آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » عرفان لاجوردی

عرفان لاجوردی

برقص تا که جهانی به رقص برخیزدبریز جز تو کسی عشوه ای نمی ریزدبنوش تا که حیا را به باد بسپاریببوس تا که تنم از تنت نپرهیزدهمیشه واسطه ای مثل باد لازم نیستکه گرد گل به گل دیگری بیامیزدتو چوب دار مغول، من، شکوه نیشابورکه شرحه شرحه ز بالای تو بیاویزدبرای شهر پس از من […]

عرفان لاجوردی
            ۱

برقص تا که جهانی به رقص برخیزد
بریز جز تو کسی عشوه ای نمی ریزد
بنوش تا که حیا را به باد بسپاری
ببوس تا که تنم از تنت نپرهیزد
همیشه واسطه ای مثل باد لازم نیست
که گرد گل به گل دیگری بیامیزد
تو چوب دار مغول، من، شکوه نیشابور
که شرحه شرحه ز بالای تو بیاویزد
برای شهر پس از من از استخوان هایم
بساز اسلحه ای تا دوباره بستیزد
برقص آتش در خرمن خراسانی
بنوش، بر سرت این آبروست می ریزد

            ۲

این روزها که هی مثلا فکر می کنم
دارم به فعل پیر شدن فکر می کنم
دارم به سال های تو را دوست داشتن
دارم به واژه قدغن فکر می کنم
یک جای دور، خون تو در ناف من نشست
شب ها به آن الست ختن فکر می کنم
شب ها به رنگ چشم خودت فکر می کنی؟
شب ها به رنگ چشم تو، من، فکر می کنم
یادت که هست، نقد “شفیعی کدکنی”؟
تو به نسیم، من، به گون فکر می کنم
من با نگاه فلسفی ات حال می کنم
اما تَتَن تَتَن تَتَتَن فکر می کنم
اما تَتَن تَتَن تَتَتَن پیر می شوم
وقتی تو را بدن به بدن فکر می کنم
عکس مرا نگیر که شاعر شنیدنی است
این روزها به گفته شدن فکر می کنم


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شعر , شماره ۱
ارسال دیدگاه