آخرین مطالب

» پرونده » آلبر کامو؛ آزاد، سرکش، خطرناک

آلبر کامو؛ آزاد، سرکش، خطرناک

آلبر کامو انسانی بود آزاد و سرکش و خطرناک. خطرناک برای قدرت، برای هر قدرتی که او نزدیکی ذاتی آن به استبداد و افراط‌کاری و بیدادگری را افشا می‌کرد. خطرناک برای وجدان گناهکار فرانسوی‌ها و شورشیان الجزایری و همدستان سابق نازی‌های در جنگ دوم و استالینیست‌ها؛ خطرناک برای اخلاق بورژوایی و برای جامعه روشنفکری، خطرناک […]

آلبر کامو؛ آزاد، سرکش، خطرناک

آلبر کامو انسانی بود آزاد و سرکش و خطرناک. خطرناک برای قدرت، برای هر قدرتی که او نزدیکی ذاتی آن به استبداد و افراط‌کاری و بیدادگری را افشا می‌کرد. خطرناک برای وجدان گناهکار فرانسوی‌ها و شورشیان الجزایری و همدستان سابق نازی‌های در جنگ دوم و استالینیست‌ها؛ خطرناک برای اخلاق بورژوایی و برای جامعه روشنفکری، خطرناک بود چرا که می‌توانست همه‌چیز را از دریچه ذهن انتقادی و صداقت راسخ و عشق مطلقش به انسان و کل زندگی ببیند.

به گفته‌ی ویل دورانت «آلبرکامو در وسیع‌ترین معنای کلمه انسان‌گرا بودکامو یک اُمانیست (انسان‌گرا) چندسویه بود، اندیشمندی ژرف که حقیقت را هیچ‌گاه فدای شهرت‌طلبی و عافیت‌جویی نکرد. کامو از ان دسته نویسندگانی بود که هنر را در خدمت انسان می‌دانند و نه انسان‌ را در خدمت هنر. او هیچ پاسخی را قطعی و مسلّم نمی‌دانست، بلکه سعی می‌کرد سوالات اساسی درباره هستی و وظایف بشر در این دنیا را با صداقت تمام و برحسب شرایط دنیای معاصری که می‌شناخت، در قالبی تازه مطرح کند. بشر چه پاسخی برای این پرسش‌ها در چنته دارد؟ یکی از ویژگی‌های آثار کامو این است که در این عصر مطلق‌ها، او از همان آغاز به پاسخ‌ها و امکانات گوناگون می‌اندیشید. او فکر می‌کرد نویسنده می‌تواند این پاسخ‌ها و امکانات را طرح کند و انتخاب پاسخی از میان این پاسخ‌ها را به خواننده واگذارد تا نتیجه‌گیری را خودش بکند. مسئله نقش و وظیفه هنرمند از بحث‌های داغ روشنفکران اروپایی در فاصله دهه ۱۹۲۰ تا دهه ۱۹۷۰ بود و اصول و عقاید مسلط آن زمان (به قول خود کامو مُد روز روشنفکری) یعنی اندیشه مارکسیستیلنینیستی به این بحث‌ها دامن می‌زند، امّا کامو مواضع اساسی و انتقادی خود را در برابر تبلیغات و جوّ مُد روز چپ، به صراحت بیان می‌کرد و هیچ‌گاه به ایدئولوژی و نظریه‌های زیبایی‌شناختی کمونیستی تن در نداد و ماجرای مخالفت و چالش‌های نظری و سیاسی او با متفکر بزرگ قرن بیستم ژان پل سارتر، که آن سال‌ها هردو تیتر اول مباحث روشنفکری اروپا بودند خود نمونه‌ای از شخصیت مستقل و حقیقت جوی او بود. زمانی به علت گرایش سارتر به کمونیسم، کامو از او فاصله گرفت و سارتر و اسارت ایدئولوژیک و خودکامگی حکومت اتحاد شوروی را مورد انتقاد شدید قرار داد. با اینکه درگیری‌های سخت فکری و فضای سنگین جدایی، چند سالی آنها را در دو جبهه قرار داده بود، امّا رابطه آن دو، چندان عمیق بود که در ژانویه ۱۹۶۰، چند روز پس از درگذشت کامو در یک تصادف رانندگی (که پس از شصت سال اسنادی منتشر شده که نه سانحه، بلکه عملیاتی به دستور کا.گ.ب بوده است)، ژان پل‌سارتر در مقاله‌ای به یاد او در فرانس اوبزرواتووار نوشت: «من سانحه‌ای را که به مرگ کامو منجر شد، یک رسوایی می‌نامم، چرا که پوچ بودن، ژرف‌ترین خواست‌های ما را در قلب جهان انسانی، به نمایش گذاشتاین جملات، سنگی بود برگوری، آرامگاه یک دوستی عمیق که به خاک سپرده می‌شد.

آلبرکامو یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و یکی از جوانترین برندگان جایزه ادبی نوبل بود که در ۱۹۵۷ در سن ۴۴ سالگی موفق به دریافت این جایزه شد.

او بر نویسندگان بسیاری اثرگذار بوده است. از آن جمله‌اند اورهان پاموک، توماس مرتون، ریچارد رایت، چارلز بوکوفسکی، پل استر و

راز ماندگاری و تأثیر او بر ادبیات و اندیشه اروپا و جهان را در مقالاتی در همین شماره در بخش پرونده می‌خوانید، پرونده‌ی حاوی نقد و تحلیل و مصاحبه و مقالاتی که برای اولین بار به زبان فارسی درباره او منتشر شده است.


برچسب ها : ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۳۳
ارسال دیدگاه