آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » جایزه نوبل مانع نوشتنم نشد

گفتگوی اشپیگل با گونتر گراس

جایزه نوبل مانع نوشتنم نشد

گونتر گراس در ۱۶ اکتبر سال ۱۹۲۷ در گدانسک (به آلمانی: دانتسیگ) لهستان، از پدری آلمانی و پروتستان به نام ویلهلم و مادری کاتولیک که اصالتاً لهستانی بود به نام هلنه، زاده شد. گراس تحت تأثیر تربیت کاتولیکی مادر، به خدمت در کلیسا مشغول شد و با نوجوانان خادم در اجرای مراسم نمازگزاری شرکت می […]

جایزه نوبل مانع نوشتنم نشد

گونتر گراس در ۱۶ اکتبر سال ۱۹۲۷ در گدانسک (به آلمانی: دانتسیگ) لهستان، از پدری آلمانی و پروتستان به نام ویلهلم و مادری کاتولیک که اصالتاً لهستانی بود به نام هلنه، زاده شد. گراس تحت تأثیر تربیت کاتولیکی مادر، به خدمت در کلیسا مشغول شد و با نوجوانان خادم در اجرای مراسم نمازگزاری شرکت می کرد. بعد از خدمت سربازی و مدتی اسیر جنگی بودن به عنوان کارگر مزرعه و معدن کار کرد. قبل از این که وقت خود را صرف نوشتن کند در دانشگاه های برلین و دوسلدورف در رشته هنر تحصیل کردو کارش را نیز به عنوان گرافیست و طراح جلد کتاب ادامه داد. رمان موفقش، “طبل حلبی” در سال ۱۹۵۹ چاپ شد.این اثر به همراه دو رمان دیگر بنام “موش و گربه” در سال ۱۹۶۱ و “سال های سگی” در سال ۱۹۶۵، به نام “سه گانه دانتسیگ” شهرت یافته است. او در سال ۱۹۹۹ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. در سال ۲۰۰۶ وقتی در اولین جلد از کتاب بیوگرافی خود “پوست کندن پیاز” فاش کرد که از اعضای اس اس حزب نازی بوده؛ مردم آلمان را دچار شوک کرد. آخرین کتاب او ( یادداشت مترجم: البته تا زمان این مصاحبه) Grimms Wörter واژگان گریم که توصیفی شخصی از عشق به شمار می رود، توسط نشر اشتدلی ورلاگ منتشر شد و او این کتاب را به جاکوب و ویلهلم گریم زبان شناسان مشهور تقدیم نموده که افسانه های عامیانه آلمان را گردآوری
کرده اند .

اشپیگل: آقای گراس عنوان کتاب جدیدتان :
(“Grimms› Words. A Declaration of Love”). “واژگان گریم ، اعلامیه عشق”است. این علاقه به برادران گریم ( دو زبان شناس آلمانی که افسانه های معروف آلمان را در قرن ۱۹ جمع آوری کردند) از کجا شروع شد؟
گونتر گراس: ارتباط من با ویلهلم و جاکوب گریم به سالها پیش و به دوران کودکی ام بر می گردد. در واقع می توان گفت که من با افسانه های برادران گریم بزرگ شدم. حتی به خاطر دارم در یکی از اجراهای نمایشی در کلیسایی که مادرم مرا روز های یکشنبه همراه خودمی برد، تئاتر آدم کوتوله برادران گریم را دیدم. بعد ها برادران گریم بر کارهای خلاقانه ام اثر بیشتری گذاشتند.

اشپیگل:به چه طریقی؟
گونتر گراس: بسیار خوب. آدم کوتوله به زندگیش درطبل حلبی ادامه داد. جاکوب و ویلهلم خودشان در بسیاری از دستنوشته هایم نقش ایفا می کردند. برای مثال در داستان “ماده موش” نقش یک وزیر و یک قایم مقام وزیر را بازی می کردند که سعی دارند نابودی جنگل ها را در برابر باران اسیدی متوقف کنند.

اشپیگل:چه چیزهای دلپذیری در برادران گریم پیدا کردید ؟
گونتر گراس: بیشتر از همه سرشت قاطع و انعطاف ناپذیرشان. آن ها در سال ۱۸۳۷ برای لغو قانون اساسی و براندازی نظام پادشاهی هانوور در گوتینگن و همچنین علیه قدرت حکومت وقت ، اعتراض هایی کردند و این اعتراض ها برای آن دو- مانند بقیه سرکرده های گروه شورشی که هفت گوتینگن نام گرفته بودند- مشکلات زیادی را به ارمغان آورد به طوری که بعد از آن، کار را برای آنها دشوار ساخت و سبب شد موقعیت هایی را از دست بدهند و ادامه کاری را که آغاز کرده بودند، ناممکن ساخت . فرهنگ لغت آلمانی آکنده از جملات مثالی و نقل قولی بود که باید اصلاح می شد؛ آنها این کار را فقط تا ششمین حرف الفبا انجام دادند. بعدها افراد دیگری لغتنامه آن ها را کامل کردند.

اشپیگل: بیش از ۱۲۰ سال بعد.
گونتر گراس: طی آن مدت طولانی من نیز شیفته کارشان شدم. متخصصان مطالعاتی از هر دو بخش آلمان، بیش از پانزده سال روی این برنامه کار کردند . در اواسط جنگ سرد، خیلی سریع پشت میزهایشان در برلین شرقی و گوتینگن قرار گرفتند و یادداشت هایی برای لغت نامه متحد آلمانی جمع آوری کردند. این کار همان بازتابی از تاریخ آلمان است که در باره گریم ها صحبتش را کردم .

اشپیگل:همانطور که تاریخ شخصی شما از این کشور نیز در کتابتان نقشی بازی می کند.
گونتر گراس: من در کتاب “پوست کندن پیاز”و بعد در کتاب “جعبه”بر سال های جوانیم متمرکز شدم و در باره روابط و گرفتاری های خانوادگی ام مطالبی نوشتم. این کتاب در مورد دیدگاه های سیاسی و اجتماعی من است. زندگی گریم ها که در یک دوره با تغییرات بارز بنیادی زندگی می کردند این را مشخص می کند، همانطور که من زندگی کردم .

اشپیگل: شما این دو برادر را تحت عنوان: “مفتشان واژه” توصیف کرده اید. همچنین نوشته اید: از یک نظر، کلمات شان معنی دارند از طرف دیگر به درد حرف های مزخرف می خورند. کلمات می توانند سودمند یا مضر باشند. چگونه شد که وجوه متعدد واژه ها زندگی شما را شکل دادند؟
گونتر گراس: من پی بردم کلماتی که به صورت دوپهلو با حالت رقت انگیزی، سرخوشی فریبنده ای ایجاد می کنند مستعد تبدیل به مزخرفات هستند. آدولف هیتلر می گوید: آیا جنگ کلی می خواهی؟ یا یک همچین مثالی. اما این قاعده شامل این جمله هم می شود”آزادی ما در آیین هندو نیز حفاظت شده است”.(یادداشت ویراستار: این جمله از زبان وزیر دفاع آلمان، پیتر اشتراس برای موجه جلوه دادن حضور هیأت نظامی آلمان در افغانستان آمده است. ) این جمله ها یک معنی دارد و قادرند که این معنی را به کار بگیرند زیرا آنطور که باید و شاید سوالی نشده اند. من واژه های ناخوشایند خودم را شنیده ام. فکر می کنم که این ها مخصوصا برای شهروندانی مثل من که در کشورشان بدرفتاری نشان می دهند آشکار
می شود. به این صورت که چگونه یک عبارت می تواند برای متوقف کردن یک مبحث مرده که بخشی از مصرف عمومی است مورد استفاده قرار بگیرد .

اشپیگل: چه کلمات سودمندی را به یاد می آورید؟
گونتر گراس: حقیقتا یکی از آن کلمات فوق العاده مربوط به دوران کودکیم می شود. Adebar ، این کلمه معادل دیگری برای لک لک است که همه خاطرات دنیوی ام را دوباره زنده می کند. واژه دیگر Labsal (شادابی) است ، چیزی که همیشه کاملا فراموش می شود. صدای تکرار طولانی مدت “a” را دوست دارم. برادران گریم هم این را جذاب احساس کردند. صداهای واژه شادابی خیلی آرامش بخش هستند. ذهنت را مثل وقتی که بعد از یک تجربه وحشتناک، سالم به خانه
می رسی آرام می کنند.

اشپیگل: به نظر می رسد ظاهرا زبان یک حسی از امنیت و خانه را به شما می رساند.
گونتر گراس: کاملا درست است. رمان “طبل حلبی” را در پاریس نوشتم ، جایی که همچنین شروع به نوشتن: “سال های سگی”کردم اما بعد از چهار سال احاطه شدن با زبانی بیگانه متوجه شدم چه حس بدی دارم . باید به یک مکان آلمانی زبان باز می گشتم . تجربیاتم شبیه نویسنده های زیادی بود که در دوران نازی به آمریکا مهاجرت کرده بودند . به خاطر دیکتاتوری ظالم در وطن ، برخی به سختی می توانستند شرایط را تحمل کنند . آن ها از زبانی که باعث می شد خودشان و دیگران را بفهمند محروم بودند .

اشپیگل: این حس و تجربه ها البته نه به آن شدت
می تواند در مملکت خود آدم هم وجود داشته باشد . حال و هوای جوانی سبک زبانی مختص خودش را دارد . آیا همیشه متوجه می شوید که نوه هایتان چه می گویند؟
گونتر گراس: البته . برای من فوق العاده است که با کمک نوه هایم می توانم به اصطلاحات جدید دسترسی داشته باشم ، وقتی برگشتم خیلی از واژه هایی قدیمی برلینی مثل knorke به معنی آماس دیگر استفاده نمی شد .

اشپیگل: از این فقدان افسوس می خورید؟

گونتر گراس: خوشبختانه کلمه هایی شبیه “knork”در ادبیات ما به جا می مانند. در کل من با جاکوب گریم موافقم و احساس می کنم باید اجازه تغییرات در زبان را بدهیم و رشد زبان را کنترل نکنیم. اگرچه ممکن است به طور عادی جلو رشد واژه های جدید را بگیرند و تهدیدی برای پیشرفت آن ها باشند. زبان فرصتی می خواهد که مدام خودش را به روز کند. در آکادمی زبان فرانسه وقتی زبان را بیش از حد زیر نظر گرفته می شود می ببینیم که زبان رو به خشکی و رسمی شدن
می رود . اما در کل من بازی های زبانی را دوست دارم ، بازی هایی که با اصوات می شود .

اشپیگل: شما از معدود نویسندگانی هستید که طراحی کتاب هایتان را خودتان انجام می دهید. چرا این مسیله اینقدر برایتان مهم است؟
گونتر گراس: این آخرین مرحله کار است. اهمیتش کمتر از شروع کار و نوشتن اولین جمله نیست و همان دقتی را
می طلبد که در نوشتن لازم است.

اشپیگل: ویژگی های یک طرح جلد خوب چیست؟
گونتر گراس: باید محتوای کتاب را مانند یک نماد کوتاه و ساده بیان کند. در جلد “سال های سگی” این کار با تصویر سر یک سگ که شبیه عروسک خیمه شب بازی است انجام گرفت. برای “بی حسی موضعی” یک فندک با انگشتی بالای آن انتخاب کردم. این بار حروف هستند که این کار را انجام
می دهند. هیچ چیزی به اندازه یک عکس دو نفره از برادران گریم نمی توانست حسی را ایجاد کند چراکه یک قسمت از پیام را انتقال می داد. چند روز پیش نسخه نهایی کتاب را در دست گرفتم. همیشه یک تجربه فوق العاده است.

اشپیگل: بنابراین شما باید نگران تحولات بازار کتاب باشید . درحالی که میزان فروش کتاب های الکترونیکی در آمریکا در حال افزایش است.
گونتر گراس: من اعتقاد ندارم که این به معنای پایان کتاب است . کتاب یک ارزش متفاوتی را تلقی می کند. چاپ انبوه کاهش خواهد یافت و کتاب یکبار دیگر به عنوان شیی پر ارزشی که نگه می داریم و به بچه هایمان منتقل خواهدشد؛ چاپ می شود.

اشپیگل: می توانید کتاب ” واژ گان گریم ” را در آی پد تصور کنید؟
گونتر گراس: به ندرت. اما با ناشرم به توافق رسیده ام که تا وقتی که قانونی برای حمایت از نویسندگان فعال به اجرا درنیامده، هیچکدام از کتاب هایم به صورت کتاب الکترونیکی منتشر نشود. فقط می توانم به هر نویسنده ای توصیه کنم که در این رابطه فقط اعتماد به نفس خود را افزایش دهد.

اشپیگل: به دنبال اعتراض هستید؟
گونتر گراس: دوست دارم که حرکت به سمت مطالعه کتاب بر روی صفحه کامپیوتر را متوقف کنم اما به نظر می رسد که کسی نمی تواند این کار را انجام دهد. با این حال اشکالات فرایند الکترونیک در طی نوشتن دستنویس آشکار می شود. بیشتر نویسنده های جوان مستقیما در کامپیوترشان می نویسند و بعد آنها را ویرایش می کنند و روی فایلشان کار می نمایند. حال آنکه در شرایط من مراحل ابتدایی زیادی برای نوشتن وجود دارد. ولی من همچنان با ماشین تایپ خودم
می نویسم ، بعد منشی ام آن ها را واردکامپیوتر می کند ، پرینت می گیرد و بعد من دوباره با دست غلط گیری می کنم . در حالی که وقتی مستقیما با کامپیوتر کار می کنی این مراحل از بین می روند.

اشپیگل: با ماشین تایپ احساس قدیمی بودن نمی کنید؟
گونتر گراس: نه. در کامپیوتر یک متن همیشه به نحوی تمام شده به نظر می رسد اگرچه از متن تمام شده فاصله داشته باشد. فریبنده است.همیشه اول یک بار به صورت دست نویس می نویسم و بعد چیزهایی را که دوست ندارم جای خالی
می گذارم . درماشین تایپ دستی این جاهای خالی را پر می کنم و به خاطرآن نظم و دقت متن هم با اطمینان کامل حاصل می شود. در مرحله بعدی سعی می کنم اصل نسخه اول را با دقت نسخه دوم ترکیب کنم . با این شیوه خطر کمتری در بی حساب و کتاب بودن تدریجی متن وجود دارد.

اشپیگل: با این وجود آیا زبانتان طی ده سال گذشته تغییر کرده است؟
گونتر گراس: در ابتدا سعی می کنم جلوی همه سکته ها را بگیرم . وقتی “طبل حلبی” ، “موش و گربه” و “سال های سگی” را می نوشتم زمانی بود که نویسندگان قدیمی تر احساس می کردند زبان آلمانی هیچگاه دیگر به این اندازه نباید اجازه استفاده داشته باشد.

اشپیگل: منظورتان نمونه ادبیات صیقل خورده زمان قبل از جنگ است که به خاطر زبان صریح و ساده اش شناخته شده بود؟
گونتر گراس: بله و آن نویسنده ها برای محتاط بودن هر دلیلی داشتند. زبان آلمانی در دوران نازی ها آسیب دید. اما ما نویسندگان جوان از جمله مارتین والزر و هانس ماگنوس که نمی خواستیم احساس مقید بودن کنیم و از مطرود دانستن کل زبان امتناع کردیم. در نتیجه نوشته هااز حسی ریشه
می گرفت که هر چیزی را که زبان ارایه می کرد نشان می داد و حالا در سن سالخورگی به همان اندازه که نوشتن بیشتر خصلت آگاهانه پیدا کرده، تجربیاتم نیز به آن ها اضافه شده است .

اشپیگل: منظورتان چیست؟
گونتر گراس: تجربیات سیاسی زندگیم را به مقدار زیاد در کتاب واژگان گریم توضیح دادم. برای مثال در سال ۱۹۶۱ برای اولین بار به عنوان عضوی از همراهان و نزدیکان
ویلی برانت به مسافرت رفتم ( ویلی برانت ، شهردار وقت برلین غربی). ساخت دیوار برلین نیز مانند اتحاد مجدد آلمانی ها در سال ۱۹۸۹ و بازدید های من از المان شرقی قبل از اتحاد نیز یکی از آن تجربیات بود. به مفاهیم اتحادیه فرهنگی اروپا اعتقاد داشتم. به عنوان عضوی از آن ، ما نویسندگان از شرق و غرب یکدیگر را در آپارتمان های محرمانه در برلین شرقی ملاقات می کردیم و دستنوشته هایمان را برای هم می خواندیم. تردید داشتم که حتی جاسوسانی که برای پلیس مخفی آلمان شرقی کار می کردند متوجه شده باشند. نمی توانستند فهمیده باشند که بعضی ها می توانند نسبت به نیمه مقابل دیوار متفاوت باشند. یا دست کم تاثیری بود که وقتی پرونده محرمانه ام را خواندم؛ دریافت کردم.

اشپیگل: زمانی که آن را می خواندید چه حسی داشتید؟
گونتر گراس: بیشتر احساس خستگی.در کل برای مدت طولانی از خواندن این چیزها امتناع می کردم و هرگز درخواستی نداشتم . بیش از ۲۰۰۰ صفحه موجود است. در آخر خانم ماریان برایتلر عضو هییت فدرال پلیس مخفی آرشیو آن صفحه ها را به من داد اما درخواست کردم نام همه جاسوسانی که در آن جا نوشته شده بودند خط بخورد. نمی خواستم بدانم چه کسی مراقبم بوده است .آن هم ۲۰ سال بعد از اتحاد مجدد مدت هاست که دیگر اهمیت ندارد.

اشپیگل: قاطعانه علیه اتحاد مجدد سخن گفتید. امروزه عقیده شما چیست؟
گونتر گراس: همانند گذشته هنوز هم معتقدم که نباید آلمان شرقی را عجولانه به جمهوری فدرال آلمان ملحق می کردیم. احمقانه است که آن شانس بزرگ را از دست دادیم. در آن زمان نباید از بروز افکار جلوگیری می کردیم ، آن هم بعد از دو دوره حکومت دیکتاتوری وقتی خود آگاهی دموکراتیک در آن چهار کلمه معروف شکوفا شد. ” ما مردم اینجا هستیم” شعاری که معترضان طالب دمکراسی، ماه ها قبل از شکسته شدن دیوار برلین در آلمان شرقی سردادند. طولی نکشید که کشور و صنعتش از بین رفت و بیشتر اموال دولتی را به بخش خصوصی واگذار کردند . در طول مدت طولانی بعد از جنگ ۱۷ میلیون نفر در آلمان شرقی به تنهایی فشار جنگی را که توسط همه آلمانی ها برپا شده بود، به دوش کشیدند. .

اشپیگل: اگر شما بودید چه کاری انجام می دادید؟
گونتر گراس: من مالیات را به شدت افزایش می دادم و الحاق مجدد را با وام گرفتن پیگیر نمی شدم . در کشوری که اکنون در بیستمین سالگرد اتحادش است خودفریبی زیادی در این مورد (که همه چیز چقدر فوق العاده به سرانجام رسید)، ایجاد شده است و بی جهت به خودمان تبریک می گوییم. اما حقایق چیز دیگری می گویند : بیکاری زیاد ، مکان های خالی از سکنه و پدیده ای که مردم به آن “دیوار در ذهن ما” می گویند، هنوز وجود دارد. پدیده ای که حزب دموکراتیک فدرال حاکم در ایجاد این ذهنیت سهیم بوده است. سقوطی آشکار با تمجید و محبوب ساختن. زیرا که علیرغم اینکه حزبی جایگزین حزب کمونیست آلمان شرقی شد ولی جوابگوی این اعمال نبود. در حقیقت فقط یک مجوز رایگان داده شده بود و این نگرش به حزب سوسیالیست آسیب رساند.

اشپیگل: آیا فقدان اعتبار حزب سوسیال دموکرات ناراحتتان می کند؟ جناح چپ سنتی ، پیشینه تاریخی زیاد و نسبتا خوبی دارد. اما در سال های اخیر طی حکومت گرهارد شرودر وقتی به اواسط دورانش نزدیک می شد محبوبیتش را از دست داد.
گونتر گراس: حزب سوسیال دموکرات حکایت از اصول منسجم دارد. این دلیلی است که از آن ها دل نکنده ام. ما در آلمان انسجام اندکی داریم. و سابقه حزب سوسیال دموکرات به صد و پنجاه سال می رسد . با اینکه اشتباهات زیادی مرتکب شده اند اما اصول و مبانی اجتماعی شان (که در حزب نهضت کارگری اروپا در قرن ۱۹ ریشه دارد) اساسی ترین ارزش در کشورمان بوده و هست. اگرچه بسیاری از سوسیال دموکرات های جوان فاصله زیادی با پیشینه تاریخی حزبشان دارند. این دلیل طولانی بودن عمر جناح سوسیال دموکرات است.

اشپیگل: در کتاب “واژگان گریم” چیزی در مورد اشتباهات احتمالی در اندیشه های سیاسی تان ذکر نکردید. آیا هرگز اشتباهی مرتکب نشده اید؟
گونتر گراس: بعد از اتحاد مجدد بیم داشتم که گروهی با قدرت متمرکز در برلین بتوانند گسترش پیدا کنند. اما خوشبختانه فدرالیسم آلمانی برای تعدیل کردن چنین جهت گیری هایی به اندازه کافی قدرتمند بود. به همان اندازه که معمولا باعت ناراحتی است اعتقاد دارم که بعد از همه اینها عامل تعادل در ایالت ها بهترین مورد برای آلمان است.

اشپیگل: خطاهای دیگری هم در در طول زندگیتان داشته اید؟
گونتر گراس: همانطور که اکثریت می دانند در ایام جوانی به وسیله هیتلر جوان وسوسه شدم. این وسوسه و اغفال را در کتاب “پوست کندن پیاز” بسیار روشن کرده ام. به گمانم نسبت به هر ادا و اصول عقیدتی آن خطا مصونیت دارم.

اشپیگل: در کتاب “واژگان گریم” یکبار دیگر به دوره همکاریتان با حزب نازی پرداخته اید وگفته اید در یک شب سرد زمستانی سوگند یاد کردید . شما در آن زمان ۱۷ ساله بودید. آیا آن دوران را هم جزو اشتباهات زندگیتان می دانید؟
گونتر گراس: من تقصیری نداشتم. مثل هزاران نفر دیگر من هم به سربازی احضار شدم. من برای حزب نازی داوطلب نشدم. پایان گرفتن جنگ، مرا از این تعهد فرمانبرداری کورکورانه آزاد کرد. بعد از آن فهمیدم که دیگر هرگز نمی توانم برای چیزی سوگند بخورم. همیشه معتقد بوده ام که کسی نمی تواند کاملا از ناسیونالیسم به جناح راست تغییر عقیده دهد. در اروپا تنها زمانی می توانیم نقش مسیولانه ای داشته باشیم که حس هویت ملی خود را بعد از ناسیونالیسم به طور موثری موجه بدانیم . اما چیز های جالبی در مورد پرچم های کوچکی که مردم طی بازی های جام جهانی تکان می دادند وجود دارد . من زنانی را دیدم که پستانک های مشکی، قرمز و طلایی(نماد سه رنگ پرچم آلمان) در دهان کودکانشان می گذارند . این گونه کارها هر حس ادراک شده رقت انگیز را تعدیل می کند.

اشپیگل: شما تنها نویسنده نسل خودتان نیستید که بارها و بارها جملات سیاسی استفاده کرده است .آیا در بین نویسندگان جوان خود فقدان این قدرت را دیده اید؟
گونتر گراس: اگر آن ها از این روایت سنتی مختصر و مفید درس نگیرند تاسف بار خواهد بود. آن ها نباید در زندگی خودشان غرق شوند و خطاهای جمهوری وایمار را تکرار کنند. متفکران در پیشرفت حکومت دموکرات نوپای ما در آلمان غربی برای داشتن یک دموکراسی خیلی خوب ونسبتا کامل با هم همکاری کردند. متاسفانه نشانه هایی وجود دارد که این همکاری ها کم شده است . بحران مالی، محرومیت کودکان ، اخراج مهاجران غیر قانونی، افزایش فاصله طبقاتی بین فقیر و ثروتمند موضوعاتی است که نویسندگان جوان باید به آن بپردازند و در غالب یک فکر بیان کنند.

اشپیگل: شما نسبت به گذشته کمتر خودتان را درگیر مسایل سیاسی می کنید. مارتین والترز یکی از نویسندگان معاصر شما ، در نامه ای سرگشوده به صدر اعظم آلمان خواستار خروج سربازان آلمانی از افغانستان شد . آیا نظری در مورد این جنگ ندارید؟
گونتر گراس: البته که دارم. اما نمی توان جنگ افغانستان را نسبت به سایر جنگ ها ساده انگاشت. بر خلاف جنگ عراق نماینده ای از اتحادیه اروپا در منطقه وجود دارد . دخالت ما در این جنگ خطای بزرگی بوده است.اما پیداکردن راهی مطمین برای عقب کشیدن از این مسیولیت دشوار است. ایالات متحده آمریکا نمی تواند نقش یک فرمانده را بازی کند. آمریکایی ها از ادامه چنین جنگی ناتوان هستند. آن ها یک بار دیگر شکست می خورند ، درست مثل جنگ ویتنام و ما هم با آن ها شکست خواهیم خورد.

اشپیگل: اگر دیگر چاره ای وجود نداشته باشد. حالا که برنده جایزه نوبل شده اید کلام شما به عنوان فردی صاحب نام نسبت به قبل ارزش بیشتری دارد. چرا خودتان را عقب می کشید؟
گونتر گراس: درباره ی اینکه چه کار می کنم نظری ندارم. چون تمام روز را به اینکه آدم مشهوری هستم فکر نمی کنم. گاهی اوقات مخصوصا زمانی که سرگرم کار هستم روی آن متمرکز می شوم. درحقیقت زمانی که می نویسم، این موضوع به من کمکی نمی کند اگرچه ضرری هم نمی رساند.
اشپیگل: این شما را تحت فشار قرار نمی دهد؟
گونتر گراس: در کل جایزه نوبل مانع نوشتنم نیست. احتمالا به این دلیل است که این جایزه را در سن بالا دریافت کردم. در حقیقت جایزه ای که گروه ادبی ۴۷ در سال ۱۹۵۸ به من دادند برایم مهم تر بود. جایزه ای که توسط نویسندگان هم قطارم اعطاء شد و مفهوم کاملا متفاوتی برایم داشت . این را نمی گویم تا جایزه نوبل را کم اهمیت جلوه دهم. اما تاثیر بسزایی هم در زندگی ام نداشت.

اشپیگل: صادقانه بگویید آیا که مدت های زیادی منتظر دریافت این جایزه نبودید؟
گونتر گراس: نه خیلی زیاد، حداقل این اواخر . مثل همان ۲۰ سال گذشته. پاییز هر سال روزنامه نگارانی تماس می گرفتند با این ادعا که من یکی از مدعیان دریافت جایزه هستم و می خواهند اولین مصاحبه را با من انجام دهند. و بعد تا یک سال دیگر بار دیگر اوضاع آرام می گرفت.

اشپیگل: آیا از اینکه هاینریش بل در ۱۹۷۲ برنده ی جایزه نوبل شد ناراحت شدید؟
گونتر گراس: نه ناراحت نشدم. می توانید حرفم را باور نکنید. در اواسط انتخابات حزب سوسیال دمکرات در حال سخنرانی کوتاهی بودم که فردی یاداشتی به دستم داد که می گفت : “هانریش بل جایزه نوبل را برد”. همان جا هم خبر را اعلام کردم . ما هر دو پشتیبان یک عقیده سیاسی بودیم.

اشپیگل: در کتاب جدیدتان نتیجه گیری کرده بودید که نوشتن تمامی ندارد و اینکه حتی قصه های قدیمی باید بازخوانی شوند و بعد از پایان هر کتاب پی می برید که کارهای بیشتری برای انجام دادن وجود دارد . حالا قصد نوشتن چه نوع کتابی را دارید؟
گونتر گراس: بعد از مدت ها نوشتن که سال های زیادی هم طول کشید مجبورم ابزارم را تغییر دهم و یک بار دیگر زندگیم را صرف کارهای چاپی کنم. می خواهم در پنجاهمین سالگرد چاپ اول سال های سگی ، طرح جدیدی برایش بزنم . کتاب واژگان گریم به طور حتم آخرین شرح حال نویسی شخصی من است . در سن من اگر کسی در بهار بعدی زنده باشد بسیار تعجب آور است و می دانم که چقدر طول خواهد کشید تا کتابی به مفهوم کامل ، حماسی شود.

اشپیگل: از به آخر رسیدن زندگیتان می تر سید؟
گونتر گراس: نه. فهمیده ام که از یک منظر هرکسی آمادگی اش را دارد. حتی پی برده ام کنجکاوی هایی دراین مورد هم دارم . اینکه چه بر سر نوه هایم خواهد آمد؟ نتیجه های فوتبال آخر هفته چه خواهد شد؟ البته هنوز چیزهای پیش پا افتاده ای است که می خواهم تجربه کنم. جاکوب گریم یک جمله فوق العاده در مورد پیری دارد و جمله زیر را نیز در قسمت دیگری از کارهایش پیدا کردم. چیزی شبیه “جوجه ها را آخر پاییز
می شمارند”. این جمله متاثرم کرد و البته به سرعت وادارم کرد که نسبت به سنم واکنشی نشان دهم. این کار را انجام دادم و دیدم هیچ موردی برای نگرانی وجود ندارد .

اشپیگل: آقای گراس از شما بابت این مصاحبه ممنونم.
این مصاحبه در روز بیستم اگوست ۲۰۱۰ توسط نشریه اشپیگل آلمان انجام شده است .


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , پرونده , شماره ۱
ارسال دیدگاه