آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » ندا کامیاب

ندا کامیاب

دو شعر چند قدم به ساعتِ هفت همه ی روزهایا چند قدم به هر چه دلت خواستثانیه شمار اگر زن بود یا حتی زردِ نباتیمثل پرنده ای که هیچ وقت نمی نشینددستِ کم هر دقیقه یکی از پاییز این همه خرمالو می افتادمی بینیچهار گوش است آخر این هفته در طالع منحالا تو هی پیراهن […]

ندا کامیاب

دو شعر

چند قدم به ساعتِ هفت همه ی روزها
یا چند قدم به هر چه دلت خواست
ثانیه شمار اگر زن بود یا حتی زردِ نباتی
مثل پرنده ای که هیچ وقت نمی نشیند
دستِ کم هر دقیقه یکی از پاییز این همه خرمالو می افتاد
می بینی
چهار گوش است آخر این هفته در طالع من
حالا تو هی پیراهن چهار خانه بپوش
و زمین را جورِ دیگری بچرخ
در حلقه ی چاه یوسفِ درونِ خودت
اهورا در مشت بسته ی من به هر زبان چروک نمی خورد
و خورشید دایره تر نمی شود با هیچ حروف ابجدی
با این همه باز
سوسن سفید دود می کنم برای هر سال
و منتظر دوشیزه ای می مانم
که از آب های هامون
آبستن باز می گردد

بر خلاف هوای همیشه بد
یا نمِ بارانی که بوی فراق می دهد
هی برف روی برف از تو می ریزد تا کمرم
دو خلیج رد می شود از دست هام
دو فاخته از حافظه ام
که تمام بعد از ظهر
جای شان را با هم عوض کرده اند
امّا
زحل پر از کوچه های تنگ است با سنگفرش های خاکستری
وقتی باید با یوسفی که مدام به ساعتش نگاه می کند
در افقی بی جهت قدم بزنی
و با شاخه ای رُزِ باز نشده
نیمه تمام برگردی از پاهای زمستانی ات
از فاخته ای که فراموش کردی رهایش کنی…


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شعر , شماره ۱
ارسال دیدگاه