آخرین مطالب

» شماره ۳۵ » بررسی تطبیقی دون‌ژوان اثر پتر هاندکه با هفت شهر عشق عطار

بررسی تطبیقی دون‌ژوان اثر پتر هاندکه با هفت شهر عشق عطار

الهام عیسی‌پور پیش‌درآمد با دون‌ژوان و دون‌ژوانیسم می‌توان از منظرهای گوناگونی مثل روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخی، شخصیت-فردیت، روبرو شد، که ظهور آن به جامعه‌ی شهری دوران مدرن باز می‌گردد، پرداخت و در تبیین وبررسی آن جایگاهی قائل شد. اما مهم‌ترین وجهی که تا کنون به آن پرداخته شده، بیشتر روان‌شناسی است تا سویه‌های دیگر. از این […]

بررسی تطبیقی دون‌ژوان اثر پتر هاندکه با هفت شهر عشق عطار

الهام عیسی‌پور

پیش‌درآمد
با دون‌ژوان و دون‌ژوانیسم می‌توان از منظرهای گوناگونی مثل روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخی، شخصیت-فردیت، روبرو شد، که ظهور آن به جامعه‌ی شهری دوران مدرن باز می‌گردد، پرداخت و در تبیین وبررسی آن جایگاهی قائل شد. اما مهم‌ترین وجهی که تا کنون به آن پرداخته شده، بیشتر روان‌شناسی است تا سویه‌های دیگر. از این رو کمتر به جنبه‌های جامعه‌شناسی، ادبی-هنری و شخصیت-فردیت با آن روبرو شده‌اند.

دون‌ژوانیسم
در عمومی‌ترین برخورد با دون‌ژوانیسم با چنین دیدگاه‌هایی مواجه می‌شویم:
دون‌ژوان در روان‌شناسی به مردی گفته می‌شود که علاقه به برقراری رابطه با زنان بی‌شمار دارد.
اصطلاحی است که از ادبیات و نمایش‌های اپرا وام گرفته شده. روایتی از زندگی مردی افسانه‌ای به نام دون‌ژوان یا دون‌خوآن که بی‌بندوبار است و زنان را می‌فریبد.
این اصطلاح برای مردان به کار می‌رود. مردانی که اشتیاق شدیدی به فتح و رابطه‌ی جنسی با زنان دارند و هم‌زمان می‌توانند روابط جنسی و عاطفی متعددی داشته باشند و بعد از هر فتح از این رابطه کنار بروند. مردانی نیازمند تحسین، خوش‌‌سر و زبان، جذاب، دلربا و خوش‌پوش و فعال جنسی که از تنهایی گریزانند.
عده‌ای از روان‌شناسان عقیده دارند که این اختلالات در فرد از کودکی سرچشمه می‌گیرد و در بزرگی او نمود پیدا می‌کند.
ارتباط آن‌ها با جنس مخالف با علاقه‌ی بسیار برای به دست آوردن ادامه پیدا می‌کند، بعد از فتح و اطمینان از طرف مقابل، طرد آغاز می‌شود و این فرایند خاتمه‌ی رابطه به گونه‌ای دیگر پیش می‌رود. فرد مقابل معمولاً برای برگرداندن معشوقِ دون‌ژوان خود تا حد التماس‌ها کوشش می‌کند تا دون‌ژوان را برگرداند، اما این کار او را ارضا می‌کند.
دون‌ژوان دائم در تلاش برای به دست آوردن یا فرار از قربانی خود است. چرخه‌ای که باعث لذت او از این کار می‌شود و این سیر دائماً در کل زندگی آن‌ها تکرار می‌شود.
این اختلال یک امر روان‌پزشکی و روان‌شناختی نیست، بلکه از ویژگی‌های افرادی است که شخصیت خودشیفته‌ای دارند.
مردانی که اختلال دون‌ژوانیسم دارند بیشتر به سراغ زنانی می‌روند که از لحاظ شغلی، شخصیتی، ظاهر، تیپ، ثروت و شهرت در جایگاه بالایی قرار دارند.
فرد دون‌ژوان ویژگی‌‌های منفی و نامناسب خود را به طرف مقابل نسبت می‌دهد و در اکثر موارد از او تعریف و تمجید دریافت می‌کند. به این طریق باز هم خودشیفتگی‌اش تقویت می‌شود؛ چرا که می‌داند برتر از طرف مقابلش است.

پتر هاندکه در نحوه‌ی روایت دون‌ژوان، مکان و شخصیت را کم‌وبیش گویی بر روی یک صحنه می‌آفریند. روایتی که مملو از تصاویری عینی و اغلب پراکنده‌اند ولی سمت‌وسویی از خیال‌پردازی جستارواری را تعریف می‌کند. بر این اساس، دون‌ژوان دیگر آن آدم کنش‌مند و در نتیجه آن اغواگر بزرگ نیست که به زنان نزدیک می‌شود و تصاحبشان می‌کند. در دون‌ژوان زنان “صاحبشان” را به جا می‌آورند و این شناخت آن‌ها را از بند تمنایشان رها می‌کند. به این ترتیب نگاه‌ها حکم عمل را دارند و همه‌چیز معلول زمان حالی است که مصرانه به پیش می‌رود و آنچه مسلماً خودنمایی می‌کند، امر مستحیل شدن است و مضمون مورد علاقه‌ی هاندکه، “زمان دیگر” و ” وضعیت دیگر” که در مضمون‌وارگی یافتن نیمه‌ی دیگر تغییر می‌یابد.
دون‌ژوان سفر خویش را به سوی هفت زن در هفت اقلیم از سر می‌گذراند، و روایت‌گر داستانی است با راوی خلوت‌گزیده‌ای زاهدمآب در ساختمان محصور در میان یک باغ بزرگ که به حال خود رها شده و دیوارهای بلندش سکوت لازم و امنیت کافی را برای تعریف بی‌دغدغه‌ی داستان در اختیار می‌گذارد. قبل از این که دون‌ژوان فراری به این آرامش تجاوز کند، موضع راوی به تفصیل تشریح می‌شود. راوی وقتش را صرف دو فعالیتی می‌کند که در فیلم پیتر گرینوی کاملا در نقطه‌ی مقابل هم قرار داشتند، او آشپز و خواننده است؛ به این ترتیب آسایش جسم و روان باهم متناظرند؛ با این حال انفعالی روزافزون زندگی‌اش را دربرگرفته که مجال آشپزی برایش نمی‌گذارد. دون‌ژوان درست هنگامی وارد دنیای راوی می‌شود که او تصمیم گرفته از آخرین مشغولیتش دست بکشد: امر کتاب خواندن.
«فکر آن صبحم خیلی بی‌محاباتر بود؛ بس است هر چه کتاب خوانده‌ام. بااین‌حال تمام عمرم خواننده بوده‌ام. آشپز و خواننده. چه آشپزی! چه خواننده‌ای!»
ورود دون‌ژوان راوی را از این رخوت درمی‌آورد و باعث می‌شود رفته‌رفته زندگی پیشینش را به فراموشی بسپارد.

«آمدن دون‌ژوان در آن بعدازظهر ماه مه جای خواندن را برایم گرفت. چیزی بیشتر از یک جایگزینی صرف بود.»
خود دون‌ژوان، آن طور که از توصیف راوی معلوم می‌شود، شخصیتی پرابهام و ذاتاً مردد است که در نگاه نخست با تصوری که معمولاً دون‌ژوان را اغواگر جنس مؤنث نشان می‌دهد، ربط چندانی ندارد و با‌این‌حال دارای خصوصیاتی فوق بشری است.
در داستان دون‌ژوان با شخصیتی مواجهیم که حین روایت از ویژگی‌های ناهم‌خوان‌تر برخوردار می‌شود؛ حدفاصل بی‌قراری در ابتدا و عرصه‌ی آرامش عمیق و پایدار در انتهای رمان به نحوی کاملاً بدوی در اعتماد عیان می‌شود.
در این داستان می‌توان شرح تجربه‌ها را به مثابه‌ی فرایند تایید خود درک کرد.
«در طول هفت روزی که دون‌ژوان در باغ من بود و داستانش را تعریف کرد، برای من و در عین حال برای خودش، یک بار هم از خود نپرسیدم کی بودم و از کجا آمده بودم.»
در ادامه درمی‌یابیم که این روایت به نوعی سوگواری ذهنی است و این تسلی‌ناپذیری او را به عزیمتی همیشگی از مکانی به مکان دیگر وامی‌دارد، بی‌آن‌که سفرش مقصدی مشخص داشته باشد.
پتر هاندکه در دون‌ژوان با زبانی ساختارشکن، از جذبه‌ی اغواگر اصلاح‌ناپذیر در مفهوم متعارف آن حکایت نمی‌کند بلکه نام خود را در فهرست دون‌ژوان‌نویس‌ها ثبت می‌کند تا به شکلی ظریف و هوشمندانه خط بطلانی بر اسطوره‌ی پیشین آن به مثابه‌ی زن‌باره و کازانووا بکشد. او موفق می‌شود در کمترین فضای ممکن به جای بن‌مایه‌ها و استعاره‌های متعددی که در مجموع به این روایت ربط داده می‌شود، جایگزین‌های دیگری را در اختیار گیرد و آنها را به سوی مبانی پیوسته انتزاعی‌تری سوق دهد تا در پایان این برداشت شکل بگیرد که در مورد دون‌ژوان مسئله‌‌ی موجودی زمان‌مند در بین است؛ یک موناد در مفهوم لایبنیتسی که یا با محیط پیرامونش ارتباطی هارمونیک دارد یا از ضرب خارج می‌شود و به همین خاطر رفتاری نابجا و ناشیانه دارد. بدین ترتیب هاندکه تصویر جدیدی از دون‌ژوان پدید می‌آورد.
«در طول هفت روز حضورش در باغ من سروکله‌ی کلی دون‌ژوان دیگر پیدا شده بود؛ در سریال شبانه‌ی تلوزیون، در اپرا، در تئاتر و همچنین در واقعیت کذایی با گوشت و خون، ولی با چیزهایی که دون‌ژوان من از خودش تعریف کرد پی بردم همه‌ی آن دون‌ژوان‌ها بدلی بودند؛ حتی دون‌ژوان مولیر، حتی دون‌ژوان موتسارت.»
این رمان بیش از هر نوشته‌ای الگویی درباره‌ی اندیشیدن عرضه می‌دارد. اگر در چنین فضایی قادر باشیم دامنه‌ی کامل فرایند نشانه‌شناختی را دریابیم و بر بنیادی‌ترین قواعد حاکم بر رمان فائق آییم، هویت دون‌ژوان و مختصات فراانسانی آن را با نوعی گسست قطعی از قواعد سنتی نثر دریافته‌ایم.
اگرچه پتر هاندکه هدایت توجه ما را از انواع نظم و درک‌پذیری متن به سوی تقابل مغشوش و پیچیده‌ای می‌کشاند که در ظاهر امر، تنها می‌تواند تهدیدی برای اراده‌ی معطوف بر تمرکز رمان باشد اما زایایی متن، معرف نوعی سوژه است. به عبارتی مؤلف از سایه و خیال نه‌تنها غافل نبوده بلکه از کانون و رگه‌ی نشانه‌های شناختی ادراک برخوردار بوده است؛ در مقابل متن خوانا یا سنتی نمی‌تواند بدون سترون شدن به‌طور کامل پیش‌بینی شود. چنین رمانی بایست به طریقی خواننده‌ی خود را به چالش بگیرد و او را به سمت نوعی خوانش دوباره‌ی خود یا جهان اطرافش بکشاند.

رمان دون‌ژوان، نظام دلالت‌گر آن، تصویری از نظام‌های معنایی است که به خواننده‌ی خود این امکان را می‌دهد؛ زندگی‌اش را از منظر تازه‌ای بنگرد و از سویی با نوعی شیفتگی نابسامان که حاصل گسست‌ها یا نقض درک‌پذیری است دست بکشد.
اگر ما این اصل مطرح شده را درمورد رمان دون‌ژوان به کار گیریم که می‌گوید معنی هر واحد زبان‌شناختی می‌تواند بر حسب ظرفیت تلفیقی‌اش در واحدی از سطح بالاتر تعریف شود، می‌توانیم ادعا کنیم واحدهای گفتمان رمان باید بر حسب نقششان در نوعی ساخت سلسله‌مراتبی تعریف شوند.
هر چند درک یک متن، صرفاً به معنی کشف و دنبال کردن پیچیدگی‌های داستان نیست بلکه تشخیص سطوح مختلف، فرافکنی حلقه‌های محور افقی زنجیره‌ی روایی بر یک محور عمودی تلویحی نیز هست؛ خواندن یک روایت تنها گذر از یک واژه به واژه‌ی دیگر نیست، بلکه گذر از یک سطح به سطح دیگر نیز هست.

نزدیکی‌های دون‌ژوان‌ها با نارسیسم

در خصوصیات دون‌ژوان‌ها به یکی از موارد مهمی که برمی‌خوریم خودشیفتگی بیش از حد است که آن‌ها را به نارسیسیسم که عشق شدیدی به خودشیفتگی دارند، شبیه می‌کند. موضوعی که به عقیده‌ی فروید بسیاری از خصیصه‌های خودشیفتگی با بشر به دنیا می‌آید. و او آن را نوعی اختلال روانی در فردیت می‌داند. موضوعی که باید به آن توجه داشت این است که دون‌ژوان شیفتگی به زن دارد اما نارسیس شیفتگی به خود.
بررسی تطبیقی دون‌ژوان اثر پتر هاندکه با هفت شهر عشق عطار
این اثر اگرچه یک داستان روان‌شناختی است اما از آن‌جایی که در حوزه‌ی ادبیات قرار دارد می‌توان از دیدگاه ادبی-هنری با آن روبرو شد.
در این داستان قرن هفدهمی هاندکه شهر‌به‌شهر و کشوربه‌کشور در پی هفت زن برای رسیدن به آرامش طی مسیر می‌کند که همین نشان‌دهنده‌ی نداشتن آرامشِ او در جهان خویشتن است و از همین زاویه است که داستان به حوزه‌ی روان‌شناسی وارد می‌شود.
این داستان را می‌شود از طریق بررسی ساختاری هفت شهر عشق با یکی از مشهورترین آثار ادبی-عرفانی قرن ششم ایران یعنی منطق‌الطیر فریدالدین عطار نیشابوری بررسی تطبیقی کرد.
در داستان منطق‌الطّیر، جمعی از مرغان برای یافتن پادشاه مرغان (سیمرغ) به سفر جستجو می‌روند. در هر منزل، گروهی از مرغان از راه می‌مانند و به بهانه‌هایی از گروه جدا می‌شوند، تا این‌که پس از عبور از هفت وادی، از گروه بی‌شمار پرندگان تنها «سی مرغ» باقی می‌مانند و با نگریستن در آینه متوجه می‌شوند که سیمرغ در وجود خود آن‌هاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان به حقیقت وجودی خود در خویشتن پی می‌برند.
در نهایت منطق‌الطیر می‌خواهد بگوید جمع مرغانی که در ابتدا می‌خواهند سیمرغ را به پادشاهی برگزینند در پایان به آن می‌رسند که سیمرغ همین سی مرغ (خودشان) هستند و خواننده به این نکته رهنمون می‌شود که طالب و مطلوب یکی است.
گرچه منطق‌الطیر یک داستان رمزی تمثیلی است اما در نقاطی با داستان دون‌ژوان وجوه اشتراکاتی دارد و در موقعیت‌هایی افتراقاتی دارد.
یکی از مهم‌ترین وجوه اشتراک این دو اثر مضمون عشق و جستجوگری در هفت شهر و کشور با هفت وادی عطار است که دو داستان با هم موازی به پیش می‌روند و قابل بررسی تاریخی و افسانه‌ای است که باید دید ریشه‌ی آن در کجا می‌تواند باشد.
اما مهم‌ترین وجه افتراق که این دو داستان را در ساختار از هم در دو جهت واگرا و دور می‌کند، زمینی و آسمانی بودن آن‌هاست.
دون‌ژوان یک داستان رئال است که در واقعیت زمین اتفاق می‌افتد اما منطق‌الطیر یک داستان فراواقعی رمزی تمثیلی است که به استعاره تبدیل می‌شود و در آسمان رخ می‌دهد و از همین دیدگاه است که به وجه ادبی-هنری آن نزدیک می‌شویم.
از طرفی: هدهد، طوطی، کبک، باز، دُرّاج، عندلیب، طاووس، تَذرو، قمری، فاخته، شاهین، مرغ زرین، بط، هما، بوتیمار، جغد صهوه، و مرغان این سفر شخصیت‌های منطق‌الطیر هستند اما شخصیت‌های داستان دون‌ژوان انسان و زن هستند.


برچسب ها : , , , ,
دسته بندی : شماره ۳۵ , نقد
ارسال دیدگاه