آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » از روزگار رفته شکایت

از روزگار رفته شکایت

ناهید کبیری: چرا فضای غالب فرهنگی در سال‌های اخیرِ جامعـه‌ی مـا، سـرنوشت کتاب‌هایی را کـه از چارچوب پرسش و پاسخ‌های متعارف و صرفا هنری و فرهنگی منحرف شده‌اند به چاپ‌های چندم می‌رساند در فاصله‌های زمانی محدود؟ چرا بخش‌های میان‌مایه و نازلِ این گونه کتاب‌ها که پرسش‌گر با برنامه‌ریزی جهت‌گیرانه، به حال و احوالات و زندگی […]

از روزگار رفته شکایت

ناهید کبیری:

چرا فضای غالب فرهنگی در سال‌های اخیرِ جامعـه‌ی مـا، سـرنوشت کتاب‌هایی را کـه از چارچوب پرسش و پاسخ‌های متعارف و صرفا هنری و فرهنگی منحرف شده‌اند به چاپ‌های چندم می‌رساند در فاصله‌های زمانی محدود؟ چرا بخش‌های میان‌مایه و نازلِ این گونه کتاب‌ها که پرسش‌گر با برنامه‌ریزی جهت‌گیرانه، به حال و احوالات و زندگی خصوصی شخصیت‌های محبوب و سرشناس ادبی و هنری جامعه کشانده است بلافاصله بر سر زبان‌ها می‌افتد و مضمون تفریحی تازه‌ای را برای آبشخور مجالس و محافل شب‌های بی‌رمق کوک می‌کند؟
چاپ دوم کتاب “از روزگار رفته” که شامل گفتگوی رو در روی حسن فیاد با ابراهیم گلستان است، اگر چه با “پیر پرنیان‌اندیش” فاصله‌ای از این‌جا تا آسمان دارد اما از جهاتی هر اندازه اندک، زخم ۱۵۳۳ صفحه‌ای آن کتاب را در من مخاطب زنده کرد و این پرسش را پیش آورد که آیا آگاهی از حسِ پر ولع و سیری ناپذیرِجامعه برای سرک کشیدن به زوایای زندگی پنهان نام‌آوران از یک سو، فروش بالای کتاب از دیگر سو، و مهمتر از همه مطرح شدنِ نام مصاحبه‌کننده انگیزه‌ی تالیف مجموعه‌هایی از این دست را فراهم آورده است؟
اگر چه جهان امروز اسطوره‌سازی و بت‌پروری را بر نمی‌تابد، اما تخریب و ویرانی چهره‌های ادبی و فرهنگی را نیز نمی‌پذیرد. چهره‌هایی که عمری در ذهن چند نسل جایگاهی داشته‌اند. چند نسل با شعر‌ها و قصه‌ها و نام آنان زیسته‌اند و در روزگار حقارت و پلشتی، دل به همدلی‌های آنان با کتاب‌ها و کلمه‌هاشان بسته‌اند.
کتاب “پیر پرنیان‌اندیش” به یقین تاییدی است بر گفتمان مسلط و منحطِ فرهنگی امروز که بر دوقطبی‌ها، دوالیته‌ها و خط کشی‌های ستایش و تقبیح، سفید وسیاه، خیر و شر، و خودی و ناخودی استوار است و با رسانه‌ای کردنِ گفت وگوهای خصوصی، حاشیه‌ای و محرمانه، فرصت یک مصاحبه‌ی ماندگارِ صرفا ادبی و هنری را از شاعر بزرگواری چون سایه سلب کرده است. و این همه در زمانی است که تمامی آن دوستانِ به ظاهر صمیمیِ شاعر مرده‌اند و امکان دفاع از خود یا اعتراض نداشته‌اند.
سوال مشخص من و چه بسا بسیاری از مخاطبان اهل ادب از مصاحبه کنندگان “محترم پیر پرنیان‌اندیش” این است که چاپ و نگارش مسائلی از این دست چه بار فرهنگی و هنری و ادبی بر تاریخ ادبیات این مرز و بوم اضافه می‌‌کند؟ آیا دامن زدن به تفرقه در جامعه‌ی هنر و ادب و ایجاد بدبینی و بی‌میلی در توده‌ی مردم به خواندن شعر‌های مثلا نیما و اخوان و نادرپور و کسرایی و فروغ و شاملو و دیگران برای آنان ارضاکننده است؟ اگر نیست چرا بخش‌های ورود به حریم افراد را در خلوت خاطره‌های جوانی شاعر با دوستانش حذف نکرده‌اند؟ هر چه هست به یقین وجدان آگاه آنان مسئولیت آن سطر‌ها و صفحه‌های حیرت آوری را که نمی‌باید در این کتاب چاپ و منتشر می‌شد و شد را پذیرفته است. بگذریم…
“از روزگار رفته” اما در ۲۲۱ صفحه حکایت دیگری است و ابراهیم گلستان با هوشمندی و آگاهی تحسین برانگیزش قاعده‌ی بازی را می‌داند و کنجکاوی پرسش‌گر و احیانا مخاطبان خود را در صف انتظار، ناکام می‌گذارد.
در تاریخ ۱۸ جون ۲۰۰۹ به حسن فیاد می‌نویسد:
“می‌شود حدس زد که محور سوال و گفتگوها چیزهایی است که در ولایت شما به آن Gossip می‌گویند. مگر من و شما خاله زنک هستیم؟”
ابراهیم گلستان به یقین یکی از نویسندگان، فیلم‌سازان و روشنفکران مطرح سرزمین ما است. نثر شاعرانه و تاثیر گذار او بی بدیل و منحصر به فرد است. هنرمندی است که شهروند جهان است. می‌گوید “میهن ما فضای زبانی و فکری ماست نه جایی در جغرافیا.”
گلستان در نهمین دهه‌ی زندگی خود حافظه‌ای اعجاب برانگیز دارد و بسیاری از حرف‌هایش در این کتاب تازه و تامل برانگیز است. از آن چه در زمینه‌ی شعر و داستان و فیلم و سینما در جهان می‌گذرد آگاه است و از آن چه در ایرانِ این روزها نیز، بی‌خبر نیست. نقدهای صریح و شفافش هم تنها به ارزیابی‌های ادبی و هنری نویسندگان و شاعران و فیلم‌سازان پرداخته است و به قریحه و استعدادشان، نه به بخش خصوصی و مقولاتی که هیچ ارتباطی به من و شما و مخاطبان دیگر ندارد. آن نقدها هم اگر به زعم سعید پورعظیمی (که کار تدوین و تنظیم کتاب را بر عهده داشته) ممکن است برخی را خوش آید و انبوهی را برماند، به قول گلستان از حب و بغض نیست. نظر شخصی اوست و نظر شخصی او بی‌گمان آن قدر برای جامعه‌ای که او را می‌شناسد و همه‌ی مصاحبه‌هایش را با میل می‌خرد و می‌خواند و درباره‌اش حرف می‌زند خواندنی و جذاب است که حسن فیادِ مدرس دانشگاه کار و زندگی و فیلم‌های نا تمام خود را رها می‌کند و از آن سر لس‌آنجلس به این سر انگلستان می‌رود و سه سال از وقت خود را صرف سر و سامان دادن به این مصاحبه می‌کند، که از تقلید و تاثیر در هنر سینما از او سوال کند. از تئوری‌های مونتاژ ایزنشتاین. از کارگردانی گریفیث. از فرم و محتوا در آثار ادبی و سینمایی. از بررسی فیلم “خانه سیاه است”. فیلم گنجینه‌های گوهر. فیلم عصر جدید چاپلین. نظریه‌های فیلم‌سازان شوروی. تدوین نامریی در سینمای امریکا. فیلم مرد سوم. خشت و آینه. ارزیابی قصه نویسی آل احمد و هدایت و چوبک یا توللی و نیما و خانلری و” حسن فیاد که خود اهل درس و بحث و هنر و ادبیات است، با پرسش‌های اغلب حرفه‌ای خود نه تنها گلستان را به حرف می‌آورد بلکه خود چنان به حرف می‌افتد که موضع خود را فراموش می‌کند. تا آن جا که گلستان می‌گوید: “آنچه گفتید شد سخنرانی. آن هم در جلسه‌ای که یکنفر برای شنیدن آمده یا گیر افتاده …”
طنزهای گلستان در این مصاحبه بی‌نظیر است.
او به کاربرد واژه‌ی سپید در گونه‌ای از شعر که شاملو در ایران بنیانگزار آن است ارادتی ندارد و می‌گوید برای شعرهایش تا حد هوای تازه تحسین‌هایی کرده‌ام. اما درباره‌ی سیمین بهبهانی می‌گوید: “افسوس می‌خورم که هرگز ایشان را ندیده بودم و ندیدم. چند مورد شعر او چنان مرا متاثر کرد که مرا به حد اشک ریختن رساند. تاثری که حاصل بیان سوز و گداز عشق یا وصف گل و بلبل باشد نبود. فقط از وضع انسان بودن درمانده‌ی ایرانی حکایت می‌کرد. حکایتی صریح و ساده و صادقانه از درماندگی انسان.”
درباره‌ی جایزه ادبی هم نظر قابل تاملی دارد: “اگر گراهام گرین جایزه نوبل را گرفته بود افتخاری داده بود به جایزه نوبل. آن جایزه محتاج بوده است تا به تولستوی داده شود، نشد. محتاج بود به جویس داده شود، نشد. محتاج بود به چخوف، ایبسن، ناباکوف و به مالرو و چندین غول دیگر داده شود که نشد هنر و ادبیات از جایزه جان نمی‌گیرد.”
گلستان که با ذکاوت و هوشمندی به هیچ روی نمی‌خواهد این گفتگو را به آن چه در انگلیسی Gossip و در فارسی غیبت می‌گویند بکشاند در چندین و چند مورد به فیاد اعتراض می‌کند و خرد و آگاهی خود را از ترفندهای وسوسه برانگیز پرسش‌ها به رخ می‌کشد:
“از فرصت استفاده نکنیم برای ضدیتِ مشکوک با دیگران. کار ما این نیست.” ص ۱۷۷
“اسم را فراموش کنید دیگر. اسم‌شان مطرح نیست.” ص ۴۲
“بیخود کشیدید ما را به بحث در چیزی که خط اصلی این گفتگو نباید می‌بود.” ص ۱۰۴
رابطه‌ی پر حرف و حدیث فروغ و گلستان پس از سال‌ها هنوز آتش کنجکاوی را در جهل و جنون و جماعت خاموش نکرده است. فروغ که زود و نابهنگام رفت و گلستان چون کوهی استوار بر جای ماند و بدهکار هیچ کس و هیچ پرسشی نیست. بی‌تردید هر رابطه‌ی نزدیکی چه در سطح رابطه‌های کاری (به ویژه کارهای هنری) و چه در طیف وسیع دوستی‌ها با ابعاد متفاوتش نمی‌تواند تاثیرات متقابلی در بر نداشته باشد. گلستان با دانش وسیع و هنر و استعدادش چه گونه می‌تواند از جهت نگاه فلسفی به جهان و ظرافت‌های ذوقی و هنری بر نزدیکان خود تاثیر نگذاشته باشد. اما این به آن معنا نیست که شاعرانگی را در فروغ که خود شاعری قدر و تاثیر گذار بوده است به بار آورده باشد. اما در لابلای گفت‌وگو‌هایش می‌توان به حقایق ظریفی راه پیدا کرد که چندان هم عجیب و غریب نیست. مثلا رو آوردن فروغ به کتابخوانی بیش‌تر در فاصله‌ی چاپ سه کتاب اول تا دو کتاب آخر می‌تواند با رهنمود‌های خردمندانه‌ی گلستان بوده باشد.

  • “فروغ آن مقداری که بعد‌ها وادار شد که بخواند و خواند و خودش هم می‌خواست بخواند، اگر خوانده بود، اسیر و عصیان و دیوارش را هم جور دیگری می‌گفت. نگفته بود.”
  • یا تاثیر و انتقال تجربیات و آموزه‌های گلستان در زمینه‌ی ساخت فیلم “خانه سیاه است” به فروغ که به گفته‌ی گلستان از شعور و فهم و استعدادی سرشار برخوردار بود. منظور من این است که درک بسیاری از نکات با اندکی تعمق دشوار نیست و نیازی به پرسش‌های مکرر ندارد. مثلا در صفحه‌ی ۲۲ همین کتاب در میان حرف‌های ساده و طبیعی وقتی می‌گوید “کسانی که زندگی نمی‌کنند. کسانی که زنده نبودند هیچ وقت”، به یکباره سطری از شعر فروغ را تداعی می‌کند:
  • “او زنده نیست، او هیچ وقت زنده نبوده است”
    و دیگر این که می‌پرسد: “همینگوی گفته است نویسنده‌ای که عاشق است بهتر می‌نویسد. عشق شما به فروغ تاثیری در کار شما داشته است؟”
  • گلستان: “شما چه می‌دانید من عاشق چه کسی بوده‌ام یا اصلا عاشق بوده‌ام یا نه. عشق مسئله‌ای برای اعلان کردن سر کوچه و بازار نیست. شخصی و خصوصی است و ارتباط به هیچ کس ندارد.”
  • و پاسخ‌های قاطع این چنین نشان از اعتماد به نفس و خرد و قدرت اراده‌ی نویسنده‌ای دارد که در ۱۲ سالگی کتاب اسرارالتوحید ابوالخیر را خوانده است و در نود و چهار سالگی شعر‌های ویکتور هوگو را از حفظ می‌خواند. 

برچسب ها : ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شماره ۹ , نگاهی دیگر
ارسال دیدگاه