آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » واهمه های بی نام و نشان*

واهمه های بی نام و نشان*

احمد پوری: نوشته زیر بخشی از مجموعه یادداشت هایی است با عنوان اصلی “واهمه های بی نام و نشان” که در آن ها به تلقی ها و برداشت های غیر علمی درباره زبان فارسی پرداخته ام و هراس ها    و نگرانی های بی موردی را که حاصل چنین        برداشت ها می تواند باشد زیر ذره بین گذاشته ام. این یادداشت درباره واژه سازی و نقاط ضعف و قوت فرهنگستان زبان در ساخت واژه های جدید […]

واهمه های بی نام و نشان*

احمد پوری:

نوشته زیر بخشی از مجموعه یادداشت هایی است با عنوان اصلی “واهمه های بی نام و نشان” که در آن ها به تلقی ها و برداشت های غیر علمی درباره زبان فارسی پرداخته ام و هراس ها    و نگرانی های بی موردی را که حاصل چنین        برداشت ها می تواند باشد زیر ذره بین گذاشته ام. این یادداشت درباره واژه سازی و نقاط ضعف و قوت فرهنگستان زبان در ساخت واژه های جدید برای زبان فارسی است.

آیا خمیراک و برگک خوردنی هستند؟
نگاهی به پیشنهاد واژه معادل برای واژه های بیگانه هراس از آسیب دیدن زبان فارسی از ورود واژه های بیگانه و از نفس افتادن آن، درمیان ادیبان و قشر وسیعی از افرادی که با زبان سرو کار دارند از دیر باز وجود داشته و در هر مقطعی از زمان به شکل ویژه ای رخ نموده است.
این که آیا ورود واژه ای از زبان دیگر به یک زبان تا چه اندازه طبیعی است به نظر می رسد به صورت اصلی بلامنازع پذیرفته شده و کمتر کسی معتقد است که زبان نباید روادید ورود به واژه های دیگر را صادر کند. اما در اگر و امّا ی چنین ورودی سخن و حدیث بسیار است و نظرها گاه بسیار متفاوت هستند. دکتر غلامحسین صدری افشار که خود از فرهنگ نویسان برجسته فارسی است در این مورد می گوید:”تمام زبان‌های زنده جهان وام‌ واژه دارند. زبانی که واژه‌ی خارجی در آن نیست، زبان مرده است. در زبان انگلیسی هم صدها و هزاران واژه غیرانگلیسی از فارسی، چینی، هندی، عربی و حتا واژه‌های سرخ‌پوستان آمریکایی وارد شده است و از سوی مردم استفاده می‌شود؛ اما به این زبان ضربه وارد نشده است.اما محل مناقشه همین”ضربه وارد نمودن” به زبان و نا مشخص بودن آن است که به این هراس دامن زده و همه را با وجود پذیرش ظاهری ورود واژه های بیگانه به فارسی نگران کرده است.
سابقه این نگرانی به اوایل حکومت پهلوی که در آن دولت و دستگاه های اداره کشور مدرن و توجه به هویت زبانی بیشتر شد برمی گردد.نخستین فرهنگستان زبان در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴ برای اصلاح زبان و خط فارسی به فرمان رضا شاه تأسیس شد و تا سال ۱۳۳۳ فعالیت کرد. بخشی از فعالیت این فرهنگستان جایگزین کردن واژه های فارسی به جای واژه های بیگانه و رواج آن ها بود. برخی از کوشندگان این دوره از فرهنگستان عبارت بودند از: ملک‌الشعرای بهار، علی‌اکبر دهخدا، محمدعلی فروغی، ابوالحسن فروغی، سعید نفیسی، سید نصرالله تقوی، صادق رضازاده شفق، بدیع‌الزمان فروزانفر، علی‌اصغر حکمت، عبدالعظیم قریب، حسین گل‌گلاب، رشید یاسمی، و چند نفر دیگر که همه از ستارگان پرفروغ آسمان ادب و فرهنگ فارسی به شمار می آمدند. این عده با شناخت ژرفی که از زبان فارسی و ظرفیت های آن داشتند، برابر های زیبا یی برای واژه های بیگانه ارائه دادند برخی از واژه های پیشنهادی این فرهنگستان عبارت بود از: دانشگاه، وزارت دارایی، دادگستری، شهرداری، شهربانی، فرهنگ و هنر و… که تقریبا همه بلافاصله پذیرفته شدند و تا به امروز به کار می روند. زندگی مدرن نهادهای دولتی را که پیش از آن با نام ها ی عدلیه و نظمیه و بلدیه و مالیه معروف بودند از دسترس عده ای ویژه در آورد و به حیات اجتماعی مردم به ویژه در شهر ها پیوند داد. شناسنامه به وجود آمد و به دنبال آن زندگی روزمره در نظامی که قوانینی جدید در آن حاکم بود شکلی جدید گرفت. این دست واژه هایی مانند شهرداری به جای بلدیه نه تنها واژه ای جدید بود بلکه پدیده جدیدی را که مردم به ناچار با آن سرو کار داشتند معرفی می کرد. مردم در نخستین آشنایی خود این سازمان ها را با نام جدید پذیرفتند. هرچند این واژه های کاملاجدید و تا حدی نامانوس ابتدا برای عده ای ثقیل بود و حتی نویسنده بزرگی چون صادق هدایت به زبانی طنز برخی را به سخره گرفت اما در جا افتادن این واژه ها مانعی به وجود نیامد و در عرض چند سال مردم در زبان محاوره آن ها رابه کار گرفتند.
در فرهنگستان دوم برای اتومبیل واژه خودرو پیشنهاد شد. این پیشنهاد زمانی بود که اتومبیل مدت ها بود در خیابان ها جولان می داد و مردم از بدو ورود آن را به نقل از واردکننده گانش ماشین و یا اتومبیل می نامیدند. این است که اعتنایی به پیشنهاد فرهنگستان نکردند و حتی تا به امروز پس از گذشت بیش از نیم قرن با وجود تاکید رسانه ای بسیار قوی بر استفاده از این واژه در مقابل واژه پیشنهادی مقاومت کرده اند.
فرهنگستان های بعدی بدون توجه به علل مقاومت مردم در مقابل برخی پیشنهادات همچنان به ساخت و پیشنهاد واژه های جدید پرداختند . بسیاری از این واژه ها نه تنها پذیرفته نشد بلکه دست آویزی شد برای شوخی و مسخره کردن فرهنگستان. شاید اگر از همان نخست به چرایی پذیرفته شدن واژه ای از سوی مردم نگاهی علمی می شد این تقابل ها و سخره ها به صورت کنونی وجود نمی داشت. مثلا در سال های اخیر فرهنگستان به جای پاستا ( در واقع ماکارونی چون واژه پاستا چندان رواج عمومی ندارد) خمیراک و به جای چیپس واژه برگک پیشنهاد کرد و انتظار داشت درطول زمان مردم آن ها را جایگزین کنند. چنین چیزی هرگز اتفاق نخواهد افتاد درست به دلیل این که خودرو هرگز جای ماشین را در زبان مردم نخواهد گرفت و به دست آویز دیگری برای شوخی با فرهنگستان بدل خواهد شد.
شوخی با فرهنگستان و مسخره واژه های پیشنهادی آن به ویژه از دهه پنجاه به بعد چنان رواج یافته که دیگر کمتر کسی فرهنگستان را برای واژه گزینی جدی می گیرد. مردم گاه لغات طنز آمیزی را به نام فرهنگستان ساخته اند و برای استهزای این مرکز آن ها را مثال می زنند.دو واژه کش لقمه برای پیتزا و دراز بند زینتی برای کراوات از متداول ترین آن هاست. این از طرفی موجب تاسف است چرا که کل کار های با ارزش فرهنگستان را زیر سوال می برد از طرف دیگر موجب حیرت است که چرا اصحاب فرهنگستان به جای پرداختن به علل ناکامی این واژه ها همچنان به کار غیرعلمی واژه سازی ادامه داده و مقاومت مردم در برابر پیشنهاداتشان را اغلب نتیجه نا آگاهی و بی سوادی عام می دانند.
حسن انوشه این پدیده را نتیجه بی اطلاعی مردم دانسته و می گوید:” شاید این نوع مقاومت به دلیل ناآشنایی مردم با این واژه‌هاست، اما به هر حال باید این واژه‌ها جا بیفتد. همیشه مردم در مقابل چیزهای تازه سرسختی نشان می‌دهند و گاهی با تمسخر و طنز با آن‌ها برخورد می‌کنند. اما کار فرهنگستان خوب است و آن‌ها در برابر واژگان بیگانه تا آن‌جا که می‌توانند بهترین معادل‌ها را انتخاب می‌کنند.”
غلامحسین صدری افشار هم در این مورد چنین واکنش نشان می دهد: “همیشه در مردم یک لختی فکری وجود دارد و هر چیز تازه‌ای در ابتدا اسباب تمسخر و تعجب آن‌ها می‌شود و این در همه زمینه‌ها چون سینما،‌ رادیو و تلویزیون وجود دارد و عجیب هم نیست. فرهنگستان اول هم وقتی واژه‌هایی چون شهربانی‌، شهرداری‌، دادگستری و دوزیستان را ایجاد کرد که واژه‌های بسیار زیبایی هم هستند‌، اسباب مسخره بسیاری شد. خودرو و ترابری هم که از سوی فرهنگستان دوم ایجاد شد، همین وضعیت را داشت تا این‌که این واژه‌ها جا افتادند و طبیعی و معمولی شدند.” بگذریم از این که ایشان واژه خودرو را جزو واژه های پذیرفته شده می داند در حالی که این واژه فقط در رادیو و تلویزیون و بخشنامه های اداری پذیرفته شده است و مردم آن را به کار نمی برند. ایشان همچنین به ده ها واژه دیگر هم که پس از گذشت زمان مورد قبول مردم نشدند اشاره ای نکرده است.
حسن انوری فرهنگ نامه‎نویس پیشکسوت در گفت‌وگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره برخورد منفی مردم با واژه‌های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، می گوید:”به نظر من، دلیل این نوع برخورد، ناآگاهی است. تا آن‌جایی که من می‌دانم، واژه‌های فرهنگستان علمی است و در حوزه فناوری‌ها و علوم هم فرهنگستان به واژه‌سازی دست زده و این واژه‌ها واژه‌های خوبی هستند. در زمان رضاشاه هم وقتی فرهنگستان اول در مقابل “عدلیه”، “دادگستری” را قرار داد، مردم این واژه‌ها را هم مسخره می‌کردند. اما الآن “دادگستری” جا افتاده است و کسی “عدلیه” را به کار نمی‌برد. اما باید توجه کنیم این واژه‌ها خود به خود جا نمی‌افتند و باید برای عمومی شدن‌شان تلاش شود و مترجمان و اهالی فرهنگ در این زمینه نقش زیادی دارند.”
آقای انوری هم جا افتادن این واژه ها را منوط به تلاش ادیبان و مترجمان می داند اما روشن نمی کند این تلاش ها دقیقا از چه نوع باید باشد.
به نظر می رسد بیشتر طرفداران واژه سازی، عدم پذیرش این واژه ها را نتیجه مقاومت مردم، کم کاری رسانه ها و کوتاهی زمان می دانند. اما چند مثال در این مورد و نگاهی از زاویه دیگر شاید پرتوی دیگر به مساله بیافکند و تکلیف را در چگونگی واژه سازی و پیشنهاد آن روشن تر کند.
همان گونه که اشاره شد واژه های زیادی با وجود گذشت زمان جا نیافتاده اند. مثلا در اجزا اتومبیل جعبه دنده، در ، شیشه، چرخ، فرمان فارسی شده اند اما کلاج و پدال و پیستون و کاربورات چندین جزء دیگر با همان نام وارداتی به کار می روند و جزو واژگان اتومبیل شده اند و امکان تغییرشان وجود ندارد. در این مورد خاص که موارد مشابه زیادی هم دارد این توضیح را بدهم که مردم با تکیه بر غریزه زبانی خود در روبرو شدن با هر پدیده جدیدی واژه های مشابهی را که پیش از این رویارویی داشتند برای آن به کار می برند و بقیه را که برایشان تازه است با همان نامی که صاحب آن پدیده به کار می برد می پذیرند. در مثال بالا پیش از آمدن اتومبیل به ایران درشکه وجود داشت و در نتیجه چرخ اتومبیل در تشابه با درشکه جایگزین ویل شد. و یا جعبه دنده که در فارسی وجود داشت و در موارد مشابه به کار می رفت به جای گیربوکس استفاده شد. اما پیستون پدیده ای بی سابقه برای فارسی زبان بود این است که نام اصلی آن را به کاربرد. فرهنگستان اگر در همان بدو ورود ماشین برابر هایی برای اتومبیل و اجزای آن می ساخت و آن ها را با همان نام ها در در بازار برچسب می زد مردم با اشتیاق آن را می پذیرفتند چرا که دیگر اجباری به کج و کوله کردن واژه وارداتی به علت عدم تجانس با ساختار آوایی زبان فارسی نداشتند و حتی عملکرد آن را هم بهتر می فهمیدند.
اما پس از گذشت زمان و رواج آن در بین مردم دیگر نمی شود به زور و خواهش و حتی رسانه آن را جایگزین کرد. این امر چنان بدیهی است که می شود حتی با مثال دم دستی و آشنای امروزی از واژه هایی که در دهه اخیر ساخته شده اند آن را نشان داد. بانک سپه اولین بانکی بود که سیستم دریافت پول از طریق ماشین به وسیله کارت را رایج کرد و دستگاهی را که برای این کار بود، عابربانک نامید. دو سه سال پس از آن بانک دیگری با استفاده از این دستگاه نام آن را خودپرداز گذاشت. جالب این جاست که واژه “خود پرداز” که ریشه کاملا فارسی دارد و بسیار گویا و مناسب است چندان جا نیافتاد و مردم همچنان از واژه “عابر بانک” استفاده کردند چون درست سر بزنگاه و هم زمان با استفاده از دستگاه پیشنهاد شده بود.
مثال دیگر: در سال های اخیر دستگاهی با نام کامپیوتر در دسترس عموم قرار گرفت. مردم در صحبت های خود از آن یاد کرده و یا برای خرید آن با همین نام به فروشگاه ها مراجعه کردند. نام این دستگاه با خود آن عجین شد و دلیلی برای عوض کردن آن با رایانه که ریشه فارسی داشت، نبود. همزمان با کامپیوتر برخی ازاجزائ آن به صورت سافت ور و هارد ور رایج شد. این دو واژه اخیر کاری با عموم مردم نداشتند و به صورت تخصصی توسط اندکی از استفاده کنندگان به کار می رفتند . این است که پیشنهاد نرم افزار و سخت افزار به خاطر فارسی بودن و قابل فهم بودنش به سرعت همه گیر شد و به راحتی جای واژه های اصلی را گرفت. پیشنهاد این دو واژه سریع و درست در زمان آغاز گسترش آن بود و توانست جایگزین بهتری شود. اما به جرئت می شود گفت ده ها واژه مربوط به “کامپیوتر” و حتی خود واژه “رایانه” به جای کامپیوتر از قافله عقب ماندند و به موزه منتقل شدند.
مثال دیگری را می توان زد: واژه یارانه برای سوبسید توسط فرهنگستان ارائه شد . این واژه سریعا بدون کوچکترین مقاومت جا افتاد. دلیل این بود که به پدیده ای بی سابقه (پرداخت مبلغی ماهانه برای کمک هزینه همه افراد کشور) اطلاق می شد. این پدیده با هر واژه ای معرفی می شد توسط مردم پذیرفته می شد و زمانی که جا می افتاد دیگر تغییر آن بسیار سخت و شاید ناممکن می بود. این است که همه، واژه یارانه را پذیرفتند و آن را به کار بردند. مورد مشابه واژه کوپن در زمان جیره بندی کالا است که بعد ها برای فارسی کردن آن کالابرگ را پیشنهاد کردند که در همان ابتدا شکست خورد و به گوشه ای رانده شد.
همان طور که گفتم مثال در این زمینه فراوان است و بررسی همین مثال ها می تواند به سادگی دلایل پذیرش و یا رد واژه های پیشنهادی را نشان دهد.
در جمع بندی آن چه که رفت می شود گفت همه زبان ها در دنیا پذیرای واژگان جدید از زبان های دیگرند و این اتفاقا نشانه زنده بودن زبان آن ها و در ارتباط بودن آن با فرهنگ ها و زبان های دیگراست. بزرگان ادب ما چون سعدی و حافظ که پس از قرن ها هنوز هم به آثارشان می بالیم در زبانی نوشته اند که پر بود از واژه های عاریتی از عربی ، ترکی و یونانی اما آن ها با جذب و فارسی کردن این واژه ها زبانی تراشیده از الماس ساخته بودند که آثارشان در قالب آن در تلالو بود.
در این که تا حد امکان باید برای واژه های جدید معادلی با ریشه فارسی ساخت، محلی از مناقشه نیست. این، کاری است بسیار اصولی که موجب کشف ظرفیت های نهفته در فارسی از یک سو و انعطاف پذیر کردن و رشد آن از سوی دیگر می شود. اما معادل یابی و پیشنهاد واژه، قوانین خود را دارد که مهم ترین آن بزنگاه پیشنهاد و معرفی واژه است که باید درست هم زمان باشد با معرفی خود پدیده. امروز اگر دستگاهی با عملکرد خاص و جدیدی که در فرهنگ ما ناشناخته است به بازار معرفی شود مردم آن را با همان اسمی می پذیرند که ارائه کننده کالا عرضه می کند و اگر بعد از جا افتادن این اسم عده ای سعی در پالایش آن داشته باشند نخواهند توانست مردم را قانع به پذیرش آن کنند.
البته کل بحثی که تا این جا شد درباره پذیرش واژه های همگانی که مردم عادی با آن سرو کار دارند بود و گرنه پیشنهاد و ارائه واژه جدید در علوم پایه و علوم انسانی تخصصی و حوزه های نظری حکایتی دیگر دارد که باید به طور جداگانه به آن پرداخت.
تحولات تکنولوژیک در جهان که موج آن به طور طبیعی مارا هم در بر گرفته و سرعت و سهولت ارتباطات فرهنگی در جهان، همه روزه ده ها واژه را از دو سه منبع محدود که معمولا در اختیار صاحبان این تکنولوژی است در جهان می پراکند. این واژه ها به سرعت جذب زبان ها می شوند و همه گیر می شوند. نباید هراسی از پذیرفتن آن ها و بومی کردنشان (به ویژه از نظر تلفظ) به خود راه دهیم. این واژه ها مهاجرانی هستند که وارد خانه زبان ما می شوند و به سرعت در کار گرداندن خانه به ساکنان آن یاری می رسانند و چیزی نمی گذرد که خود تبدیل به ساکن همیشگی خانه می شوند تا جایی که برای خود هویتی ویژه در این خانه می یابند. نباید به این واژه ها به چشم خطر و آسیب نگریست. اگر آمادگی داشته باشیم و در بدو ورودشان لباسی از جنس لباس محلی بر تنشان کنیم چه بهتر و گرنه باید آن ها را با تمامی تنوع رنگ هایشان بپذیریم چرا که جهان امروز علیرغم این همه آشوب و دشمنی، جهانی است که چهار نعل به سوی همگرایی می تازد و فرهنگ ها در نزدیک شدن به هم،  رنگ و تنوعی بی سابقه می گیرند تنوعی که در آن محور، مشترکات انسان هاست نه وجوه افتراق آن ها.

  • این عنوان از یکی از آثار دکتر غلامحسین ساعدی با همین نام برگرفته شده است.

برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شماره ۸
ارسال دیدگاه