آخرین مطالب

» شعر » شعر یاشار کمال؛ مترجم عین اله غریب

شعر یاشار کمال؛ مترجم عین اله غریب

این روز ها بهار   بنشسته بر دشت چوکوروا بار گرفته درختان بارور شده جهان از سبزی و سرخی زردی دیوانه وار . آی مردم! نشنیده نماند کسی: کودکی گم شد. بر دستش شاخه ای برگ بو انگشتانش مشرق نور زلفش آشفته پریشان مواج میان باران. بر هر که جوید او را، بر هر که […]

شعر یاشار کمال؛ مترجم عین اله غریب

این روز ها بهار

 

بنشسته بر دشت چوکوروا
بار گرفته درختان
بارور شده جهان
از سبزی و سرخی
زردی
دیوانه وار .

آی مردم!
نشنیده نماند کسی:
کودکی گم شد.
بر دستش شاخه ای برگ بو
انگشتانش مشرق نور
زلفش آشفته پریشان
مواج میان باران.
بر هر که جوید او را،
بر هر که خبر آورد از او ما را،
دنیایی نو و نورانی مژدگانی دهیم.

آی مردم!
کسی جسته است او را؟
کسی دیده است او را؟
کسی یافته است او را؟
به خوبان، خوب رویان، راستان و درستان،
به سان افسران سلام دهیم.


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : شعر
این‌ها را هم بخوانید:
ارسال دیدگاه