آخرین مطالب

شعرکوتاه

الهام مظفری ساغند: (۱)همیشه هیچ وقت اینهمه نبودسردرگمی در میان روزهایی که از من می گذرندپشت قاب پنجره ایکه دست ها حلقه در آغوششنگاهم می کند. (۲)چگونه شد من از دل تو می روم ولی تو از سرم نمی روی؟در انفرادی نگاه من نماندی و سیاه چال چشم منبرای تو منیژه ای غریبه ساخته که […]

شعرکوتاه

الهام مظفری ساغند:

(۱)
همیشه هیچ وقت اینهمه نبود
سردرگمی در میان روزهایی که از من می گذرند
پشت قاب پنجره ای
که دست ها حلقه در آغوشش
نگاهم می کند.

(۲)
چگونه شد من از دل تو می روم ولی تو از سرم نمی روی؟
در انفرادی نگاه من نماندی و سیاه چال چشم من
برای تو منیژه ای غریبه ساخته که من نمیشناسمش
کدام رستمی تو را برای او گرفت؟
مرا به خشم کشته ای
مرا میان حبس خون کشانده ای
چگونه شد من از دل تو می روم
ولی تو از سرم نمی روی

(۳)
پی به رازی برده ام که خاک خوردۀ مردگانیست
مدفون فراموشی
زنده بودن و دانستنش هر روز جان کندن
زیستن میان سوگواران عقده ها
حکایت تقلای من است
تنها نفس من گریز
بی قراری ام را کجا بگذارم؟

(۴)
تو باشی و من و صدها نگاه تودرتو
سخن میانه نباشد، جز آه تودرتو
سیاه پوش شبم را فقط شود امید
هلال قهوه ای از ماه و ماه تودرتو
نمی رسم به وصالت عجیب دوری عشق
قلم کشیده هزاران به راه تودرتو
شبیه جان من اما به عقل نامحرم
به سر کشیده حدود گناه تودرتو


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شعر , شماره ۲ و ۳
ارسال دیدگاه