آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » احمد شاملو

احمد شاملو

از مجموعه ی ” از هوا و آینه ها” میان خورشید های همیشهزیبایی تولنگریست.خورشیدی که از سپیده دم همۀ ستارگانبی نیازم می کندنگاهتشکست ستمگریست. نگاهی که عریانی روح مرااز مهرجامه یی کردبدان سان که کنونمشب بی روزن «هرگز»چنان نمایدکه کنایتی طنز آلودبوده است. و چشمانت با من گفتندکه فرداروز دیگریست. آنک ! چشمانی که خمیر […]

احمد شاملو

از مجموعه ی ” از هوا و آینه ها”

میان خورشید های همیشه
زیبایی تو
لنگریست.
خورشیدی که از سپیده دم همۀ ستارگان
بی نیازم می کند
نگاهت
شکست ستمگریست.

نگاهی که عریانی روح مرا
از مهر
جامه یی کرد
بدان سان که کنونم
شب بی روزن «هرگز»
چنان نماید
که کنایتی طنز آلود
بوده است.

و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگریست.

آنک ! چشمانی که خمیر مایۀ مهرست
وینک مهر تو:
نبرد افرازی
تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم.

آفتاب را در فرا سو های افق پنداشته بودم.
به جز عزیمت نا بهنگام گریزی نبود
چنین انگاشته بودم.

آیدا
قسخ عزمت جاودانه بود.

میان آفتاب های همیشه
زیبایی تو
لنگریست.

نگاهت
شکست ستمگریست.

و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگریست.

شهریور چهل و یک


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شعر , شماره ۱
ارسال دیدگاه