آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره‌وقت

خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره‌وقت

ژانر : رمان طنز نویسنده: شرمن الکسی مترجم: رضی هیرمند نشر افق، ۲۷۷ صفحه، چاپ اول ۱۳۹۰ نویسنده‌ی این کتاب، شرمن الکسی، از سرخ‌پوست‌های اسپوکن امریکا است. او به شیوه‌ای هوشمندانه، در بیشتر داستان‌هایش، از شرایط زندگی و آداب و سنت‌های سرخپوست‌های اسپوکن، وام گرفته است. در این رمان، ما با پسری کاریکاتوریست و نوجوان […]

خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره‌وقت

ژانر : رمان طنز

نویسنده: شرمن الکسی

مترجم: رضی هیرمند

نشر افق، ۲۷۷ صفحه، چاپ اول ۱۳۹۰

نویسنده‌ی این کتاب، شرمن الکسی، از سرخ‌پوست‌های اسپوکن امریکا است. او به شیوه‌ای هوشمندانه، در بیشتر داستان‌هایش، از شرایط زندگی و آداب و سنت‌های سرخپوست‌های اسپوکن، وام گرفته است. در این رمان، ما با پسری کاریکاتوریست و نوجوان به نام جونیور همراه می‌شویم که در اقامتگاه سرخپوست‌ها زندگی می‌کند. او با مسائل و مشکلات متعدد جسمی به دنیا آمده است و مرتب مورد آزار اطرافیانش قرار می‌گیرد. جونیور برای ادامه تحصیل، اقامتگاه سرخپوستی خود را ترک می‌کند و وارد مدرسه‌ی سفیدپوست‌ها در شهر مجاور می‌شود. این جابه‌جایی مدرسه، باعث می‌شود که قوم و قبیله‌اش به او لقب خائن بدهند و ماجراها و دردسرهای جونیور، شروع شود.

از طرفی هم‌کلاسی‌های مدرسه‌ی جدید نیز، پذیرای یک پسر سرخ‌پوست با ظاهری بدفرم نیستند و جونیور دچار مشکلاتی مضاعف در مدرسه‌ی جدید می‌شود. جونیور با مشکلات عدیده مالی نیز مواجه است و مجبور است بیشتر مواقع، راه خانه تا مدرسه را پیاده طی کند.

این کتاب سرشار از طنز‌های کلامی و موقعیتی است که بر اثر تقابل دو فرهنگ سرخپوستی و سفید پوستیِ امریکایی، و فقر مفرط جونیور، و مشکلات جسمی‌ او ، به تصویر کشیده شده. در حالی که ما در روند داستان با مرگ مادربزرگ و الکلی بودن پدر و مادر جونیور و گرسنگی کشیدن‌های پیاپی او مواجه می‌شویم و نویسنده فهم خواننده را به عمق می‌کشاند، اما دمی از طنز فاصله نمی‌گیریم. طنزی به غایت تلخ که نویسنده آن را از دل زندگیِ واقعی خود، بیرون کشیده است.

در صفحات کتاب، ما کاریکاتورهایی  را می‌بینیم که جونیور در مورد اتفاق‌های پیرامونش به تصویر می‌کشد. تصویرگری این کاریکاتورها را اِلِن فورنی، یک تصویرگر کمیک امریکایی، برعهده گرفته. این تصویرها به گونه‌ای طراحی شدند که مکمل کتاب هستند و گو اینکه داستان بدون این تصاویر، دچار نوعی سکون می‌شود.

کتاب خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره‌وقت، برنده جایزه کتاب ملی امریکا شده و همچنین در لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار دارد.

برشی از آغاز کتاب:

باشگاه چشم کبودها

وقتی به دنیا آمدم توی مغزم آب بود.

دقیق‌ترش را بخواهید، نه، آب نبود. راستش به دنیا که آمدم مایع نخاعی داخل جمجه‌ام بیش از اندازه بود. اما مایع نخاعی مغز اصطلاح شیک دکترها برای روغن داخل مغز است. روغن مغز توی لوب‌ها همان کاری را می‌کند که روغن ماشین توی موتور. یعنی باعث می‌شود قطعه‌ها نرم و روان کار کنند. اما وضع من وارونه بود. یعنی موقع تولد توی جمجمه‌ام آن‌قدر روغن بود که کم‌کم غلیظ و چندش‌آور و قر و قاتی شد و برعکس کار را خراب کرد، تا جایی که موتور فکر کردن و نفس کشیدن و زندگی کردنم به پت‌پت افتاد و خفه کرد.

مغزم داشت توی روغن غرق می‌شد.

اوضاع کاملا شلم‌شوربا و خنده‌‌دار شده بود؛ مغزم شده بود عینهو یک ظرف سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌ی غول پیکر. حالا اگر جدی‌تر و شاعرانه‌تر و دقیق‌ترش را بخواهید: «به دنیا که آمدم روی مغزم آب بود.»

گلپر فصاحت آذر۱۳۹۸


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شماره ۲۳ , معرفی کتاب
این‌ها را هم بخوانید:
ارسال دیدگاه