آخرین مطالب

شعر کوتاه

مهوش شفیعی: (۱)من زن شده ام و درد را می فهممبی تابی دست سرد را می فهممآن قدر هوای زندگی دارم کهدنیای بدون مرد را می فهمم (۲)احساس جهان شبیه سنگ است ببخشاین فاصله ها باعث ننگ است ببخشمن پاره ای از جهان ولی دل دارماز اینکه دلم دوباره تنگ است ببخش (۳)پشت آسمانجهانی مشغول […]

شعر کوتاه

مهوش شفیعی:

(۱)
من زن شده ام و درد را می فهمم
بی تابی دست سرد را می فهمم
آن قدر هوای زندگی دارم که
دنیای بدون مرد را می فهمم

(۲)
احساس جهان شبیه سنگ است ببخش
این فاصله ها باعث ننگ است ببخش
من پاره ای از جهان ولی دل دارم
از اینکه دلم دوباره تنگ است ببخش

(۳)
پشت آسمان
جهانی مشغول زندگیست
زیر پوست زمین
جهانی مشغول مردن
و
من
تنها
سلول هایی اجبارییم در خودم
و شما ،
سلول هایی اجباری هستید
در ابدیت خورشید
شروع و انتهای فصل های مادر
شما فرزند خوانده ی میوه هایی افتاده اید
کال هایی که به فراموشی می روند
و برف
و برف
و برف
مذاب چشم های رو به تنهاییست
در مرگ بی سرانجام پاسخ ها…
ما سلول هایی اجباری هستیم
در ابدیتی
که شاید زمانی
گیاهی
سنگی
جانوری
آدمی دیگر به شکل…


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شعر , شماره ۲ و ۳
ارسال دیدگاه