آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » شعری از مجموعه «قایقی در کار نیست»

شعری از مجموعه «قایقی در کار نیست»

اقبال معتضدی ایران برای بیان این همه بحرانکلمات کم اندو ذهن ما خسته ستکلمات زخمی اندکلمات غریب اندکلماتمصداقی مطمئن نیستندبرای آزادیصفحات حافظه که تمام شدندبی درنگ، پناه می بریمبه پنجره، ماه، ستاره، باغ، کلاغگاه از درماندگیدر شهر تصاویر رویاییپرسه می زنیمبه جای صوّر خیال، متوسّل می شویم به توهّمکلمات ساده و طبیعی را تزئین می کنیمو واژه های خام و مفید را، تحریف.گاه از […]

شعری از مجموعه «قایقی در کار نیست»

اقبال معتضدی

ایران

برای بیان این همه بحران
کلمات کم اند
و ذهن ما خسته ست
کلمات زخمی اند
کلمات غریب اند
کلمات
مصداقی مطمئن نیستند
برای آزادی
صفحات حافظه که تمام شدند
بی درنگ، پناه می بریم
به پنجره، ماه، ستاره، باغ، کلاغ
گاه از درماندگی
در شهر تصاویر رویایی
پرسه می زنیم
به جای صوّر خیال، متوسّل می شویم به توهّم
کلمات ساده و طبیعی را تزئین می کنیم
و واژه های خام و مفید را، تحریف.
گاه از استیصال
گریبان کلمات را می گیریم
به آنها زور می گوئیم
به کلمات تجاوز می کنیم
تمثیل، مصداق، تشبیه
نا مناسب اند؟!
چه باک!!
خود را نمی بازیم
به آسمان پناه می بریم
و برای تظاهر به شعر
با باران، لاس می زنیم
با ایهام از ابهام می سرائیم
مبهم می سازیم ایهام را
به جای تعادل، آشوب
و به جای خدا
ناخدا را می نشانیم
زور می زنیم برای کشف و الهام
در این کهکشان سرگردان
هر فعل مشعشعی، ممنوع نیست
استعاره، اطناب، ساختار شکنی
قافیه بازی، ساختار سازی
موج بازی، باند بازی
گریبانگیر شعر و شاعران بی مایه است
دم به دم تکرار می کنیم
سهوی تکرار می کنیم
عمدی تکرار می کنیم
به نام ترجیع بند
عجز خود را پنهان می داریم
لابه لای تکرار هیچ ها
به هجاهای تحمیلی
تن در می دهیم
و به جای
رویاندن شعری شریف
از بطن شعور
به فضایی عادت شده
عقیم، ترسیده، کلیشه ای، گردن می نهیم
بی اعتنا
به ذهن رهای منحصر به فرد خویش
از مرده ریگ
ناشیانه تقلید می کنیم
فاجعه این است:
ما لطمه دیده ایم
و در انتقامی بی شکیب
به شعر، اندیشه، به هستی خود
نومید گشته ایم، ایمان نداریم به جوهر افسانه پردازی،
بیگانه گشته ایم با قلمرو زیبای شعر
خو کرده ایم به ستایش سرمشق های تکراری،
نهضت های خفته ی نسل ها
و امروز چون خواب زدگان
در بن بست سکوت
گرفتار آمده ایم
و در این برهوت
پیغام نارسای پیامبرانی نارس
در کتاب های شعر
به هیچ کار نمی آیند
به قول رَمبوی نابغه:
“شعر محصول من نیست
من محصول شعرم”
و دریغا امروز
چقدر بی محصولیم و این همه هیچ
نوزادی نا کافی و غم انگیزست
برای ایزد بانوی شعر: “ایران”

شعری از مجموعه “قایقی در کار نیست”
اقبال معتضدی

ایران

برای بیان این همه بحران
کلمات کم اند
و ذهن ما خسته ست
کلمات زخمی اند
کلمات غریب اند
کلمات
مصداقی مطمئن نیستند
برای آزادی
صفحات حافظه که تمام شدند
بی درنگ، پناه می بریم
به پنجره، ماه، ستاره، باغ، کلاغ
گاه از درماندگی
در شهر تصاویر رویایی
پرسه می زنیم
به جای صوّر خیال، متوسّل می شویم به توهّم
کلمات ساده و طبیعی را تزئین می کنیم
و واژه های خام و مفید را، تحریف.
گاه از استیصال
گریبان کلمات را می گیریم
به آنها زور می گوئیم
به کلمات تجاوز می کنیم
تمثیل، مصداق، تشبیه
نا مناسب اند؟!
چه باک!!
خود را نمی بازیم
به آسمان پناه می بریم
و برای تظاهر به شعر
با باران، لاس می زنیم
با ایهام از ابهام می سرائیم
مبهم می سازیم ایهام را
به جای تعادل، آشوب
و به جای خدا
ناخدا را می نشانیم
زور می زنیم برای کشف و الهام
در این کهکشان سرگردان
هر فعل مشعشعی، ممنوع نیست
استعاره، اطناب، ساختار شکنی
قافیه بازی، ساختار سازی
موج بازی، باند بازی
گریبانگیر شعر و شاعران بی مایه است
دم به دم تکرار می کنیم
سهوی تکرار می کنیم
عمدی تکرار می کنیم
به نام ترجیع بند
عجز خود را پنهان می داریم
لابه لای تکرار هیچ ها
به هجاهای تحمیلی
تن در می دهیم
و به جای
رویاندن شعری شریف
از بطن شعور
به فضایی عادت شده
عقیم، ترسیده، کلیشه ای، گردن می نهیم
بی اعتنا
به ذهن رهای منحصر به فرد خویش
از مرده ریگ
ناشیانه تقلید می کنیم
فاجعه این است:
ما لطمه دیده ایم
و در انتقامی بی شکیب
به شعر، اندیشه، به هستی خود
نومید گشته ایم، ایمان نداریم به جوهر افسانه پردازی،
بیگانه گشته ایم با قلمرو زیبای شعر
خو کرده ایم به ستایش سرمشق های تکراری،
نهضت های خفته ی نسل ها
و امروز چون خواب زدگان
در بن بست سکوت
گرفتار آمده ایم
و در این برهوت
پیغام نارسای پیامبرانی نارس
در کتاب های شعر
به هیچ کار نمی آیند
به قول رَمبوی نابغه:
“شعر محصول من نیست
من محصول شعرم”
و دریغا امروز
چقدر بی محصولیم و این همه هیچ
نوزادی نا کافی و غم انگیزست
برای ایزد بانوی شعر: “ایران”

        
         

برچسب ها :
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شعر , شماره ۹
ارسال دیدگاه