آخرین مطالب

دو شعر از

مه آ محقق

نور و سکوت نورهای مشبکنورهای مشبکشما راجام جام سرمی کشموقتی که تشنگیتنهایی اَستو گرسنگیچاله ای سیاهچاله ای عمیق و سیاهکه تمام چیزها را می بلعدتمام خاطره هاتمام اعتماد مرانورهای مشبک از سقف های دورآیا هنوز آسمان آبی ست؟و هنوز دریا، در کار بوسیدن ساحل هست؟آیا هنوز آدمی سیب می کارد؟من گرسنه امسخت گرسنه امو سیاهی چشممدهان کوچک قلبی ست که جهان را می بلعدبا مرگ نفس می کشمبا […]

مه آ محقق


نور و سکوت

نورهای مشبک
نورهای مشبک
شما را
جام جام سرمی کشم
وقتی که تشنگی
تنهایی اَست
و گرسنگی
چاله ای سیاه
چاله ای عمیق و سیاه
که تمام چیزها را می بلعد
تمام خاطره ها
تمام اعتماد مرا
نورهای مشبک از سقف های دور
آیا هنوز آسمان آبی ست؟
و هنوز دریا، در کار بوسیدن ساحل هست؟
آیا هنوز آدمی سیب می کارد؟
من گرسنه ام
سخت گرسنه ام
و سیاهی چشمم
دهان کوچک قلبی ست که جهان را می بلعد
با مرگ نفس می کشم
با مرگ می خوابم
با مرگ برمی خیزم
من از خود چیزی نمی دانم
جز کلمه
که نور است و سکوت
و در درونم تکثیر می شود
 تکرار می شود
و از خود چیزی نمی دانم
جز پنجره
که تو را از من عبور می دهد
و سیاهی را از درون
پس می زند
پس می زند
پس می زند

سی مرغ

سی مرغ بسته خودش را به دُمت
خورشید
قاف به قاف سر می کشد از چشمانت
و تاریکی شکاف برمی دارد
می پرسند چگونه؟
و چه گونه بگویم
که شهابی راه گشوده به آسمان ما
مرغان در دامنش
ستاره ستاره می گدازند
و مردمک ها نمی بینند
سی مرغ دوخته چشمش را به دهانت
کلمه
حرف به حرف پر می  کشد از لبانت
موسا از کلام می ماند
داوود از صوت
و سلیمان از اسم اعظم
می پرسند چگونه؟
و چه گونه بگویم
وقتی که گوش ها بی لاله به سرب نشسته اند
به اشاره
نای می شوم
پژواک صدا در غار
و نگینی که نام مرا می خواند
سیمرغ افتاده به دامت
و من آویزان
از منقار هُدهدی که دانه نمی داند


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , دسته‌بندی نشده , شعر , شماره ۶ و ۷
ارسال دیدگاه