آخرین مطالب

مه آ محقق

سنگیبه دریاچه بیفتدغولی برآیدآب چکانتا درختی که من باشمدست ببرد به میوه هایمزنی کاملن کامل شومبر بستر ریگزارغولی از ریگزار برآیدشن ریزانتا بستری که فرو می رود وفروتا جایی که نبینمچه گونهغول دریاچه ، خونش روانبه آب برگردد وریگزار سرخ، بی تپه هادرختیبا میوه های نارسیدهشهابی بیایدبه دریاچه بیفتد و….*عفریتی عاشقم باشداناریروی رفینه زمانینه سایه […]

مه آ  محقق

سنگی
به دریاچه بیفتد
غولی برآید
آب چکان
تا درختی که من باشم
دست ببرد به میوه هایم
زنی کاملن کامل شوم
بر بستر ریگزار
غولی از ریگزار برآید
شن ریزان
تا بستری که فرو می رود و
فرو
تا جایی که نبینم
چه گونه
غول دریاچه ، خونش روان
به آب برگردد و
ریگزار سرخ، بی تپه ها
درختی
با میوه های نارسیده
شهابی بیاید
به دریاچه بیفتد و
….
*
عفریتی عاشقم باشد
اناری
روی رفی
نه زمانی
نه سایه ای
نه آینه ای
تنها گاهی
صدای قدم هایی
پچ پچه هایی
وردی
تا دختری شوم
با گیسوان بلند
نشسته بر تخته سنگی
عفریتی
به زیبایی تمساحی
به وقت معاشقه
سر بر پایم بخوابد
بعد آرام
در حیاط مدور
کنار حوض مدور
نگاه کنم
به دهان کوچکی
که حسرت آسمان را
به چشم هایم بدوزد
و گاهی
مردی
دلوی به چاه بیندازد و
به آبی نرسد


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شعر , شماره ۱
ارسال دیدگاه