آخرین مطالب

» شماره ۲۸ » مردگان جزیره‌ی موریس

مردگان جزیره‌ی موریس

نویسنده: فرهاد کشوری انتشارات: زاوش نوبت چاپ: دوم ۱۳۹۲ تعداد صفحه: ۲۹۲ قیمت: ۴۵ هزار تومان «مردگان جزیره‌ی موریس» کتابی است از فرهاد کشوری، نویسنده اهل خوزستان که بسیار پر کار است و سال‌هاست می‌نویسد. اولین داستان او با نام «ولی افتاد مشکل‌ها» در سال ۱۳۵۱ در صفحه‌ی تجربه‌های آزاد مجله‌ی تماشا به چاپ رسید. […]

مردگان جزیره‌ی موریس

نویسنده: فرهاد کشوری

انتشارات: زاوش

نوبت چاپ: دوم ۱۳۹۲

تعداد صفحه: ۲۹۲

قیمت: ۴۵ هزار تومان

«مردگان جزیره‌ی موریس» کتابی است از فرهاد کشوری، نویسنده اهل خوزستان که بسیار پر کار است و سال‌هاست می‌نویسد. اولین داستان او با نام «ولی افتاد مشکل‌ها» در سال ۱۳۵۱ در صفحه‌ی تجربه‌های آزاد مجله‌ی تماشا به چاپ رسید. او در کارنامه‌ی ادبی خود، یک کتاب کودک، سه مجموعه‌ی داستان و ۹ رمان دارد. از جمله آثار خوب او می‌توان به «شب طولانی موسا» (نشر ققنوس-۱۳۸۳)، «کی ما را داد به باخت» (نشر نیلوفر-۱۳۸۶) و «آخرین سفر زرتشت» (نشر ققنوس-۱۳۸۹) اشاره کرد. نثر روان و خوش‌خوان از ویژگی‌های بارز بیشتر آثار کشوری است. «مردگان جزیره‌ی موریس» روایتی است از دوران تبعید رضا شاه در جزیره‌ی موریس که بر پایه‌ی مستندات تاریخی شکل گرفته و با چاشنی خیال در هم آمیخته. درون‌مایه تاریخی یکی از مهم‌ترین ژانرها در ادبیات داستانی است که متاسفانه در میان نویسندگان داستان‌های ایرانی با اقبال چندانی مواجه نبوده. به گفته‌ی محمدرضا شفیعی کدکنی، «یکی از بزرگ‌ترین ضعف‌های ادبیات داستانی این سال‌ها یا شاید هم نویسنده‌های این سال‌ها، این است که به سراغ تاریخ نمی‌روند. تاریخ هم منبع الهام خوب و سرشاری برای یک نویسنده است و هم می‌تواند به سادگی و در حد کمال، قابلیت‌های نمادین، سمبلیک و روزآمد پیدا کند…» در این میان فرهاد کشوری یکی از معدود نویسنده‌هایی است که دست روی تاریخ گذاشته و آن را با شیرینیِ خیال پیوند زده و روایتی جذاب و خواندنی از روزهای پس از خلع رضا شاه و تبعیدش به جزیره‌ی موریس به رشته‌ی تحریر درآورده و به گفته‌ی خودش، تلاش کرده از قضاوت‌های تاریخی در مورد شخصیت رضا شاه پرهیز کند و به عدالت قلم وفادار بماند. اما قضاوت این وفاداری بر عهده‌‌ی خواننده است و البته خواننده‌ای که اشراف بر تاریخ ایران هم داشته باشد. به نظر می‌رسد داستان به گونه‌ای پیش می‌رود که می‌خواهد به تاریخ وفادار بماند و بین یک رمان تاریخی و یک گزارش تاریخی در رفت و آمد است و این رفت و آمد گاه موجب کندی سیر داستان شده. نویسنده روی خط باریکی حرکت می‌کند که مرز میان وفاداری به حقیقت و آزادی تخیل است و همین مرز باریک است که سبب دشواری کار نویسنده شده.

شخصیت اصلی داستان که رضا پهلوی است، در مکان اقامتِ اجباری‌اش در محاصره‌ی ارواح قرار می‌گیرد. ارواحِ اشخاص مختلفی از جمله صاحب‌منصبان و اطرافیانش در دوران پادشاهی. این ارواح که صاحبانشان پیش از این به دستور رضا شاه عزل شده یا به قتل رسیده‌اند اکنون به جزیره‌ی موریس آمده‌اند و از گذشته با او سخن می‌گویند. صحبت‌ها گاه جنبه‌ی گله‌گزاری دارد و گاه شکل محاکمه به خود می‌گیرد. ارواح در ساعات مختلف شبانه‌روز هنگام غذا خوردن یا قدم زدن یا استراحتِ رضا شاه به سمت او می‌روند و هر یک روایتی دارند. در واقع داستان مجموعه‌ای است از خرده‌روایت‌هایی که در دلِ روایتی بزرگ جای گرفته‌اند. خواننده در این رمان با سه زاویه‌ی دید متفاوت مواجه می‌شود: سوم شخص، دانای کل محدود و تک‌گویی درونی که همان زاویه‌ی دید ذهن رضا شاه است. رمان با کمک تداعی‌های ذهنی رضا شاه از اتفاقات پیرامونش در زمان سلطنت یا در خلال گفت و گوهایش با ارواح مردگان، بخش‌هایی از زندگی او را به تصویر می‌کشد آنچه در این میان کم‌تر ساخته و پرداخته شده، لحظه‌های شخصی و زندگی‌های خصوصی شخصیت‌ها است. ماجراها و حوادث به شکلی غیرخطی روایت می‌شوند و گاه دستخوش عدم انسجام و چند پارگی می‌شوند ولی با این حال تا حدود زیادی شرایط کشور را در دوران سلطنت رضا شاه بازگو می‌کنند. «مردگان جزیره‌ی موریس» مرده‌هایی که گویی در گذشته و در زمان حیاتشان مجال سخن گفتن و دفاع از خود را نداشته‌اند از میان درخت‌های اکالیپتوس و انبه بیرون می‌آیند و سخن می‌گویند. این کتاب در سال ۱۳۹۳ عنوان رمان برگزیده‌ی دوره‌ی سیزدهم و چهاردهم «جایزه‌ی مهرگان ادب» را از آنِ خود کرد.

برشی از رمان:

… تا در را باز کرد و پا به ایوان گذاشت هراسان ایستاد. تفنگ حمایل کرده زیر درخت انبه ایستاده بود. می‌خواست برگردد و در را پشت سر ببندد. ترسید از پشت سر شلیک کند. می‌خواست بپرسد آن‌جا چه می‌کند.

دهانش باز شد و از بس ترسیده بود صدایی از دهانش بیرون نزد. منتظر بود مرد ایلیاتی حرفی بزند. مرد ساکت نگاهش می‌کرد.

کمی به خود جرئت داد و گفت: «چه می‌خواهی؟»

شنید: «جانت را می‌خواهم.»

به اطراف نگاه کرد. ایزدی نبود. هیچ‌کس نبود. گفت: «جانم به چه درد تو می‌خورد؟»

گفت: «جان من به چه درد تو می‌خورد؟»

مردد گفت: «من شاه بودم و تو یاغی.»

شنید: «ما دوتا یاغی بودیم. شاهی در کار نبود.»

خوشه شایان


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : شماره ۲۸ , معرفی کتاب
این‌ها را هم بخوانید:
ارسال دیدگاه