آخرین مطالب

» پرونده » وزن در شعر بیژن جلالی

وزن در شعر بیژن جلالی

محمد شمس لنگرودی فروغ فرخ‌زاد در نامه‌ای به احمدرضا احمدی گفته بود که من برای چندمین بار یا شاید برای هزارمین بار به تو می‌گویم وزن را فراموش نکن. به احتمال زیاد منظور فروغ از وزن همان ریتم یا آهنگ بوده و البته در این موضوع مطمئن نیستم برای اینکه گاهی هم اشاره می‌کرد که […]

وزن در شعر بیژن جلالی

محمد شمس لنگرودی

فروغ فرخ‌زاد در نامه‌ای به احمدرضا احمدی گفته بود که من برای چندمین بار یا شاید برای هزارمین بار به تو می‌گویم وزن را فراموش نکن. به احتمال زیاد منظور فروغ از وزن همان ریتم یا آهنگ بوده و البته در این موضوع مطمئن نیستم برای اینکه گاهی هم اشاره می‌کرد که تنها مشکل شعر شاملو این است که وزن ندارد.

به هر ترتیب، چه منظور فروغ این بوده باشد و چه نه، به نظر من چیزی که در شعر خیلی اهمیت دارد وزن نیست؛ بلکه آهنگ درونی و بیرونی شعر است. آهنگ درونی و بیرونی شعر نوعی هارمونی است که از چند عامل تشکیل می‌شود. یکی از مهم‌ترین این عوامل ایجاز است. ایجاز و تعادل و تناسب در بین تصاویر و کلمات و مفهوم و مجموعۀ این‌ها دست به دست هم می‌دهد و فرم را تشکیل می‌دهد و ایجاز یکی از عناصر عمدۀ آهنگین کردن شعر است. این نکته را در نوشته‌های عرفانی و در نوشته‌های منثور سعدی خیلی می‌بینیم. وقتی می‌گوید «هندویی دیدم که نفت‌اندازی همی‌کرد، او را گفتم تو را که خانه نئین است بازی نه این است» یکی از علل خوش‌آهنگ بودنش ایجازش است.

البته نکات دیگری هم دخیل است در اینکه یک شعر خوش‌آهنگ باشد که یکی‌اش همگرایی و واگرایی حروف است. همگرایی و واگرایی حروف یکی از عوامل مهم ایجاد موسیقی یا آهنگ در نوشته‌های منثور است. همگرایی و واگرایی به این معناست که بعضی حروف در کنار هم که قرار می‌گیرند یکدیگر را دفع می‌کنند یعنی در دهان نمی‌چرخد، اما گاهی هم هست که دو تا حرف کنار همدیگر قرار می‌گیرد و همدیگر را جذب می‌کنند. در زندگی روزمره و در زبان روزمره زیاد دیده می شود؛ مثلاً می‌گوییم «این‌ها خواهر‌ـ‌برادرند» و معمولاً نمی‌گوییم «برادر‌ـ‌خواهرند» چرا که «خواهر‌ـ‌برادر» راحت‌تر در دهان می‌چرخد که به خاطر همگرایی واکه‌هاست. یا می‌گوییم «زن و شوهرند» و نمی‌گوییم «شوهر و زن‌اند»، با ‌آنکه «شوهر و زن» وزن هم دارد.

در همۀ ترکیبات کلمات وزن وجود دارد و به‌هرحال در یکی از افاعیل قرار می‌گیرد؛ اما مسألۀ آهنگ و مسألۀ ریتم فرق می‌کند. می‌گویند «زد و خورد شده بود» و نمی‌گویند «خورد و زد شده بود» و این هم به‌دلیل همگرایی واکه‌هاست که یک خوش‌آهنگی در آن پیدا می‌شود که در دهان می‌چرخد.

بعد از این مقدمه می‌رسیم به بیژن جلالی و شعرهای او. بیژن جلالی یکی از دوستان نزدیک من بود. من و بیژن جلالی به‌رغم تفاوت سنی زیاد (همسن مادرم بود) در یک روزگاری خیلی باهم دوست بودیم و به هم نزدیک بودیم. او به یک دلیلی و من به یک دلیلی روزهای چهارشنبه قرار داشتیم و ناهار را با هم بودیم و دربارۀ مسائل مختلف صحبت می‌کردیم.

بیژن به زبان فرانسه تسلط داشت و پاره‌ای نشریات ادبی فرانسه به دستش می رسید. اطلاعات وسیعی از مسائل اجتماعی و تاریخی و شعر داشت که این در رفتارش معمولاً نشان داده نمی‌شد. اما محافظه‌کار بود؛ به شکل دردناکی محافظه‌کار بود و این یکی از عوامل مهمی بود که هم به زندگی‌اش و هم به شعرش ضربه زد. اما وقتی که آدم به او نزدیک می‌شد و آن محافظه‌کاری کنار می‌رفت و شروع به حرف زدن می‌کرد معلوم می‌شد که چه اطلاعات وسیعی دارد. گیاهخوار بود و بسیار انسان‌گرا بود. این خصوصیات فردی که به اجمال برشمردم در شعرش هم نمود داشت؛ یعنی شعرش ساده بود، عمیق بود و دروغ نبود. همین زندگی روزمره بود که در نوشته‌هایش بازتاب پیدا می‌کرد. اما شعرش از بی‌آهنگی رنج می‌برد. یعنی چه؟ یعنی که شعری بود بالقوه. یعنی چیزی، موضوعی یا تصویری که به ذهنش می‌رسید عیناً همان را بیان می‌کرد. درحالی‌که شعر باید در یک زبانی شکل بگیرد. فرقش چیست؟ فرقش شعری است که شاعر بزرگی می‌گوید با وقتی که همان به نثری معمولی ترجمه می‌شود. همان شعر است اما وقتی ترجمه می‌شود فقط موضوع و تصاویر شعر است و آن «شعریّت» که عبارت از ایجاز و خوش‌آهنگی و خوش‌آوایی است و ارتباط عاطفی پنهانی که در شعر هست در ترجمه از بین می‌رود؛ درحالی‌که شعر آن شاعر در زبان مبدأ خوش‌آهنگ و تأثیرگذار بود. شعرهای بیژن جلالی این اشکال بزرگ را داشت که شبیه ترجمه بود؛ چون شعر خام بود، شعر بالقوه بود، شکل نمی‌گرفت؛ فرم پیدا نمی‌کرد. تصور من این است که بزرگ‌ترین مشکلی که شعرش داشت و باعث شد همه‌گیر نشود همین است. شما وقتی که شعر او را می‌خوانید گویی مثلاً با یک ترجمۀ ناخوب از یک شعر خوب مواجهید.

به گمان من اگر در زمان حیاتش خودش همت می‌کرد و گزیده‌ای از شعرهایش در می‌آورد خیلی خوب بود، اما شعرهایش زیاد بود و هر کسی هم نسبت‌به شعری که می‌گوید به‌هرحال علاقه‌ای دارد و برایش مشکل است انتخاب کند که کدام خوب و کدام بد است. بنابراین خودش طبیعتاً نمی‌توانست این کار را بکند اما ای‌کاش در زمان حیاتش و با همکاری او گزیدۀ درجه‌یکی از شعرهایش در می‌آمد که به گمان من کتاب ماندگاری می‌شد.

یادش گرامی و نامش ماندگار.


برچسب ها : , ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۴۳
این‌ها را هم بخوانید:
ارسال دیدگاه