آخرین مطالب

» شماره ۲۶ » گورشاه

گورشاه

سیامک گلشیری نشر افق «دختران گمشده» کتاب اول چاپ اول ۱۳۹۸ ۲۵۰صفحه ۳۲۰۰۰تومان «به سوی قلمرو شاه یوناس» کتاب دوم چاپ اول ۱۳۹۹ ۲۶۳صفحه ۳۵ هزار تومان سیامک گلشیری شاید از معدود نویسندگان ایرانی باشد که حرفه‌ی اصلی‌اش نویسندگی است. او اولین مجموعه داستانش را در سال ۱۳۷۷به چاپ رساند. از سیامک گلشیری بیش از […]

گورشاه

سیامک گلشیری

نشر افق

«دختران گمشده» کتاب اول

چاپ اول ۱۳۹۸

۲۵۰صفحه

۳۲۰۰۰تومان

«به سوی قلمرو شاه یوناس» کتاب دوم

چاپ اول ۱۳۹۹

۲۶۳صفحه

۳۵ هزار تومان

سیامک گلشیری شاید از معدود نویسندگان ایرانی باشد که حرفه‌ی اصلی‌اش نویسندگی است. او اولین مجموعه داستانش را در سال ۱۳۷۷به چاپ رساند. از سیامک گلشیری بیش از بیست رمان و چند مجموعه داستان منتشر شده است که نامزد و برنده جوایز معتبر بسیاری بوده‌اند اما اگر بخواهیم سیامک گلشیری را بیشتر بشناسیم باید رمان‌های نوجوان او را هم خوانده باشیم. رمان‌هایی که نه تنها در میان نوجوان‌ها محبوبند بلکه بزرگسالان نیز از خواندن آنها لذت می‌برند.

در ایران به ادبیات نوجوان کمتر توجه شده و این شاید به دلیل دشوار بودن نوشتن برای نوجوانان است. نوجوانان خود را کودک نمی‌دانند و واقعا نمی‌شود آنها را بزرگسال هم قلمداد کرد. به همین دلیل در این گروه سنی به دلیل شاخصه‌های رفتاری خاص، نگه داشتن نوجوان برای خواندن یک کتاب تا انتها بسیار کار سختی است. کاری که سیامک گلشیری به خوبی از پسش برآمده است. گلشیری با ساختن فضای وحشت و دلهره، با نثری جذاب و صحنه‌پردازی واقع‌گرا به خوبی توانسته مخاطب نوجوان خودش را تا انتهای کتاب میخکوب نگه دارد. مجموعه رمان‌های پنج‌گانه‌ی خون‌آشام پرفروش‌ترین مجموعه‌رمان تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران نیز از همین نوع است که رمان جنگل ابر از این مجموعه در فهرست کلاغ سفید کتابخانهبین‌المللی مونیخ سال ۲۰۱۴ جای گرفته است.

مجموعه رمان گورشاه نیز که تا الان دو جلد از آن منتشر شده برای مخاطب نوجوان نوشته شده است که در فضای فانتزی و وحشت، دلهره را تا مغز استخوان خواننده می‌کشاند. راوی این مجموعه، همان نویسنده راوی مجموعه‌ی خون آشام است، همان نویسنده‌ای که با خون‌آشام ملاقات می‌کند.

در «دختران گمشده» اولین جلد از مجموعه گورشاه، راوی نویسنده حالا بعد از چند سال که دیگر خون‌آشام‌ها را فراموش کرده و از آن اتفاقات ترسناک فاصله گرفته، با پسری نوجوان به نام نیما آشنا می‌شود. نیما یک شب با نویسنده تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد تا خواهر گمشده‌اش را پیدا کند. نیما که از حقیقی بودن همه‌ی اتفاقات رخ داده در کتاب‌های خون‌آشام مطمئن است، ادعا می‌کند خواهرش در زیرزمین خانه‌شان ناپدید شده و به نویسنده می‌گوید که فقط اوست که می‌تواند خواهرش را پیدا کند. نیما معتقد است کسی که توانسته وارد خانه‌ی خون‌آشام‌ها شود و دختری را نجات دهد حتما می‌تواند خواهر او را هم پیدا کند. نویسنده حرف‌های نیما را باور نمی‌کند. اما در خلال داستان متوجه می‌شود که دختران دیگری هم مانند خواهر نیما در آن زیرزمین گمشده‌اند.

نویسنده که بعد از خون‌آشام‎ها سال‌هاست درگیر اتفاقات ترسناکی نشده، با قبول کردن کمک به نیما و دختران گمشده دیگر، وارد ماجرایی بسیار پیچیده، عجیب و ترسناک می‌شود. ماجرایی که به قول نویسنده «حتی در ترسناک‌ترین کابوس‌هایم هم نمی‌توانستم تصورش کنم».

ماجرایی که با صحنه‌پردازی بسیار دقیق و ماهرانه، دیالوگ‌های درخشان، خواننده را همراه با شخصیت‌های داستان به کنکاش وا می‌دارد و او را وارد ماجراهای پیش‌بینی‌ناپذیر می‌کند. خواننده همراه شخصیت‌ها می‌ترسد، دلهره می‌گیرد و شگفت‌زده می‌شود. گلشیری استاد ساختن دلهره در فضای داستان است. او با تکنیک‌های داستان‌گویی منحصر به خودش در لحظه لحظه داستان دلهره بوجود می‌آورد و خواننده را تا پایان داستان قلاب می‌کند.

در جلد دوم گورشاه با نام «به سوی قلمرو شاه یوناس» سرانجام در شبی مخوف نویسنده و همراهانش وارد جهانی می‌شوند که هیچوقت تصورش را هم نمی‌کردند. وارد سرزمینی می‌شوند که مردگان در حال فتح آن هستند. باید خطر کنند و از جنگل‌ها، دریاها و کوه‌هایی بگذرند که پر از موجودات اسرارآمیز و خطرناک است.

گلشیری سرزمین عجیبی را تصویر کرده که با وجود ترس بسیار در پی کشف آن خواهی بود. خواننده دوست دارد این سرزمین عجیب را کشف کند و در هر مرحله با دیدن موجودات عجیب و اتفاقات پیش‌بینی‌ناپذیر شگفت‌زده خواهد شد. آنها باید خطر کنند و خود را به قصر شاه یوناس برسانند، تنها کسی که فکر می‌کنند می‌تواند در پیدا کردن دختران گمشده به آنها کمک کند.

این داستان ادامه دارد…

هولان گفت: این دختر تو نیست. می‌شنوی چی می‌گم، مرد؟»

خسرو داد زد: «نمی‌بینیش؟ دخترمه.»

دختربچه گفت: «چرا ولم کردی، بابا؟چرا گذاشتی منو ببرن؟ چرا؟»

شروع کرد به گریه کردن. خسرو داد زد: «ولم کن!»

هولان محکم بازویش را چسیده بود. خسرو گفت: «ولم کن!»

هولان گفت: «این دخترت نیست. یه روحه که به شکل دخترت دراومده.»

دختر راه افتاد سمت ما. گفت: «می‌دونی چقدر منتظرت بودم؟ می‌دونی چقدر منتظر تو و مامان بودم؟»

خسرو گفت: «من همه جا رو دنبالت گشتم، عزیز دلم. چهار ساله که همه جا رو دنبالت گشته‌م.»

داشت گریه می‌کرد. خواست بازویش را از دست‌های هولان بکشد بیرون که با عجله رفتم کنارش. گفتم: «به حرفش گوش کن، خسرو! اون تارا نیست.»

ندا صالحی


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : شماره ۲۶ , معرفی کتاب
این‌ها را هم بخوانید:
ارسال دیدگاه