آخرین مطالب

» پرونده » میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف (۱۹۴۰ -۱۸۹۱)

میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف (۱۹۴۰ -۱۸۹۱)

نویسنده:‌ نیدین ناتوف برگردان: احمد پوری بولگاکوف نویسنده و نمایشنامه‌نویس بود. در کیف به دنیا آمد. پدرش استاد آکادمی علوم کلامی کیف بود. بولگاکوف بزرگترین فرزند خانواده بود و دو برادر و چهار خواهر داشت. در خانوادۀ آن‌ها رفاقت، احترام، و علاقۀ متقابل حکمفرما بود -‌تصویر خانوادۀ شاد در بسیاری از آثار بولگاکوف وجود دارد. […]

میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف (۱۹۴۰ -۱۸۹۱)

نویسنده:‌ نیدین ناتوف

برگردان: احمد پوری

بولگاکوف نویسنده و نمایشنامه‌نویس بود. در کیف به دنیا آمد. پدرش استاد آکادمی علوم کلامی کیف بود. بولگاکوف بزرگترین فرزند خانواده بود و دو برادر و چهار خواهر داشت. در خانوادۀ آن‌ها رفاقت، احترام، و علاقۀ متقابل حکمفرما بود -‌تصویر خانوادۀ شاد در بسیاری از آثار بولگاکوف وجود دارد. خانۀ آن‌ها اکنون یکی از بناهای تاریخی است. بولگاکوف از ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۹ به دبیرستان الکساندروفسکی۱ رفت و تئاتر یکی از سرگرمی‌های دلخواهش شد. در ۱۹۰۹ وارد دانشکدۀ پزشکی دانشگاه کیف شد و در بهار ۱۹۱۶ از آن فارغ‌التحصیل شد. در ۱۹۱۳ با تاتیانا لاپا۲ ازدواج کرد و با او به دهکدۀ نیکولسکویو۳ و بعد به ویازما۴، که باید خدمت اجباری پزشکی را در آن می‌گذراند، رفت. در ۱۹۱۸ به کیف بازگشت و به طبابت مشغول شد. در آن زمان کیف مرکز نبردی سنگین میان چندین نیروی سیاسی، ازجمله ارتش آلمان، ارتش ملی‌گرای اوکراین، ارتش سرخ، و ارتش داوطلب روسیه، بود. بولگاکوف پس از اینکه برادرانش به ارتش داوطلب پیوستند و به جنوب روسیه رفتند به‌عنوان دکتر جبهه در یکی از هنگ‌های ارتش داوطلب به قفقاز اعزام شد. در اواخر ۱۹۱۹ از خدمت در ارتش استعفا کرد و در حدود یک سال در ولادی‌کافکاز۵ به‌عنوان خبرنگار مشغول کار شد. نخستین نمایشنامه‌هایش که خود چندان دلبستگی به آن‌ها نداشت، در تئاتر محلی بر صحنه آمد اما درآمد او هنوز بسیار ناچیز بود. در ماه مه ۱۹۲۱ به جست‌وجوی کار به تفلیس و سپس به باتوم۶ رفت در سپتامبر همان سال به کیف بازگشت. سرانجام به مسکو رفت تا آخر عمر در آنجا ماند و تنها به ادبیات و تئاتر پرداخت.

در نخستین سال‌های پس از انقلاب، زندگی در مسکو نوعی مبارزه برای زنده ماندن بود بولگاکوف داستان‌واره‌ای طنزآمیز برای روزنامه‌های گوناگون به‌ویژه گودوک می‌نوشت. در ۱۹۲۲ به روزنامۀ روسی ناکاتونه که در برلین چاپ می‌شد پیوست. مقالات و داستان‌های کوتاه او که در این نشریه چاپ می‌شد برایش شهرت ادبی به ارمغان آورد. بیشتر کارهای بولگاکوف در آن زمان نوعی زندگینامۀ شخصی بود مانند ماجراهای خارق‌العادۀ یک پزشک۷ (۱۹۲۲) یادداشت‌هایی دربارۀ دستبند۸ (۱۹۲۲۱۹۲۳) بوهم۹ (۱۹۳۴) همچنین رمان گارد سفید۱۰ (۱۹۲۴)، و یادداشت‌های پزشک جوان روستا۱۱ (۱۹۲۶۱۹۲۷) در بسیاری از این آثار بولگاکوف علیه بیرحمی خشونت و جنایاتی که در طول جنگ داخلی شاهد آن‌ها بود اعتراض می‌کند. در ۱۹۲۴ نخستین پیوند زناشویی بولگاکوف به شکست انجامید و او با لیوبوف بلوزرسکی۱۲ که خاطرات ارزشمندی از هشت سال زندگی با بولگاکوف از خود برجا گذاشته است ازدواج کرد. در ۱۹۳۲ این ازدواج نیز کارش به طلاق کشید و بولگاکوف با پلینا شیلوفسکی۱۳ ازدواج کرد. از ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۶ دو بخش از گارد سفید و دو مجموعه داستان کوتاه طنز تحت عنوان شیطانیات و رساله‌ای دربارۀ مسکن۱۵ را به چاپ رساند.

دو رمان کوتاه او، تخم‌مرغ‌های مهلک۱۶ که در ۱۹۲۴ و دل سگ ۱۷ که در ۱۹۲۵ نوشته شدند و هرگز در شوروی به چاپ نرسیدند، عناصری از طنز تلخ و داستان‌های علمی تخیلی در خود دارند و دربارۀ سرنوشت دانشمندی هستند که از کشفیات او سوء‌استفاده می‌شود. بولگاکوف از این مضمون در نمایشنامۀ آدم‌وحوا ۱۸ (۱۹۳۱) نیز بهره برد.

برجسته‌ترین ویژگی طنز بولگاکوف یعنی آمیختن ماهرانۀ عناصر خیالی و واقعی، آفریدن وضعیت‌های غریب و مضحک و توجه ویژه به مسائل مهم اخلاقی که در آثارش پیداست در آخرین رمان او مرشد و مارگاریتا، پرداخت بیشتری یافته است.

در ۱۹۲۵ بولگاکوف همکاری یازده‌سالۀ خود را با تئاتر هنری مسکو آغاز کرد. نمایشنامۀ روزگار خانوادۀ توربین ۱۹ پس از اینکه از طرف کمیتۀ تئاتر تجربی تغییرات زیادی در آن داده شد روز ۵ اکتبر ۱۹۲۶ به روی صحنه آمد. این روز را می‌توان در تاریخ فعالیت تئاتر هنری روز مهمی دانست. این نمایشنامه همان مضمون گارد سفید یعنی سرنوشت روشنفکران و افسران ارتش تزاری را که درگیر انقلاب و جنگ داخلی می‌شوند دنبال می‌کند. نمایشنامۀ پرواز (۱۹۲۷) که تمرین شد اما هرگز در زمان حیات بولگاکوف روی صحنه نیامد، موضوع درگیری انسان‌ها با خیزش‌های تاریخی و مهم را تکامل بخشید.

سال‌های ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۹ را می‌توان اوج فعالیت‌های بولگاکوف به عنوان نمایشنامه‌نویس دانست. علاوه بر روزگار خانوادۀ توربین دو کمدی طنز به نام آپارتمان زویکا (۱۹۲۶ ۱۹۲۹) در تئاتر و اختانگوف و جزیره ارغوانی (۱۹۲۸ ۱۹۲۹) در تئاتر کامرنی با موفقیت زیاد روی صحنه آمدند اما مانند روزگار خانوادۀ توربین هدف حملات خصمانۀ روزنامه‌های شوروی قرار گرفتند. در بهار ۱۹۲۹ تمامی نمایشنامه‌های بولگاکوف ممنوع و درآمد او کاملاً قطع شد. او در مارس ۱۹۳۰ نامه‌ای به دولت شوروی نوشت و تقاضا کرد که اجازۀ چاپ آثارش صادر شود. نتیجۀ این تقاضای او تلفن استالین به تئاتر هنری مسکو بود که او را بار دیگر به کار در آنجا بازگرداند و او نفوس مردۀ گوگول را برای اجرا در صحنه تنظیم کرد که در ۲۸ نوامبر ۱۹۳۲ روی صحنه آمد.

سرنوشت نویسنده در نبرد برای استقلال فکری و هنری خود و حق او برای آفرینش هنری محور اساسی آثاری مانند نمایشنامۀ دارودستۀ دوروها یا مولیر (۱۹۳۰) رمان زندگی‌نامه‌ای زندگی مسیو دو مولیر (۱۹۳۳) و نمایشنامۀ الکساندر پوشکین که بعدها با نام آخرین روزها (۱۹۳۵) چاپ شد قرار گرفت. رمان اجازۀ انتشار نیافت. دارودستۀ دوروها که چهار سال تمرین شده بود سرانجام در ۱۵ فوریه ۱۹۳۶ روی صحنه آمد، اما چاپ نقدی منفی بر آن در پراودا سبب شد که پس از ۷ روز اجرا توقیف شود. به‌دنبال این حادثه از اجرای کمدی عجیب و غریب ایوان و اسپلیویچ بازنگری اثر قبلی او به نام سعادت و الکساندر پوشکین جلوگیری شد.

بولگاکوف برای دومین بار شغل خود را به عنوان نمایشنامه‌نویس از دست داد. او در رمان تئاتری با عنوان فرعی یادداشت‌های آدم مرده (۱۹۳۷) توصیفی به شکل تراژی‌-‌کمیک از تجربۀ کاری خود در تئاتر هنری به دست می‌دهد. سرانجام در پاییز ۱۹۳۶ از تئاتر هنری کناره گرفت و در تئاتر بالشوی اپرا به‌عنوان اپرانویس مشغول کار شد. آخرین تلاش او برای بازگشتن به تئاتر هنری با نوشتن نمایشنامۀ باتوم نام قبلی‌اش یک کشیش (۱۹۳۹) با شکست روبرو شد. نمایشنامه پیش از آغاز به تمرین توقیف شد.

بولگاکوف چندین بار تقاضا کرد تا به او اجازه دهند برای دیدن برادرانش به پاریس برود اما دولت شوروی هرگز به او ویزای خروج از کشور نداد. بولگاکوف علی‌رغم پیشرفت بیماری و ضعف بینایی به نوشتن ادامه داد. او سال‌های واپسین زندگی‌اش را وقف نوشتن مرشد و مارگاریتا۲۰ کرد. او در ۱۰ مارس ۱۹۴۰ از دنیا رفت و در گورستان نووود ویچیه مسکو به خاک سپرده شد.

شهرت بولگاکوف در زمان حیاتش بیشتر به‌سبب نمایشنامه‌هایش بود. با وجود چندین نمایشنامۀ توقیف‌شده، دو نمایشنامۀ روزگار خانوادۀ توربین که در فوریه ۱۹۳۲ دوباره روی صحنه آمد و اقتباس از نفوس مرده او را معروف کرد. اما سال‌ها پس از مرگش بود که به‌عنوان رمان‌نویس معروف شد. در ۱۹۶۰ چهار رمان او در شوروی چاپ شد، به چندین زبان ترجمه گردید و برایش شهرتی بسیار پس از مرگ به ارمغان آورد. بولگاکوف از ژانرها و سبک‌های روایی گوناگونی بهره گرفت. او استعداد شگرفی در تبدیل واقعیت تلخ به قصه‌ای شاد داشت. در آثار او ظرافت و شوخ‌طبعی با طنز و کنایۀ تلخ در هم آمیخته است اما گاهی آخرین صحنۀ داستان‌ها و نمایشنامه‌های طنزآمیز بولگاکوف با مرگ و نابودی ناگهانی حالتی تراژیک پیدا می‌کنند. بولگاکوف از طرح‌های طنز شروع کرد و پس از تجربۀ داستان‌های سوررئالیستی و عجیب به سبک گوگول سرانجام به رمان فلسفی رسید. او با ارتقاء مسئلۀ شرارت به عرصۀ متافیزیک واقعیت زشت را دگرگون می‌کرد. بولگاکوف با حملۀ بی‌رحمانه به روزمرگی‌های مبتذل، دروغ، فریبکاری و تزویر محور اصلی مضامین آثارش را رو در رویارویی اساسی فرد با نیروهای متخاصم محیط خود زورگویی حاکمان و بی‌رحمی انسان بر انسان قرار می‌دهد.

بولگاکوف با وارد کردن چهره‌هایی ماند یشووا (یشوع) و پیلات (پیلاطس) در آخرین رمان خود دلبستگی‌اش را به اخلاقیات در زندگی امروزی و مبارزۀ بی‌وقفۀ نور علیه تاریکی همان‌گونه که دو هزار سال پیش نیز در جریان بود نشان داد.

پی‌نویس‌ها

۱٫ Aleksandrovsky

۲٫ Tatiana Lappa

۳٫ Nikolskoe

۴٫ Vyazma

۵٫ Vladikavkaz

۶٫ Batum

۷٫ “The Extraordinary Adventures of a Doctor

۸٫ “Notes on the Cuffs”

۹٫ “Bohème”

۱۰٫ The White Guard

۱۱٫ “Notes of a Young Country Doctor

۱۲٫ Lyubov Belozersky

۱۳٫ Elena Shilovaky

۱۴٫ Diabolind

۱۵٫ A Treatise on Housing

۱۶٫ “The Fatal Eggs”

۱۷٫ “Heart of a Dog

۱۸٫ Adam and Eve

۱۹. The Days of the Turbions

۲۰. The Master and Margarita

۲۱٫ Flight


برچسب ها : , ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۴۱ , ویژه
ارسال دیدگاه