آخرین مطالب

» شماره ۳۲ » لکه‌ای از عمر بر دیوار بود

لکه‌ای از عمر بر دیوار بود

نویسنده: احمدرضا احمدی انتشارات: آوانوشت نوبت چاپ: اول ۱۳۹۸ تعداد صفحه: ۲۰۸ قیمت: ۴۲ هزار تومان «لکه‌ای از عمر بر دیوار بود» مجموعه‌ای شامل ۶۹ قطعه شعر و ۹ قطعه نثر به قلم احمدرضا احمدی است که به بهمن محصص –نقاش، مجسمه‌ساز و مترجم آوانگارد– تقدیم شده. احمدرضا احمدی بنیان‌گذار «موج نو» در شعر معاصر […]

لکه‌ای از عمر بر دیوار بود

نویسنده: احمدرضا احمدی

انتشارات: آوانوشت

نوبت چاپ: اول ۱۳۹۸

تعداد صفحه: ۲۰۸

قیمت: ۴۲ هزار تومان

«لکه‌ای از عمر بر دیوار بود» مجموعه‌ای شامل ۶۹ قطعه شعر و ۹ قطعه نثر به قلم احمدرضا احمدی است که به بهمن محصص نقاش، مجسمه‌ساز و مترجم آوانگاردتقدیم شده. احمدرضا احمدی بنیان‌گذار «موج نو» در شعر معاصر ایران است. این شیوه در نیمه‌ی دوم دهه‌ی چهل تبدیل به یک حرکت مدرنیستی در ادبیات ایران شد و بر داستان‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی، تئاتر، سینما و نقاشی تاثیر زیادی گذاشت. احمدی رویکردی کاملا تازه را در شعر معاصر پی‌ریزی کرد. او همچون بسیاری دیگر از هم‌نسلانش شعر نیمایی را برای رسیدن به خواست درونی خود به کار گرفت تا ضمن نگاهی دقیق و عمیق به ادبیات باستان، حرکتی نوین در شعر معاصر بوجود بیاورد. احمدی نخستین دفتر شعرش را با عنوان «طرح» در سال ۱۳۴۱ منتشر کرد که توجه بسیاری از شاعران و منتقدان دهه‌ی چهل را به خود جلب کرد و او را به یکی از تاثیرگذارترین شاعران معاصر بعد از نیما و شاملو تبدیل کرد. «لکه‌ای از عمر بر دیوار بود» نخستین‌بار در سال ۱۳۷۲ چاپ و منتشر شد. شعرهای این مجموعه سرشار از کلمات و جملاتی ساده و عاری از آرایش‌های ادبی هستند و در بیشتر آن‌ها ارکان اصلی جمله حفظ شده است. گویی سراینده با بهره‌گیری از این سادگی، روایت‌هایش را راحت و روان در قالب شعر بیان کرده. این ویژگی‌ها در تمام اشعار احمدی به چشم می‌خورد و در حقیقت از مشخصه‌‌های بارزِ قلمِ احمدی است. در این کتاب هم، چونان سایر آثار احمدرضا احمدی، شاهد استفاده‌ی فراوان و البته به‌جا از ظرفیت‌های زبان گفتاری هستیم. شاعر با به‌کار بردن تقطیع‌های متفاوت و سطرسازی‌های خاص، فرم شعری مختص خودش را خلق کرده و گویی به نوعی اسطوره‌زدایی از زبان فاخر و ادبی پرداخته و این‌همه از ویژگی‌های بارز و منحصر‌به‌فرد فرمی و زبانی شعر اوست که نه تنها آسیبی به بدنه‌ی شعرها وارد نکرده بلکه آنها را به شدت دلنشین و قابل فهم برای هر مخاطبی کرده. می‌توان گفت احمدی از معدود شاعران دهه‌های چهل و پنجاه است که با شیوه‌ی خاص خودش و ویژگی‌های فرمی و زبانیِ ‌شعرش تاثیرات انکار ناپذیری بر نسل‌های پس از خود گذاشته. آشنایی او با ادبیات کهن ایران و علاقه‌اش به شعر نیمایی، در نوشته‌ها و اشعارش کاملا به چشم می‌خورد و با وجود این‌ که شعر او هیچ‌گاه رو به سوی وزن و حتی موسیقی کلام نداشته اما همواره تلفیقی زیبا و آهنگین از کلمات را در خود به نمایش گذاشته. احمدی با استفاده‌ی ظریف و شاعرانه از استعارات و ارجاعات مناسب به طبیعت، احساسات خود را بسیار زیبا و روان بیان کرده. او در اشعار خود از واژگان یکسان و ثابت به کرات استفاده کرده تا جایی که کلمات به یک‌جور سکون رسیده‌اند و دیگر تحرکی در آن‌ها دیده نمی‌شود. در حقیقت احمدی با به‌کارگیری یک کمپوزیسیون خاص در کلمات، یک‌جور تصویر دگرگون از اشیا ارائه می‌دهد. تصویری زیبا، پراحساس و هم‌نشین با اندوه. او شاعر شعر اندوه است. اندوهِ حاصل از فقدان کسی یا چیزی… . در شعرهای او حسرتِ گذشته به شدت موج می‌زند. گویی احمدی غصه و درد را عنصر اصلی شعر می‌داند. البته تا حدودی با فرم‌گرایی در شعر، سعی کرده اندوه و غم را پنهان و کم‌رنگ کند اما همچنان حس حسرتی برخاسته از نوستالژی در سطر سطر اشعارش موج می‌زند. حسرت و غم به خاطر کودکیِ ازدست‌رفته، تقابل مرگ و زندگی، ارزش‌های انسانیِ نابود شده و… . در کنار اندوه جاری در کلمات این شاعر نوگرا، نگاهی ویژه به طبیعت هم خودنمایی می‌کند. او بارها و بارها، ابر، آسمان، گیاه، باد، دریا، رود و باران را در خدمت بیان احساسات خود می‌گیرد و از رنگ‌ها برای جان بخشیدن به مفاهیم مختلف استفاده می‌کند. از احمدرضا احمدی بیش از ۱۸ مجموعه شعر و ۱۵ کتاب برای کودکان منتشر شده است.

نمونه‌ای از شعرهای کتاب: لکه‌ای از عمر

«تنها این روزگار نبود

که بر کف خیابان می‌پوسید

سپس دیوار بود

و آرامشی که ما را

به سکوت می‌آورد

قطره قطره پیر می‌شدیم

و گاه گاه در آینه

نگاه می‌کردیم

که جوان بودیم.

لکه‌ای از عمر بر دیوار بود

سپس دیگر گُم شد

هم‌چنان که به دنیا

آمده بودیم

رودخانه‌ها دیده بودیم

که از میان آلبوم عکس

به بیابان می‌رفت

چنان قطره‌های عرق

بر پیشانی من نشسته بود

دانستم

عمر به پایان است.

در آنجا زنانی به حال ما

گریه می‌کردند

بخشی از نثر کتاب: ۳- در هفته‌ی گذشته

«در هفته‌ی گذشته سه چهار بار نگهبانان باغ عمومی پیرمردان را از کنار تاب و سرسره‌ی کودکان باغ عمومی چمن فرستاده‌اند. پیرمردان در هر هجوم نگهبانان فقط فریاد زده‌اند: ما را رها کنید، ما تاب و سرسره را دوست داریم. نگهبانان در هر هجوم به پیرمردان، در کنار سرسره و تاب سبدهای انبوه از دندان مصنوعی، پاهای چوبی، چوبِ زیربغل، دفترچه‌ی بیمه‌ی عمر، رهنمای شهر، روزنامه‌های باطل، روزنامه‌های جوانیِ پیرمردان، تیله‌های شیشه‌ای، تیر و کمان چوبی، آثاری از هگل، نیچه و سهروردی را به دفتر باغ برده‌اند. پیرمردان را در غروب آفتاب آزاد می‌کنند و از آنها تعهد می‌گیرند که در کنار تاب و سرسره دیده نشوند…»

خوشه شایان


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : شماره ۳۲ , معرفی کتاب
این‌ها را هم بخوانید:
ارسال دیدگاه