آخرین مطالب

» شماره ۳۳ » سه‌گانه‌ی خوابگردها و ترجمه‌ی احترام‌برانگیز علی‌اصغر حداد

نگاهی به اثربزرگ هرمان بروخ

سه‌گانه‌ی خوابگردها و ترجمه‌ی احترام‌برانگیز علی‌اصغر حداد

محمدظفر معتضدی رنگ چشمانش چیزی میان خاکستری جدی وآبی شاد بود. به یاد چشمان سبز بطری‌فام جیمز جویس می‌افتی. به وجد می‌آیی که زبان اصلی کتاب را که آلمانی است بیاموزی. ترجمه‌ی شگفت‌انگیز، فصیح، بلیغ و روان ازچنین کتاب مهمی که پر از تاملات شناخت‌شناسانه، فلسفی، وکلامی است قطعا کاری بس دشوار و زمان‌بر بوده […]

سه‌گانه‌ی خوابگردها و ترجمه‌ی احترام‌برانگیز علی‌اصغر حداد

محمدظفر معتضدی

رنگ چشمانش چیزی میان خاکستری جدی وآبی شاد بود. به یاد چشمان سبز بطری‌فام جیمز جویس می‌افتی. به وجد می‌آیی که زبان اصلی کتاب را که آلمانی است بیاموزی. ترجمه‌ی شگفت‌انگیز، فصیح، بلیغ و روان ازچنین کتاب مهمی که پر از تاملات شناخت‌شناسانه، فلسفی، وکلامی است قطعا کاری بس دشوار و زمان‌بر بوده است. برای خواننده‌ی فارسی‌زبان شاید بتوان این رمان را نوشتار بروخحداد نامید.

مثل مسافری درغبار، منزل به منزل تو را می‌برد، با گنگی و تنهایی فلج‌کننده‌ات، چرا که رهاشدگی اُگِنورا از زینت[تزیین]، بارها تجربه کرده‌ای، که مرگی هولناک در پی دارد. همچون نبودن زینت در معماری. اگنوهای پیرامونت، در شمار، بسی بیشتر از برتراندها و یوآخیمها بوده‌اند؟!

اعداد و ارقام، توفیق در کسب‌وکار به هر قیمت، راز بیگانگی، و در آخر ازدواج تن‌ها (بیگانگی در بیگانگی) به عنوان سبکدوران که محصول محصول محصول است و سنتی که انگار دیگر در ظرف زمان خود نمی‌گنجد. هشداری برای فروپاشی ارزش‌ها. همزیستی امر عقلانی و غیر عقلانی که ملازمان همند و سرانجام، تنهایی.

گودیکهشاید نمادین‌ترین بنای این ساختار معیوب باشد. شاید هم رازآلودگی او، که ازمرگ برگشته، وپرتاب‌شدگی او به گوشه‌ای، گویی روان او تکه‌هایی بوده از هر گوشه که جمع شده در تنی ازجنس صدف و آهن و خاک. خوابگردهایی مبتلا به رخوت فطری و فی‌نفسه.

رمان، با فاصله‌گذاری‌های گریزناپذیری که بروخ ایجاد می‌کند از تبدیل امر دریافتیک اثر بزرگ، به سطحی‌گری معمولِ ملودرامی ناچیز، که مالوف است، جلوگیری می‌کند. انگار نویسنده در این زمینه تعمدی ندارد، چرا که بعضی چیزها را به جز با شعر و نیز بدون حضور نویسنده نمی‌توان گفت. او دانای کل است. فراتر از آن، آنتروپولوژیستی است که نویسندگی می‌کند، او راه حل آشکاری برای برون رفتن ازبرزخ گذار ارائه نمی‌کند، تاریکی، جزئی از وجود آدمهاست، به آن خو کرده‌اند. و آن زمان که با غلبه‌ی امر غیرعقلانی بر سنت گذشته بشورند تازه آغاز راهی است نامعلوم. بروخ فقط گفته‌ها وعمل شخصیت‌ها را نمی‌گوید. چیزهایی که باید بگویند و عمل‌هایی را هم که نمی‌کنند، می‌گوید. نویسنده از عادت داستان تبعیت نمی‌کند، با آزاداندیشی، خواننده را به خود وامی‌گذارد که هرکجا خواست ادامه ندهد، خسته شود، نه حس خاصی از مخاطب طلب می‌کند نه در هر قدم دست او را می‌گیرد، نه به او شوک وارد می‌کند نه سرنوشت شخصیت‌ها را با میل و پیش‌بینی خواننده سازگار می‌کند. او برای هیچ‌کس نمی‌نویسد. و با این وجود حقایقی که می‌گوید برای تمام دوران‌هاست.

لازم می‌شود در فاصله‌ای که مشغول خواندن کتاب هستی، گاه به موسیقی پناه ببری چون زمان را برایت می‌کُشد و برایت مکان می‌سازد که بتوانی در جایی باشی وگرنه سبکی تحمل‌ناپذیر امر عقلانی، که در بیان نمی‌گنجد، اذیت‌کننده می‌شود.

آنگاه که اندیشمندان بزرگ مثل هانا آرنت و دیگران در مورد این کتاب گفته‌اند، به خود می‌گویی دیگر چه چیزی برای نوشتن می‌ماند، به جز اینکه به سهم خود شادی، امتنان و همدلی خود را نثار مترجم بزرگ کرده باشی.


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : شماره ۳۳ , نگاهی دیگر
ارسال دیدگاه