی ۱۸۹۹ در سن پترزبورگ روسیه و درگذشته ۱۹۷۷ در مونتروی سوییس، داستان‌نویس، مترجم و منتقد ادبی آمریکایی بود اما حتی همین جملات اول که تنها در بردارنده نام و ملیت و فعالیت‌های ادبی اوست هم بحث‌برانگیز است.

خود او درباره نامش توضیح می‌دهد: «…اغلب اشتباه نوشته می‌شود  چرا که چشم آدم دلش می‌خواهد الف هجای اول را اشتباه تایپی فرض کند و سومین واو را جای آن بنشاند واژآرایی کامل شود و ردیف سه‌تایی دایره‌ها[حرف O در الفبای لاتین] مثل بازی XO را تکمیل کند: نوبوکوف [NOBOKOV]. چقدر زشت، چقدر اشتباه… وقتی هم که اول جمله می‌آید با ٬هیچ‌کس٬ (nobody در انگلیسی) اشتباه گرفته می‌شود که آن‌ هم وقتی در اول جمله است حرف اولش بزرگ می‌شود. اما وقتی پای تلفظ وسط می‌آید، فرانسوی‌ها نابُکُف تلفظ می‌کنند با تأکید روی هجای پایانی، انگلیسی‌ها ناب‌اُکُف با تأکید بر هجای اولی و ایتالیایی‌ها نابُوکُف با تأکید بر هجای میانی، همان‌طور که خود روس‌ها تلفظش می‌کنند: نا، بُ، کُف، با یک اُ سنگین با دهان بازشده مثل هجای آخر نیویورک. گوش نیوانگلندی من از آن اُ کشیده میانی شیک و طولانی در هجای وسط نابوکوف آن‌طور که در فضای دانشگاهی آمریکا تلفظ می‌شود آزاری نمی‌بیند اما، «ناباکُف»، با «آ» وحشتناک میانی، مثل فاضلاب نفرت‌انگیز است. البته شما می‌توانید انتخاب خودتان را داشته باشید.»

و جالب آنکه سال‌ها در ایران نام این نویسنده با همان املای به قول خودش «وحشتناک» و «نفرت‌انگیز» نوشته شده و بر عطف کتاب‌هایش نشسته و از او یاد شده است.

ملیت او نیز بحث‌برانگیز بوده است. اغلب در ایران به عنوان نویسنده‌ای روس شناخته شده در حالی که خود در گفتگوهای مختلف خود را آمریکایی دانسته همچنان که در گفتگو با الوین تافلر که در پرونده ویژه همین شماره متن کاملش آمده در پاسخ به پرسشی درباره هویت ملی‌اش می‌گوید: «من یک نویسنده آمریکایی هستم که در روسیه به دنیا آمده و پیش از آنکه پانزده‌سال در کشور آلمان زندگی کنم، در انگلستان، ادبیات فرانسه خواندم. در سال ۱۹۴۰ به آمریکا آمدم و تصمیم گرفتم شهروند این کشور شوم و آمریکا را خانه خود بدانم.»

آثار

نابوکوف نویسنده پر کاری بود و شمار خوبی از آثار او به فارسی نیز برگردانده شده است:

– رمان «ماری»، ۱۹۲۶، ترجمه به فارسی: عباس پژمان (انتشارات هاشمی)، خلیل رستم‌خانی (به نام «ماشنکا»، نشر دیگر)

– رمان «شاه، بی‌بی، سرباز»، ۱۹۲۸، ترجمه به فارسی: رضا رضایی (نشر ثالث)

– رمان دفاع «لوژین»، ۱۹۳۰، ترجمه به فارسی: رضا رضایی (نشر کارنامه)

– داستان بلند «چشم»، ۱۹۳۰، ترجمه به فارسی: بهمن خسروی و بهناز بهادری‌فر (نشر شوقستان)، محمدعلی مهمان‌نوازان (انتشارات مروارید) یوسف نوری‌زاده (نشر مرکز)

– رمان «شوکت»، ۱۹۳۲

– رمان «خنده در تاریکی»، ۱۹۳۳، ترجمه به فارسی: امید نیک‌فرجام (انتشارات مروارید)، محمداسماعیل فلزی (انتشارات هیرمند)، مهدی سجودی‌مقدم (انتشارات مهراندیش)

– رمان «ناامیدی»، ۱۹۳۴، ترجمه به فارسی: خجسته کیهان (کتاب‌سرای تندیس)

– داستان بلند «دعوت به مراسم گردن‌زنی، ۱۹۳۶، ترجمه به فارسی: احمد خزاعی (نشر قطره)، لادن کاظمی و بابک حقایق (انتشارات قاصدک صبا)

– رمان «قریحه»، ۱۹۳۸

– رمان «افسونگر»، ۱۹۳۹

– رمان «زندگی واقعی سباستین نایت»، ۱۹۴۱، ترجمه به فارسی: امید نیک‌فرجام (انتشارات نیلا)، بهمن خسروی و حمیده رستمی (انتشارات نسل نواندیش)

– رمان «حمایل چپ»، ۱۹۴۷

– رمان «لولیتا»، ۱۹۵۵، ترجمه به فارسی: ذبیح‌الله منصوری [ترجمهٔ اقتباسی] (انتشارات ادارهٔ مجلهٔ ماه نو)، اکرم پدرام‌نیا (انتشارات زریاب)

– رمان پنین، ۱۹۵۷، ترجمه به فارسی: بهمن خسروی و بهناز بهادری‌فر (نشر شوقستان)، رضا رضایی (نشر کارنامه)

– رمان «آتش پریده‌رنگ»، ۱۹۶۲، ترجمه به فارسی: بهمن خسروی و حمیده رستمی (به نام «آتش کم‌فروغ»، انتشارات نسل نواندیش)

– رمان «آدا یا شوق: یک تاریخچهٔ خانوادگی»، ۱۹۶۹

– رمان «پُشت‌نماها»، ۱۹۷۲

– رمان «به دلقک‌ها نگاه کن!»، ۱۹۷۴، ترجمه به فارسی: شمیم هدایتی (انتشارات نیلا)

– اصالت لورا، ۱۹۷۷

علاوه بر این‌ها از نابوکوف در ایران، «مجموعه داستان‌های کوتاه ولادیمیر ناباکوف» با ترجمه بهمن خسروی (نسل نو اندیش)، داستان کوتاه «ناتاشا» با ترجمه ترانه برومند (نیلا)، «خواهران مرده و دو داستان دیگر» با ترجمه شهریار وقفی پور (نشر رازگو)، نمایش‌نامه «اختراع والس» با ترجمه محمد نجفی (نیلا) و «حرف بزن خاطره!» با ترجمه خاطره کردکریمی (نشر چشمه) منتشر شده است.

نابوکوف بر خلاف موج حاکم بر ادبیات سیاسی آن روزهای جهان، یک لیبرال کلاسیک بود، به شطرنج علاقه داشت و برای مجلات معماهای شطرنج طراحی می‌کرد، به حشره‌شناسی علاقه داشت و به عنوان یک پژوهشگر جانورشناسی، مسئول ساماندهی مجموعه پروانه‌های موزه جانورشناسی تطبیقی دانشگاه هاروارد بود. دقت نظر او در جزییات و علاقه‌اش به معماها به روشنی در آثارش دیده می‌شود. آثاری که همچون بنایی دیدنی در هر گوشه و کنار خود جزییاتی برای ارائه دارد و هر بار با لایه‌برداری از یک معمای تازه خواننده را شگفت‌زده می‌کند. نابوکوف یکی از مهم‌ترین نویسندگان صاحب سبک سده بیستم به شمار می‌رود. با آنکه انگلیسی زبان مادری او نبود اما جملات آغازین لولیتای او را به عنوان نمونه‌ای از توانمندی‌های زبان انگلیسی در نثر شاهد می‌آورند. در دفاع لوژین، که داستان درآمیختن زندگی یک نوجوان در شطرنج است، شخصیت داستان را همچون یک شطرنج‌باز قهار به آرامی در گرداب شطرنج کیش و مات می‌کند. در لولیتا که یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار ادبی قرن بیستم است، شخصیتی می‌آفریند جذاب و موجه و هوس‌باز و زبان‌آور و در پنین شخصیتی سرد، با اشتباهات زبانی مکرر، حواس‌پرت و کاملاً متفاوت. در ماری خواننده را مقهور توصیفات شگفت می‌کند و در دعوت به مراسم گردن‌زنی او را در موقعیتی ویرانشهری مبهوت می‌کند. در بسیاری از داستان‌ها شگردها و ساختارهای نو را می‌آزماید و همچون معماری خلاق، با بنای داستان، به خاطر داستان، و به خاطر لذت داستان، خواننده را مسحور می‌کند.

زیدی اسمیت در جستار روایی «بازخوانی بارت و نابوکوف» که در کتاب «ماجرا فقط این نبود» (شش جستار درباره زندگ در کنار ادبیات و هنر، زیدی اسمیت، ترجمه معین فرخی و احسان لطفی، نشر اطراف)، نابوکوف را در رویارویی پندارینی با بارت می‌گذارد و نشان می‌دهد چگونه باور به «مرگ مؤلف» که در جهان ادبیات پس از بارت امری بدیهی انگاشته شده و حتی جنبه‌ای اخلاقی می‌یابد، از دید نابوکوف نامعتبر است و به راستی هم تمام باورهای خواننده در این زمینه را به چالش می‌کشد. آنجا که بارت «مؤلف» و اقتدار او را به سطح «نویسا» فرود می‌آورد، نابوکوف نویسنده‌ای نیست که به راحتی زیر بار برود که بمیرد. آنجا که بارت بخ خواننده آن آزادی را می‌دهد ککه از سبک خواندن منفعلانه آزاد شود و «پروانه» نویسنده را بگیرد و اگر دلش خواست به دلخواه خود ادعا کند «زرافه» است، نابوکوف به پروانگی پروانه باور دارد. بارت دل‌بسته به تحلیل‌های پسامارکسیستی خواننده‌ی مصرف‌کننده را خواننده بد می‌دانست اما نابوکوف لیبرال، با ارائه آثاری چندوجهی (و نه چند تفسیری) به خواننده که همه جزییات به خوبی در آن چیده شده  از خواننده می‌خواهد که نه فقط در احساسات آدم‌های کتاب، بلکه در احساسات مؤلف کتاب و لذت‌ها و دشواری‌های خلق شریک شود. یعنی اگر خواننده خوب نابوکوف باشی باید خودت را در نابوکوف (و نه آن چیزی که خودت دوست داری) حل کنی تا عملاً همزاد او بشوی و آنچه را که او می‌فهمد بفهمی و به آنچه او عشق می‌ورزد عشق بورزی و تمام نکته‌سنجی‌های او را دنبال کنی و پی بگیری. گویا برعکس بارت، اینجا خواننده است که باید بمیرد تا نویسنده زندگی کند، تا شاید همان سرخوشی نویسنده از نوشتن را بازسازی کند. نابوکوف به راستی این فرض بارتی را که خواننده بیش از هر چیز به دنبال آزادی بی حد و حصر در تفسیر متن است در آدمی زیر سؤال می‌برد و معتقد است که چه بسا خواننده خوب دوست داشته باشد  به قوانین خانه‌ی رمان، که خانه‌ی نویسنده است، و به اصطلاحات خاص نویسنده تن دهد. آنجا که کوندرا معتقد است «رمان‌های بزرگ همیشه کمی از نویسنده‌هایشان باهوش‌ترند» نابوکوف زیر بار نمی‌رود و به روشنی در گفتگویش با آلوین تافلر (که در همین پرونده می‌توانید متن کامل آن را بخوانید) می‌گوید: من بیش از آن چیزی که بتوانم به واژگان در آورم می‌دانم، و همان مقدار کمی هم که می‌توانم بیان کنم، هنوز بیان نشده است!

رمان‌های نابوکوف معماری‌ای دارند. نه فقط دری که از آن داخل شوی و در دیگری که از آن بیرون بیایی، بلکه اتاق، سراسرا، راه‌پله، باغچه‌هایی کوچک در جلو و پشت ساختمان، در مخفی، راهروهای پنهان، و کلی چیز دیگر دارند. اغلب دلتان برای جهان رمان‌های او تنگ می‌شود و هر کدام را می‌توانی بارها بازخوانی کنی. وقتی برای چندمین بار وارد جهان رمان دلخواهت شوی می‌توانی حس کنی از آن توست و هیچ‌کس دیگر بدینسان آنجا زندگی نکرده است، حتی اگر بر خلاف پنین، رمانی همچون لولیتا باشد که می‌دانی هر روز گردشگرانی به هر گوشه‌اش سرک می‌کشند.

در پرونده ویژه نابوکوف در برگ هنر تصمیم گرفتیم بر خلاف روال رایج در دهه‌های گذشته در ایران، از املایی که خود او بیش از همه بدش می‌آمد استفاده نکنیم و نام او را در مقالات (که هر کدام با یک املا نوشته بودند) همان‌طور که خودش بیشتر دوست داشت بنویسیم.

در این پرونده می‌توانید داستان «اعلام خبر» از نابوکوف را با ترجمه آبتین گلکار بخوانید که ترجمه فارسی آن پیش از منتشر نشده و از مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه نابوکوف انتخاب شده که پس از این در نشر چشمه منتشر خواهد شد.

همچنین گفتگوی مفصل آلوین تافلر با ولادیمیر نابوکوف را که در سال ۱۹۶۴ انجام شده با ترجمه بهنام رشیدی در این پرونده آورده‌ایم که به تک‌تک جملات آن در بسیاری از نقدها و مقاله‌ها درباره نابوکوف ارجاع داده می‌شود.

منصوره تدینی در مقاله‌اش به بهانه بررسی رمان نابوکوف به نام «خنده در تاریکی» به زندگی، سبک و آثار نابوکوف پرداخته و از ظهور مؤلفه‌های پسامدرنیسم در این اثر سخن گفته است.

اکرم پدرام‌نیا، مترجم لولیتا، در یادداشتش خواندن رمان لولیتا را همچون ورود به تالار آینه دانسته و لولیتا را رمانی عنوان کرده به خواننده آن چیزی رامی‌ببخشد که نابوکوف خلسه‌ی زیبایی‌شناسانه‌ می‌نامد: حسِ بودن، که به‌گونه‌ای و در جایی با دیگر مرتبه‌های بودن رابطه دارد: جایی که هنر (کنجکاوی، مهربانی، دلسوزی، خلسه) معیار است.

حجت زمانی در یادداشتی به پنین پرداخته و طرح‌ها و داستان‌های فرعی آن و البته از فصل‌بندی کتاب و تلاش برای فهم این فصل‌بندی که البته نابوکوف احتمالاً به این تلاش ما خواهد خندید و خواهد گفت خوب سر کارتان گذاشتم!

ناصر فکوهی، بینامتنی میان «آلیس در سرزمین عجایب» لویس کارول با نسخه سینمایی استنلی کوبریک از لولیتا و خود رمان را دستمایه یادداشتش قرار داده و به اروتیسم در این سه اثر نیز می‌پردازد.

جواد اسحاقیان نیز در مقاله‌ای به خوانش اسطوره‌ای و روانشناختی لولیتا پرداخته و در آن از نیمفت‌ها (پریان آب)، آنیما و آنیموس (روان زنانه و روان مردانه)، هراس از مرگ و مرگ‌اندیشی در این اثر شاخص نابوکوف سخن گفته است.


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شماره ۲۵
ارسال دیدگاه