آخرین مطالب

یادداشتی بر داستان «هفت طبقه» نوشته‌ی دینو بوتزاتی

طبقات مرگ

محسن توحیدیان در داستان کوتاه «هفت‌ طبقه» نوشته‌ی «دینو بوتزاتی»، مرد میان‌سالی به نام «جوزپه کورته» به خاطر بیماری کم‌اهمیتی به بیمارستانی می‌رود که نزدیکانش آن را به او توصیه کرده‌اند. بیمارستان که به هتلی سفید و مجلل می‌ماند، هفت طبقه دارد و کورته را در طبقه‌ی هفتم آن بستری می‌کنند. دوزخ مسیحی که از […]

طبقات مرگ

محسن توحیدیان

در داستان کوتاه «هفت‌ طبقه» نوشته‌ی «دینو بوتزاتی»، مرد میان‌سالی به نام «جوزپه کورته» به خاطر بیماری کم‌اهمیتی به بیمارستانی می‌رود که نزدیکانش آن را به او توصیه کرده‌اند. بیمارستان که به هتلی سفید و مجلل می‌ماند، هفت طبقه دارد و کورته را در طبقه‌ی هفتم آن بستری می‌کنند.

دوزخ مسیحی که از دل اساطیر رومی و یونانی و هم‌چنین جهنم شکل‌گرفته در باورهای یهودی بیرون آمده است، در «کمدی الهی» دانته به‌صورتی سیستماتیک و منظم جمع‌بندی شده و تابلوهای حیرت‌انگیز بوتچلی توانسته است این جهنم فرضی را به عنوان حقیقت محتوم سرنوشت آدمی به مضامین فکری و باورهای پس از خود منتقل کند: جهانی ظلمانی و تیره و تار که به شکل قیفی مخوف تا اعماق زمین فرو رفته است تا گنه‌کاران را به انواع شکنجه‌های خلاقانه و سادیستی عذاب کند. درکات دوزخ هم به آن تفصیلی که دانته می‌نویسد و بوتچلی نشان می‌دهد و هم در شکل خلاصه و شسته‌رفته‌اش که به قالب عدد مرموز هفت در آمده است، هتلی طبقاتی است که تنها معصیت‌کاران را به مهمانی می‌پذیرد. هرمی وارونه که مهمانانش را به سمت هسته‌ی سوزان زمین رنده می‌کند و راهی به رهایی برای‌شان باقی نمی‌گذارد. آن‌ها که در زندگی زمینی فریب ابلیس را خورده‌اند، باید به جای عروج به آسمان‌ها همراه او به جهان مردگان در اعماق زمین بروند و به تناسب معصیتی که مرتکب شده‌اند، در یکی از طبقات آن ساکن بشوند.

بوتزاتی بیمارستانش را بر اساس همین هرم وارونه‌ای ساخته است که قرار است بالاخره روزی به همه‌ی ما در آن‌جا اتاقی بدهند. به همان سادگی که جوزپه کورته را به خاطر بیماری کم‌اهمیتش که تبی بی‌وقفه است، در طبقه‌ی هفتم‌اش بستری می‌کنند. تب نشانه‌ای صریح برای دچار بودن به هذیان و توهم است. جوزپه کورته و احتمالا خواننده چنین عارضه‌ای را متناسب با عقوبت بستری‌شدن در چنین بیمارستانی نمی‌دانند اما پزشکان مرموز آسایشگاه او را از پیش ویران‌شده و از دست‌رفته تلقی می‌کنند. تجسم هذیانی که کورته به آن دچار است می‌تواند همین بیمارستان هفت‌طبقه‌ای باشد که او را در آن بستری کرده‌اند. طبقه‌ی هفتم مختص بیمارانی است که بیماری قابل توجهی ندارند. کورته که روی تخت خودش دراز کشیده و سرگرم خواندن کتابی است که با خود آورده است، راز طبقه‌بندی بیمارستان را از پرستارش می‌شنود. این‌که هرچه طبقات به سمت پایین‌ می‌روند، وضع جسمی بیماران هم بدتر می‌شود و در نهایت کسانی که در طبقه‌ی اول بستری‌اند، بیمارانی هستند که همگی در انتظار مرگ به سر می‌برند و کسی از آن طبقه زنده بیرون نمی‌رود. کورته از این‌که در طبقه‌ی هفتم بستری است آسوده و خوشحال است تا روزی پرستار به دیدنش می‌آید و از او سوال می‌کند که آیا می‌تواند اتاقش را به مادری بدهد که می‌خواهد کنار فرزندانش باشد یا نه؟ این نقطه‌ی عزیمت کورته به درکات دیگر دوزخ است. کورته بی‌تردید خواهش پرستار را می‌پذیرد اما پرستار به او می‌گوید که چون در طبقه‌ی هفتم اتاقی ندارند، او باید به شکل «موقتی» به طبقه‌ی ششم برود. کورته که معنای طبقه‌بندی بیمارستان را دریافته است، از پرستار قول می‌گیرد که این نکته را که او بیمار طبقه‌ی هفتم است فراموش نکند. او را به طبقه‌ی ششم می‌برند و آن‌جاست که اگزمای کوچکی در پایش پیدا می‌شود. زخمی که ناگزیر برای بهبودی آن باید در طبقه‌ی پنجم بیمارستان بستری شود. کورته در ساده‌لوحی محض، طبقه‌به‌طبقه فریب پزشکان بیمارستان را می‌خورد تا عاقبت زخمی کوچک که پاشنه‌ی آشیل او در این سفر دوزخی است، او را به طبقه‌ی دوم برساند. طبقه‌ی مخوفی که جایگاه «پروفسور داتی» است. دانته در نقشه‌ی دوزخ خود، طبقه‌ای دارد که جایگاه رسمی و ستاد فرماندهی شیطان است. داتی، شیطان و رییس بیمارستان، کسی است که این سیستم مالیخولیایی و ترسناک را از همان‌جا اداره می‌کند و حالا با حکم مستقیم اوست که می‌خواهند کورته را به طبقه‌ی اموات منتقل کنند. حکمی که مثل همیشه «اشتباهی» و «غیر عمدی» صادر شده است و‌ مثل همیشه جنبه‌ی موقتی دارد. در بیمارستان طبقاتی پروفسور داتی، همه به شکلی «موقتی» عذاب می‌کشند. همه‌چیز موقتی و‌ قابل تغییر است، اما هیچ‌چیز هیچ‌گاه از حالت موقتی خارج نمی‌شود. کورته در عرض هفت روز، هرم هفت‌طبقه‌ی پروفسور داتی را به سمت هاویه‌ی مرموزش پایین می‌رود و راهنمای او در این سفر بی‌فرجام، موکلان فریب‌کار و فرشتگان سفیدپوش بیمارستانند.

کورته به خاطر رعایت اخلاق و‌ ترحم نسبت به مادری که می‌خواهد کنار فرزندانش باشد از طبقه‌ی هفتم رانده شده است. او بیماری جدی و خطرناکی ندارد و نباید جز در طبقه‌ی هفتم بستری شود اما دست تقدیر در لباس «اتفاق» و خطاهای کم‌اهمیت او را به طبقه‌ی اول، به اعماق زمین رانده است. سیر حرکت او از بی‌گناهی به مرگ، استعاره‌ای مشخص از زندگی انسان است. کورته کودکی است که در بستر خود در طبقه‌ی هفتم متولد می‌شود و همان‌طور که او را طبقه به طبقه فرو می‌برند، به انواع بیماری‌های طبقات زیرین آلوده می‌شود تا در نهایت در طبقه‌ی اول کرکره‌ی مرگ را برایش پایین بکشند. همه‌ی این سرگذشت اتفاقی است همان‌طور که زندگی اتفاقی است و بنا را بر این گذاشته‌اند که موقتی باشد همان‌طور که زندگی موقتی است. کورته سالکی ترس‌خورده و بی‌پناه است که باید مراحل سیر و سلوکش را به سمت فنا و نابودی، طبقه به طبقه پایین برود، اما سلوک او آن پایان الوهی و رازآمیز شرقی را ندارد. او که فریفته‌ی آگهی تبلیغاتی پروفسور داتی شده است، باید به همراه او به اعماق برود تا در اتاقی دلگیر و خاکستری با زندگی بدرود بگوید. سرنوشت کورته آن‌طور که لایه‌ی رویی روایت نشان می‌دهد، کاملا اتفاقی و غیر عمدی رقم خورده، اما در حقیقت این سیستم است که کورته را کنترل کرده است، او را به بیمارستان کشانده و روایتی نظام‌مند را در رشته‌ای از رویدادهای اتفاقی به او تحمیل کرده است. بورخس می‌گوید: «قضا و قدر، جهل ما نسبت به دستگاه پیچیده‌ی علیت است.» به ظاهر علت‌العلل نابودی کورته فریفته‌شدنش به تبلیغات و رسانه است و یا شاید دل‌رحمی او نسبت به مادری که می‌خواهد کنار فرزندانش باشد. بله این تقدیر کورته است که درکات دوزخ را در عین بی‌گناهی و تنها به خاطر دل مهربانش طبقه‌به‌طبقه تا اعماق سیر کند، اما بوتزاتی نشان می‌دهد که او تنها یک شخصیت بی‌اراده در یک نمایش اجباری و دوزخی است.


برچسب ها : ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , سوزنبان , شماره ۲۲
ارسال دیدگاه