آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » کیوان نریمانی

کیوان نریمانی

باد می افتداز سربند قبیلهسبز و سرخ و خاک آلودبزنبزن به زردی ی ظهر تابستانبهتخته سیاهبه ترس پشت خاکریزمن نگفتمروباه گفتهمان که دمشخرمنی از خاطرهآ تش گرفته بوداز خط گریه هاگلوله های مشقیقطار قطارهمین طور تا گودال کبیرامتداد سنگسایه ها انگارشاعر بینواسر عصرپای تپه های گنگموی بریده ی شهرزاد رامی بردند تالار موریانهگزیدمجامی به خاک […]

کیوان نریمانی

باد می افتد
از سربند قبیله
سبز و سرخ و خاک آلود
بزن
بزن به زردی ی ظهر تابستان
به
تخته سیاه
به ترس پشت خاکریز
من نگفتم
روباه گفت
همان که دمش
خرمنی از خاطره
آ تش گرفته بود
از خط گریه ها
گلوله های مشقی
قطار قطار
همین طور تا گودال کبیر
امتداد سنگ
سایه ها انگار
شاعر بینوا
سر عصر
پای تپه های گنگ
موی بریده ی شهرزاد را
می بردند

تالار موریانه
گزیدم
جامی به خاک ریز
آ ن جا که جام گذاشتند
آن جا که تار غروب
اسیرم نتوانست


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شعر , شماره ۱
ارسال دیدگاه