آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » باد و کلمات

شرحي ساختاري بر شعر «آن كلمه» از مه آ محقق

باد و کلمات

غلامرضا منجزی: “علم با محتواهای خود برما اثر می گذارد ، هنر با صورت های خود”۱ این سخن لوکاچ را به این دلیل در مبتدای مقاله انتخاب کردم تا بر این حقیقت تاکید کنم که شعرهای “مه آ” به طور عمده متکی بر صورتی هنرمندانه اند. این نوشته ی کوتاه نیز تلاش می کند تا به اختصار نشان […]

باد و کلمات

غلامرضا منجزی:

“علم با محتواهای خود برما اثر می گذارد ، هنر با صورت های خود”۱ این سخن لوکاچ را به این دلیل در مبتدای مقاله انتخاب کردم تا بر این حقیقت تاکید کنم که شعرهای “مه آ” به طور عمده متکی بر صورتی هنرمندانه اند. این نوشته ی کوتاه نیز تلاش می کند تا به اختصار نشان دهد چگونه بسامد منظمی  از جملات و کلمه های شبیه به هم موجد ساحتمانی معنایی و هنرمندانه شده اند. شعر “آن کلمه ” یک ساحتمان منظم سه اشکوبی دارد. من در این نوشته، فرم ساحتمان آن را به هم زده ام و عبارات معنا بخش اش را در کنار هم پیاده کرده ام. بیشتر به این قصد که سیر تکوینی شعر را به طورشکل شناسانه ای، از نگاه یک مخاطب نقاد بررسی کرده باشم. در شعر “آن کلمه ” مثل بقیه ی شعرهای “مه آ”، کوششی است تا کلمه را به مفهوم و اصالت خودش نزدیک کند. همچنان که اشکلوفسکی باور دارد “هنرمند محرکی است برای طغیان ابژه ها. در نزد شاعران ابژه ها با دور ریختن نام های قدیمی خود سر به شورش برمی دارند”۲ او هم به طرزی هنرمندانه از کلمه ی مورد نظرش نامی  به میان نمی آورد تا ظرفیت عاطفی و هنری آن را چند برابر کند. این بار معمای هنری او کلمه ای بزرگ است. این شعر، آن کلمه را به شکلی پدیدار شناسانه معرفی می کند. او اثبات می کند که واژه اش مقوله ای اجتماعی تاریخی است و وابستگی زیادی به تجربیات فردی و خودآگاهی جمعی دارد. در سیر تطور و حصول تقرب به این کلمه ی بزرگ که البته لازم نیست اسمش را بدانیم چون راوی شعر دوست دارد ما با مغز و مفهوم کلمات زندگی کنیم و نه با شکل بیرونی آن ها با مخاطبی در سه سطح کیفی متفاوت و تحولی روبروایم؛
ای ستاره نشسته به چشم هات ۱ ای ستاره آویخته از چشم هات۲ ا ی ستاره ریخته در چشم هات۳
این سه جمله که در ساختار عمودی شعر نقشی کلیدی به عهده دارند، به مثابه سه نمایِ معماری از یک ساحتمان هستند. انسانی محزون، انسانی گریان و انسانی پر امید. در سطح نخست، ستاره، یک امید خفته و بالفعل است، می توانم در سطح نخست، ستاره را مجازی از شبی تاریک بدانم و انسانی که در برابر دیواری از تاریکی شب منفعلانه ایستاده است. در سطح دوم ستاره اشکی است که انسان از درد و رنجی که بدان آگاهی تام و تمام دارد می ریزد و سومین ستاره برقی است از امیدواری به فردا .
تاریک است روز(۱) – تاریک است روز(۲) – خون کلمات/دویده در رگ های حنجره هات(۲)
با همان الگوی ساختاری سه گانه ، بند دوم شعر معنا می شود؛ تاریکی روز که استعاره ای از سکوت و سکون و بی تحرکی برای سطوح اول و دوم است در سطح سوم به میدانی از امید و جنبش تبدیل می شود، و از این رو کلمات و سخنان خون دار، زنده و پاک، از حنجره های انسانی منتشر می شوند.
و به لکنت افتاده اند کلمات(۱) – و باد/ زوزه می کشد از درزها(۲) – درها را به هم می کوبد باد(۳)
بسیار واضح است که تطور تاریخی و پدیدار شناختی آن واژ ه ی بزرگ و بسیار پرارزش بدون در نظر گرفتن یک مفهوم متضاد و بازدارنده بی معنی است. کلماتی که در فرایند این حصول و رستاخیر، در برابر یک منبع ترس و تهدید به لکنت دچار شده اند. باد همواره در سرزمین فلات معنایی ستمگرانه و آزاردهنده دارد، درهم کوبنده و هتاک است و چون گرگی گرسنه زوزه می کشد و چشم و زبان تیزش را گستاخانه و بی شرم از هر شکافی و منفذی به درون می فرستد. “در” همواره دو معنای متضاد با خود همراه دارد، دری که با باز بودنش کنایه ای است از دعوت به ورودی پیوند دهنده، و دری که با بودنش حیطه ای حقوقی می سازد و بالطبع، بسته بودنش مجال ارتباط را تنگ و ناممکن می کند. و اما دری که به هم کوبیده می شود نشانی است از عصبانیت و خشم و با همین تعبیر اخیر، باد در مرحله ی سوم، در تقابل با امید، با برهم کوبیدن درها، استیصال و درماندگی اش را ابراز می کند.
روشن کرده تکلیفش را/ باد(۱) – بیا/ جوهر بریزیم در حلقوم کلمات(۲) – بخوان(۳)
در ادامه ی شعر تضاد باد و آن کلمه ی بزرگ بیشتر آشکار می شود. خط افتراق بزرگی میان آن دو کشیده می شود. باد وظیفه اش را به روشنی می داند. او مکلف است که عرصه را بر او تنگ کند. راوی از مخاطب غمگین اش می خواهد و از او دعوت می کند تا برای رهایی از چنگال باد به ادبیات متوسل شود. جوهر و کلمات متبادر کننده ی وجه کتبی ارتباط اند و از این رو حلقوم که مجرای فریاد زدن و مجازی از تقابل آگاهانه و فعالانه ی آدمی است، در تناظر با جوهر و کلمه به تعبیری نوشتاری از ادبیات پیوند می خورد. و در نهایت خواندن است که سوی دیگر نوشتن را کمال می بخشد و البته بزرگترین حربه ی آدمی است.
با صداها / با موها/ بافضاها / و گورهای خالی /و ذهن های خالی/ در خیابان های خالی /آن کلمه ی بزرگ را می جوند (۱) زنجیر می کنند بیا / از روز بنویسیم/ از روزنامه / و درز بگیریم دهان باد را(۲) – آن کلمه ی بزرگ را بخوان(۳)
باد به خوبی به تکلیفش عمل کرده است. فضا را تهی کرده است. شدت وزش اش همه چیز را برهم زده است. افکار پوچ در مسیری خالی از ارزش و بی معنی و اعتبار، موذیانه مشغول از معنا انداختن آن کلمه ی بزرگ اند و حقیقت آن واژه را به زنجیر کرده اند. در طبقه ی بعد، راوی شعر باز هم مخاطب اش را به ادبیات و خواندن دعوت می کند تا دهان بادی را که در حال جویدن و بی اعتبار کردن آن واژه ی بی همتاست درز بگیرد. و در نهایت از او می خواهد تا به آن واژه ی بزرگ اقتدا کند.
با این تفسیر که کاملا متکی به متن شعر است باز هم به تالیفی دلخواه از شعر “مه آ” دست یافته ام، هرچند با این کوشش، نام آن واژه ی بزرگ را متناسب با قامت فکر و ذهنیت خویش بریده و دوخته ام اما حتم دارم که خوانش این شعر از زاویه ای دیگر به معنای زیبا و درخور دیگر و کلمه ای دیگر ختم خواهد شد. بدون شک با استناد به اشعار خوب ایشان، راه او سترگ تر و آینده اش را روشن تر می بینم.

۱- جان و صورت، جورج لوکاچ، رضا رضایی، نشرماهی، صفحه ۱۲
۲- نظریه ادبیات (متن هایی از فرمالیست های روس) تزوتان تودوروف، عاطفه طاهایی، نشر اختران، صفحه ۲۰۶
*- منشتر شده در سایت ادبی هنری حضور، فروردین ۹۵


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شماره ۶ و ۷ , نقد
ارسال دیدگاه