آخرین مطالب

» پرونده » چندلایگی در متن و آثار کامو

چندلایگی در متن و آثار کامو

بنفشه فریس‌آبادی (مترجم کتاب تابستان نوشته‌ی آلبر کامو) نوشتن درباره‌ی نویسنده‌ای مثل کامو چه برای مترجم‌هایی که با متن اصلی آثارش درگیر بوده‌اند و چه برای علاقمندان و متخصصان حوزه‌ی فلسفه که فارغ از زبان و ساختار ادبی–داستانی آثار او به اندیشه‌ی همواره مستتر در متونش می‌پردازند کاری‌ است کم‌وبیش دشوار. خواندن دوباره و چندباره‌ی […]

چندلایگی در متن و آثار کامو

بنفشه فریس‌آبادی

(مترجم کتاب تابستان نوشته‌ی آلبر کامو)

نوشتن درباره‌ی نویسنده‌ای مثل کامو چه برای مترجم‌هایی که با متن اصلی آثارش درگیر بوده‌اند و چه برای علاقمندان و متخصصان حوزه‌ی فلسفه که فارغ از زبان و ساختار ادبیداستانی آثار او به اندیشه‌ی همواره مستتر در متونش می‌پردازند کاری‌ است کم‌وبیش دشوار. خواندن دوباره و چندباره‌ی آثار کامو همواره با کشفی تازه

همراه است؛ نکته‌ای که ابعاد تازه‌ای از شخصیت و قابلیت‌های این نویسنده‌ را آشکار می‌کند. و مرور و بازخوانی ترجمه‌های قدیمی از آثار او نشان می‌دهد که این خصیصه‌، متأسفانه در بسیاری از آثار ترجمه شده از کامو کم‌رنگ و کم‌جان شده و متن لایه‌لایه و چند وجهی او در ترجمه‌های اغلب قدیمی، ساده و تک‌بعدی شده است. گاه مترجم به انتقال یکی از عناصر موجود در متن بسنده کرده و بسیاری از ظرایف و سطوح اثر قربانی یکی از ابعاد آن اثر شده‌اند و این اتفاق شناخت خواننده را از این نویسنده خدشه‌دار کرده است. گاهی چندلایگی و چندوجهی بودن متون کامو در یادداشت‌هایش نمود بیشتری پیدا کرده‌اند. یادداشت‌هایی که در قالب مقاله یا جستارهایی که در قالب گزارش نوشته شده‌اند، و پیش و بیش از همه نامه‌ها ویادداشت‌های شخصی‌اش، نشان می‌دهند شخصیت نویسنده تا چه حد وابسته و ساخته‌ی این چندلایگی است. در آثار کامو هیچ‌یک از عناصر لازم برای تولید متنِ اندیشه‌محور، زیبا، بدیع، خلاق و از لحاظ دستوری صحیح دستِ‌ کم گرفته نشده‌اند و شاید این مهم‌ترین دلیل پرمخاطب‌ بودن آثار او باشد. متن کامو به راحتی می‌تواند تمام توقع مخاطب را برآورده کند.

تابستانِ آلبر کامو که با ترجمه‌ی من و توسط نشر ققنوس منتشر شده است، مجموعه‌ای از یادداشت‌های پراکنده‌ی اوست درباره‌ی زادگاهش «الجزایر». کتاب شامل هفت بخش است که هریک به موضوعی مستقل و البته مربوط به الجزایر و بخش‌های دیگر می‌پردازد. عناوین انتخاب شده برای هر بخش کتاب نیز خود بسیاری از خرده‌ریزهای ذهن نویسنده را سامان می‌بخشند. عباراتی موجز، شاعرانه و بسیار معنادار: «مینوتور یا توقف‌گاه وهران»، «درخت‌های بادام»، «پرومته در دوزخ»، «راهنمایی کوچک برای شهرهای بدون گذشته»، «تبعید هلن»، «راز»، «بازگشت به تیپازا» و «دریای نزدیک»؛ یادداشت‌هایی به غایت شخصی که تاحد امکان مُبَین اندیشه و اسلوب زندگی این نویسنده نیز هستند. متونی لایه‌لایه که در پرداختن به جزئیات تاریخی و جغرافیایی شهرهای مختلف الجزایر، در نشانه‌یابی و معرفی جامعه‌شناسانه‌ی آن فضا، در ابراز احساسات و روشن ساختن موضع شخصی نویسنده بسیار دست و دلبازانه، بی‌تعارف و دقیق هستند. همچنین به گمان من این مجموعه یادداشت نمونه‌ی بسیار ارزشمندی از زبان این نویسنده ارائه می‌کند. زبان کامو، زبانی بهره‌مند از زیبایی است. اندیشه‌ی کامو در هیچ‌یک از کتاب‌هایش چه آثار داستانی، چه آثار نمایشیبدون آراستگی، عریان یا ساده بیان نشده است. کاموی نویسنده همیشه و پیوسته از زبان متخیل اسطوره‌‌نگاری و زبان پیچیده‌ی شعر بهره گرفته و شاید بزرگ‌ترین بی‌انصافی و کم‌لطفی در حق آثار او ترجمه‌ی متن او به روش «معنا کردن» یا «ساده‌سازی» بوده باشد. اتفاقی که گاه به انتخاب مترجم بر اساس سلیقه وعلاقه‌ی شخصی‌اش در شکل بازسازی متن رخ داده و گاهی به دلیل ارجحیت بخشیدن به خواننده‌ی راحت‌طلب و ساده‌پسند. کامو در یادداشت‌های شخصی تابستان نیز همچون نویسنده‌ی افسانه‌ی سیزیف یا طاعون، نگاه انسانی و اخلاقی ویژه‌ی خودش را به موضوعات پیرامونش دارد. به‌رغم درک و شناختی که از کاستی‌ها، نقاط ضعف و فرود‌های تاریخی و اخلاقی الجزایری‌ها دارد در ابراز عشقش به سرزمین مادری‌اش و به مردم الجزایر بسیار سخاوتمند و رئوف است. تقابل تاریخی اروپا و «سرزمین تابستان‌ها»، سلطه‌ی استعمار اروپایی بر این سرزمین و تن زدن هرازگاهیِ جغرافیا و ذات الجزایری از این دست‌درازی‌ها در این یادداشت‌های کوتاه هویداست.

کامو که تلاش می‌کرد در بند اندیشه‌های واپس‌گرا، متعصب و غیرمنعطف نباشد در این جستار‌ها نیز به اسلوب همیشه‌اش به مفاهیمی چون آزادی، عشق، عدالت و امید می‌پردازد. مفهوم خوشبختی و شادی را می‌کاود و رابطه‌ی مستقیم و غیرمستقیم آن را با قدرت و نهاد‌های قدرت می‌سنجد. بی‌آن‌که داعیه‌ی متفکری را داشته باشد که در تلاش برای اثبات نظریه‌های فلسفی خود و یا انتقال مفاهیم انتزاعی به مخاطب است، مستقیما به سراغ دغدغه‌های همیشگی و اساسی خود می‌رود و آن‌ها را نه در چارچوب نظریه و حکمت که در بستر تماماً عملی زندگی روزمره تعریف می‌کند. کامو که بر خلاف بسیاری از نویسندگان هم‌پایه و هم‌دوران خودش از دگم‌اندیشی و تعصب به عمد فاصله می‌گرفت، و حتی برای تبرا جستن از این صفات، دشمنی و غرض‌ورزی‌های بسیاری را هم تاب آورد در این یادداشت‌ها با جزئی‌نگری و منطق از ویرانی طبیعی و ناگزیر خاطرات و شهرهای محبوبش می‌نویسد و با آزاداندیشی و از سر مهر، پدرانه برای بازسازی دوباره‌ی آن پیشنهاد و راه‌حل ارائه می‌کند. در هر بخش کتاب، هم‌زمان با مرور خاطراتی از شهرهای الجزایر یا معرفی بناها، رستوران‌ها، خیابان‌ها و مردم هر شهر، گریزهای هرازگاهی به اساطیر و دلبستگی‌های شخصی‌اش، درهای تازه‌ای نیز رو به جهان فکری خود برای مخاطب می‌گشاید و خواننده را در تلخ و شیرینی خاطره، شوق سفر و اندیشه می‌گرداند.

کامو در بخش‌هایی از یادداشت‌های تابستان در قالب شوخی، خاطره و طعنه سعی در توضیح و شناساندن خودش و تفکرش دارد و پیوسته در تلاش برای رفع سوءتفاهم‌هایی است که «افسانه‌ی سیزیف» و «بیگانه» در خوانندگان و منتقدان ایجاد کرده‌اند. گمان می‌کنم در این‌جا ضروری است که بار دیگر به ابتدای یادداشت خودم و ترجمه‌های قدیمی آثار کامو برگردم و به این نکته اشاره کنم که مترجم‌های بسیاری با اتکا به متون انتقادی درباره‌ی کتاب‌های کامو سعی در ترجمه و بازسازی اندیشه‌ای کرده‌اند که نویسنده از پایه غلط دانسته و آن جهان فکری را بسیار دور از آثار خود می‌داند. ترجمه‌ی واژه به مثابه‌ی تعریف دوباره و الصاق معنای جدید به واژه، جهان فکری نویسنده را متحول کرده و البته تصویر مخدوش و از هم گسسته‌ای از زیبایی زبانِ متن ارائه می‌کند.

کامو در یادداشت‌های تابستان هم مثل اغلب دیگر آثارش «امید» را نقطه‌ی مقابل تمام بدخواهی‌ها و بداقبالی‌های زندگی قرار داده و توصیه‌های موکدش به امیدواری و آفرینش امید از نکات پررنگ این یادداشت‌هاست. توصیف می‌کند که چگونه پذیرش جهل، تنگنا و شکست می‌تواند نخستین قدم برای پیروزی باشد. تردیدهای خود را درباره‌ی بشر، گذشته و نیاکانش و سرنوشت و آینده‌ی او به روشنی بیان می‌کند و از هر راهی که می‌رود باز برمی‌گردد به امید و اهمیت کاشت بذر امید در روح بشر:

«در سیاه‌ترین نقطه‌ی پوچ‌گرایی‌مان، من برای عبور از پوچی به دنبال دلیل گشتم؛ نه به‌واسطه‌ی تقوا و نه به‌واسطه‌ی نوعی کمیاب از تعالیِ روح، که تنها با صداقتِ غریزی‌ام به نوری که در آن‌ متولد شده‌ام؛ همان نوری که هزاران سال است انسان‌ها آموخته‌اند در آن، حتی به هنگامِ رنج، به زندگی سلام دهند


برچسب ها : , ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۳۳
ارسال دیدگاه