آخرین مطالب

» شماره ۳۹ » بعد مرگ

بعد مرگ

کتاب: بعد مرگ نویسنده: دانلد انتریم مترجم: عماد مرتضوی ناشر: نشر گمان نوبت چاپ: اول ۱۴۰۲ تعداد صفحه: ۱۹۱ قیمت: ۱۱۵ هزار تومان دانلد اَنتریم رمان‌نویس امریکایی متولد ۱۹۵۸ در ایالت فلوریدا است. اولین رمان اَنتریم «انتخاب آقای رابینسون برای جهانی بهتر» در سال ۱۹۹۳ به چاپ رسید. رمان تحسین‌شدۀ «صد برادر» توانست در سال […]

بعد مرگ

کتاب: بعد مرگ
نویسنده: دانلد انتریم
مترجم: عماد مرتضوی
ناشر: نشر گمان
نوبت چاپ: اول ۱۴۰۲
تعداد صفحه: ۱۹۱
قیمت: ۱۱۵ هزار تومان

دانلد اَنتریم رمان‌نویس امریکایی متولد ۱۹۵۸ در ایالت فلوریدا است. اولین رمان اَنتریم «انتخاب آقای رابینسون برای جهانی بهتر» در سال ۱۹۹۳ به چاپ رسید. رمان تحسین‌شدۀ «صد برادر» توانست در سال ۱۹۹۸ به مرحلۀ نهایی جایزۀ PEN/Faukner در بخش ادبیات داستانی راه یابد. کتابی که در سال ۱۴۰۰ در ایران ترجمه شده و نشر برج منتشر کرده است. در سال ۱۹۹۹، مجلۀ ادبی نیویورکر اَنتریم را جزء ۲۰ نویسنده برتر زیر ۴۰ سال معرفی کرده است. اَنتریم که یکی از نویسندگان کم‌کار ادبیات جهان محسوب می‌شود، در زمینۀ داستان کوتاه‌ هم فعالیت‌هایی داشته است. او کتاب «تلألؤ زمردین هوا» شامل هفت داستان کوتاه را که پیش‌تر در مجلۀ نیویورکر منتشر شده بود در سال ۲۰۱۴ منتشر کرد.
اما در سال ۲۰۰۶ از او کتابی غیرداستانی با نام بعد مرگ afterlife: the memoir منتشر شد که خاطراتی از زندگی و رابطۀ پیچیدۀ نویسنده با مادر الکلی و بیمار روانی‌اش، لووان اَنتریم است. رابطه‌ای که کیفیتش تأثیری عمیق بر شیوۀ زندگی و نگرش نویسنده به جهان گذاشته است. کتاب در سال ۲۰۰۷ نامزد نهایی جایزۀ حلقۀ ملی منتقدان کتاب شده است.
«بعد مرگ» خودزندگی‌نامه‌ای است از انتریم که قرار است به سیر اتفاقات و تغییرات پس از مرگ مادر بپردازد. بازگشتی است به گذشته و آنچه بر والدین، خانواده و روابط آن آمده است؛ به کودکی و نوجوانی پسری که مادر و پدری الکلی زندگی‌اش را ویران می‌کنند؛ به دورانی که پدر نیست و پسر به‌ناچار نقش او را برای مادر ایفا می‌کند؛ به دوران رجعت آن دو به یکدیگر و سرگشتگی چندبارۀ پسر.
در طول کتاب چندین بار نویسنده به طور خودخواسته سعی می‌کند با پرداختن به سایر شخصیت‌های تاثیرگذار بر زندگی‌‌اش همچون عموی نامتعارفی که دارد، خواهر تنها و یا دخترهایی که همراهش می‌شوند، نقش مادر را کمرنگ کند. غافل از آنکه جان زندگی‌اش در دستان اوست. مادری که فرسنگ‌ها دور از او زندگی می‌کند ولی دانلد همچنان زیر سایۀ سنگینش می‌زید.
خود انتریم به‌وفور در طول کتاب نقش مادر را در تصورش از جهان و آدم‌ها و طریقۀ دلبستگی و دلزدگی‌اش به اشیاء و مسئلۀ بودن و نبودن در جهان خاطرنشان می‌کند. تا جایی که ویرانی مادر را نتیجۀ ویرانی زندگی مادربزرگش می‌داند. بارها به ارجاعات مادر از زندگی‌اش در دوران کودکی با پدربزرگ و مادربزرگش اشاره می‌کند. به چیزهایی که برایش به ارث گذاشته بودند تا بهتر زندگی کند و چیزهایی که از او گرفته بودند. انتریم در بستر گم‌گشتگی خود، مادر را می‌بیند، همان‌طور که در بستر تنهایی مادر، حضور مادربزرگ را؛ و از نظر او این دور باطل تا ابد ادامه دارد.
نویسنده می‌گوید، مادرم خواسته بود کتابی به او تقدیم کنم. شاکی بود که چرا هرگز یکی از کتاب‌هایش را به او تقدیم نکرده است. و بعد این ناداستان جذاب را نوشته است. کتابی که مادر هرگز آن را نمی‌خواند. کندوکاوی در گذشته‌‌ای آشفته در جهانی که مادر هنوز در آن حضور دارد. زنی که بسیار می‌نوشد، لباس‌هایی خلاف عرف روزگار طراحی می‌کند و سعی دارد خیاطی را از نگاه خودش بازتعریف کند. جایی نزدیک به انتهای کتاب وقتی که دیگر تصویر مادر به‌گونه‌ای در ذهن خواننده ساخته شده، نویسنده اعتراف می‌کند برخلاف آنچه تابه‌حال می‌اندیشیده، حداقل مادرش تلاش خود را در این جهان کرده است؛ اگرچه هرچه زده به در بسته خورده باشد.
روایت جذبۀ زنی با سیگاری در دست، و لیوانی قهوه‌ و الکل که در تمام زندگی بخشی از حلقۀ ارتباطی‌شان بوده است. جایی از کتاب هست که مادر به انتریم زنگ می‌زند تا دوستش را برای یافتن چیزی در نیویورک همراهی کند. چیزی مبهم که نویسنده می‌داند به هیچ کجا نمی‌رسد ولی این جادوی مادر است که او را وادار می‌کند کار و زندگی اش را رها کند، دست دوستش را بگیرد و از این گالری به آن گالری سربزند. کاری که کوچک‌ترین اعتقادی به آن ندارد ولی هر روز گزارش مبسوطش را به مادر می‌دهد.
در پایان می‌توان گفت «بعد مرگ» ناداستانی عمیق و پرکشش است. مروری بر رابطه‌ها و زخم‌های پنهان. تجربه‌ای یکتا از همزیستی کوتاه با نویسنده‌ای توانا با نثری روان و ترجمه‌ای درخور که به‌تازگی به همت نشر گمان در ایران به چاپ رسیده است.
در ادامه، بخشی از کتاب را می‌خوانیم:
«وقتی در دل شب، مادرم تلوتلوخوران، نیمه‌هشیار، با حلقه‌های دود خاکستری سیگار که صورتش را پوشانده بود، خراب بِربن و شراب سفید، آمد توی اتاقم؛ و وقتی دستش را برد بالا که بزند و من به‌راحتی دستش را در هوا پس زدم و رفتم سمتش که تا نیفتاده سریع بگیرمش؛ وقتی مادرم را صاف نگه داشته بودم و دیدم که پدرم بیرونِ در اتاق در سایه ایستاده و نگاهمان می‌کند و زیرلب می‌گوید که برای همه‌چیز متأسف است؛ وقتی این چیزها اتفاق افتاد، سرانجام به نقطه‌ای رسیدم که در من، احساس، یا آن چیزی که به آن می‌گوییم احساس، نابود شد.»
سمانه خادمی


برچسب ها : , , , ,
دسته بندی : شماره ۳۹ , معرفی کتاب
این‌ها را هم بخوانید:
ارسال دیدگاه