آخرین مطالب

» شماره ۳۰ » تفنگ چخوف

تفنگ چخوف

نویسنده: احمد اخوت انتشارات: جهان کتاب نوبت چاپ: اول ۱۴۰۰ تعداد صفحه: ۵۳۲ قیمت: ۹۵ هزار تومان احمد اخوت در اصفهان متولد شده و در دوران نوجوانی در برنامه‌های «جُنگ اصفهان» شرکت می‌کرده. همین ارتباط با حلقه‌ی اصلی جُنگ (هوشنگ گلشیری، ابولحسن نجفی و محمد حقوقی) علاقه‌ی او را به ادبیات شکل داده. بعدتر اخوت […]

تفنگ چخوف

نویسنده: احمد اخوت

انتشارات: جهان کتاب

نوبت چاپ: اول ۱۴۰۰

تعداد صفحه: ۵۳۲

قیمت: ۹۵ هزار تومان

احمد اخوت در اصفهان متولد شده و در دوران نوجوانی در برنامه‌های «جُنگ اصفهان» شرکت می‌کرده. همین ارتباط با حلقه‌ی اصلی جُنگ (هوشنگ گلشیری، ابولحسن نجفی و محمد حقوقی) علاقه‌ی او را به ادبیات شکل داده. بعدتر اخوت به تهران می‌آید و در رشته‌ی جامعه‌شناسی لیسانس می‌گیرد؛ سپس برای ادامه‌ی تحصیل در رشته‌ی زبان‌شناسی، آموزش زبان و نشانه‌شناسی به امریکا می‌رود. او اولین مجموعه داستانش را با عنوان «برادران جمال‌زاده» به سبک داستان‌های بورخس منتشر می‌کند که با استقبال خوبی نیز مواجه می‌شود. نویسندگان مورد علاقه‌ی اخوت فاکنر و بورخس هستند؛ که از هر دو آثاری به فارسی ترجمه کرده است.

تفنگ چخوف جستارهای احمد اخوت است درباره‌ی داستان کوتاه. جستارهای کسی که معتقد است داستان کوتاه هم راه خود را دارد و با این که کوتاه است اما کم‌خون نیست، و لایه‌های رویی‌اش را که بردارید، آن زیرها خیلی خبرها هست. اخوت در این جستارها تلاش کرده از جنبه‌های گوناگون به داستان کوتاه نزیک شود. در اول کتاب به نظریه‌ی جالبی از ریکاردو پیگلیا نویسنده‌ی آرژانتینی در مورد داستان کوتاه اشاره می‌کند که معتقد است هر داستان کوتاه از دو داستان تشکیل شده است که یکی از این دو داستان در پیش‌زمینه و کانون توجه قرار دارد و دیگری مخفی است. در حقیقت این تمهید و هنر نویسنده است که داستان دوم را در دل اولی روایت کند. برای توضیح این نظریه مثال‌هایی از داستان‌های کوتاه کلاسیک و مدرن هم می‌آورد. مثلاً اینکه همینگوی بزرگ چطور در داستان «بزرگ رودی دو دل» داستان دوم را رمزگذاری ‌کرده که داستان کوتاهش را عمیق‌تر و پر خون‌تر کند.

اخوت در جستاری دیگر از مکان‌هایی می‌گوید که داستان‌ها در آن‌ها جان می‌گیرند. به این که مکان مثل شالوده‌ای است که ساختمان داستان روی آن بنا می‌شود. حتی می‌گوید که مکان هم مانند شخصیت باید به شکل سه بعدی ساخته شود. گاهی حتی مکان احساسات و وضعیت روحی یک شخصیت را بیان می‌کند. گاهی مثل داستان درخشان «گل سرخی برای امیلی» فاکنر یک این همانی بین خانه و شخصیت میس امیلی پیدا می‌شود. انگار که هر دو در حال فروپاشی‌اند؛ ولی مقاومت می‌کنند و گاهی هم نویسنده‌ای مثل کافکا از حس مکان، از حس فضاهای بسته و خفه برای القای معنا مورد نظر خودش کمک می‌گیرد. نکته این‌جاست که نویسنده درست مثل یک خالق با اختیارات تام حتی می‌تواند شهر داستانی خودش را بیافریند. مثل همان یوکناپاتافای فاکنر یا ماکاندوی مارکز یا بلبک پروست. تعداد شهرهای داستانی این‌قدر زیاد است که حتی برایشان دایره‌المعارف تدوین کرده‌اند.

اخوت در کنار جستارهایی که در آن‌ها از تله‌های روایتی و لحن داستانی و اینکه اصلاً در داستان‌گویی طرفمان کیست و برای که داریم داستان می‌گوییم و آیا اصلاً مخاطبمان در داستان حضور دارد یا نه، بحث کرده به عبارت «تفنگ چخوف» هم پرداخته است. جالب این‌جاست که نویسنده پس از جست‌وجوهای زیاد توانسته منشأ گفته‌ی چخوف را در یک نامه به یک نمایش‌نامه نویس روس پیدا کند. اصل حرف بر سر این است که: «نباید تفنگ پری را بر صحنه ببریم اگر کسی قصد ندارد شلیکش کند. امید بیهوده دادن کار درستی نیست

این‌جا اخوت هم بر اجتناب از زیاده‌گویی و رسیدن به ایجاز تأکید می‌کند و از اهمیت سخن درست و سنجیده می‌گوید. چرا که مهم‌ترین سفارش چخوف به نویسندگان ساده‌نویسی و پرهیز از عناصر تزئینی است.

اما جذاب‌ترین فصل این کتاب، فصلی است با عنوان زیاد و کم گوگول. تورگنیف درباره‌ی او گفته است: «ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمدیمو حالا می‌خوانیم که گوگول به دلیل انتقادهایی که از او شده بود، به شدت از خودش و کارش ناراضی بود. طوری که چند روز قبل از مرگش دستور داد جلد دوم نفوس مرده را در آتش بیندازند و آخرین جمله‌ای که بر لب آورد این بود که: «با خنده‌ای تلخ بر لب می‌میرم

بخشی از کتاب تفنگ چخوف:

«ریموند کارور می‌گفت از این جمله‌ی چخوف خیلی خوشش می‌آید که گفت: «…و ناگهان همه چیز بر او آشکار شداین جمله را روی کاغذی نوشت و بالای میز کارش نصب کرد. این همان رازی است که ابتدا به‌طور حسی متوجهش می‌شویم و بعداً ممکن است برایمان روشن شود. وقتی زیری‌ها رو می‌آیند و احتمالاً بعضی چیزها پیدا و معلوم می‌شوند. اما بسیاری اوقات ابهام همچنان وجود دارد. آخر ما فقط برشی از یک زندگی را می‌بینیم

آزاده کفاشی


برچسب ها : , ,
دسته بندی : شماره ۳۰ , معرفی کتاب
این‌ها را هم بخوانید:
ارسال دیدگاه