آخرین مطالب

» پرونده » داشتنِ نداشتن

نگاهی به دو اقتباس سینمایی از داشتن و نداشتن

داشتنِ نداشتن

نویسنده: محسن توحیدیان از روی رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی، دو فیلم مهم ساخته‌ شده است. اولی را هاوارد هاکس ساخته و دومی را ناصر تقوایی. مایکل کورتیز و دان سیگل هم سراغ رمان «داشتن و نداشتن» رفته‌اند اما آثار برجسته‌ای خلق نکرده‌اند. هاکس و همینگوی در یک روز آفتابی زیبا، سرگرم ماهیگیری بودند. […]

داشتنِ نداشتن

نویسنده: محسن توحیدیان

از روی رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی، دو فیلم مهم ساخته‌ شده است. اولی را هاوارد هاکس ساخته و دومی را ناصر تقوایی. مایکل کورتیز و دان سیگل هم سراغ رمان «داشتن و نداشتن» رفته‌اند اما آثار برجسته‌ای خلق نکرده‌اند.

هاکس و همینگوی در یک روز آفتابی زیبا، سرگرم ماهیگیری بودند. هاکس که چند روز به گوش همینگوی خوانده بود که برای او فیلم‌نامه‌ای بنویسد و او رک و پوست‌کنده جواب داده بود چنین کاری نمی‌کند، به همینگوی گفت: «پس من از روی بدترین کتابت، آن مجموعه‌ی زباله‌ها، یک فیلم عالی می‌سازممنظور هاکس از مجموعه‌ی زباله‌ها همان رمان داشتن و نداشتن بود. رمانی شگفت که به امواج آرام دریا می‌ماند و خواننده را سر صبر و با حوصله‌ی بسیار در خودش فرو می‌برد. آن‌ها که به سفر رفته بودند تا ده روزی ماهیگیری کنند و خوش بگذرانند، چند روز باقی‌مانده را روی فیلم‌نامه‌ی داشتن و نداشتن کار کردند. همان‌جا بود که تصمیم گرفتند فیلم شبیه رمان نباشد و بیش‌تر به دیدار هری مورگان و ماری بپردازد. در بازنویسی اولیه، شخصیت ماری به‌کلی تغییر کرد تا به کاراکتر جذاب مورد پسند گیشه تبدیل شود. هاکس دلش می‌خواست فیلمی بسازد که در موفقیت تجاری پا جا پای کازابلانکا بگذارد. به همین خاطر بوگارت را برای نقش هری مورگان انتخاب کرد و انتخاب لورن باکال برای نقش ماری هم تصادفی نبود و در حقیقت می‌خواست تماشاگران را یاد اینگرید برگمن در کازابلانکا بیاندازد.

فیلم‌نامه‌ی داشتن و نداشتن شباهت کمی به رمان همینگوی دارد. اسم کتاب، اسم شخصیت‌ها، چند ویژگی شخصیتی هری مورگان، اسم ماری، ادی و ویژگی‌های شخصیتی جانسون تنها شباهت‌های بین دو اثر است. از آن میان جانسون تنها شخصیتی است که دست‌نخورده باقی مانده است. این فیلم تنها به چهار فصل اول رمان شباهت می‌برد و باقی همه رویدادهایی است که هاکس، ویلیام فاکنر و ژول فورتمن به داستان اضافه کرده‌اند. همینگوی از مجموعه‌ی این پیشامدها دلخور بود اما زمانی به‌کلی از هاکس برید که هاکس مجوز کتاب را در اکتبر ۱۹۴۳ از هیوز تول خرید و بعد آن را به برادران وارنر فروخت. هاکس از این معامله ده برابر بیش‌تر از همینگوی گیرش آمد.

تغییراتی که هاکس در داشتن و نداشتن داد تنها در تغییر خط اصلی داستان نبود. او خوش نداشت شخصیت اصلی فیلمش یک دست نداشته باشد چون از آدم‌های بازنده و ناتوان بیزار بود. او حتی راضی نشد که هری در پایان فیلم بمیرد و او را زنده نگه داشت. شخصیت مردانه‌ی هری مورگان در فیلم هاکس همان شمایل مردانه‌ای است که او دوست می‌داشت: مردی خشن و یک‌دنده که زن‌ها دنبالش می‌افتند و به کسی هم روی خوش نشان نمی‌دهد. هاکس فیلم‌نامه‌ را به جوزف برین داد که بخواند. او به ۳۲ مورد اشاره کرد که قانون تولید را نقض می‌کرد و همچنین یادآوری کرد که مورگان به عنوان یک قاتل بدون مجازات رها می‌شود و زن‌های هرجایی هم نمی‌توانند برای خودشان در داستان ول بگردند. او گفت شخصیت‌ها باید نرم شوند، استودیو باید تمام پیشنهادهای مربوط به روابط جنسی نامناسب بین زن و مرد را حذف کند و قتل باید جوری نوشته شود که به عنوان دفاع از خود پذیرفتنی باشد. هاکس هم به پیشنهاد فاکنر، مکان فیلم را از کوبا به مارتینیک تحت کنترل ویشی منتقل کرد. مجموعه‌ی این تغییرات، داستان داشتن و نداشتن را به چیزی غیر از رمان همینگوی تبدیل کرد. گو این‌که هاکس از همان اول هم قرار نبود به رمان چندان وفادار بماند. فیلم، به‌خاطر این‌که تماشاگران را یاد خاطرات کازابلانکا می‌انداخت، در گیشه غوغا به‌پا کرد. این همان چیزی بود که هاکس می‌خواست. حتا منتقدانی هم پیدا شدند که این رمانتیک سریع و جذاب را ستایش کردند. رابین وود، منتقد فیلم انگلیسی، داشتن و نداشتن را «یکی از اساسی‌ترین بیانیه‌های ضدفاشیستی که سینما به ما داده است» توصیف کرد، اما این فیلم تنها پانزده دقیقه، داشتن و نداشتن بود اگرچه چون دیگر فیلم‌های هاکس دیدنی بود.

رمان داشتن و نداشتن با صحنه‌ای درخشان آغاز می‌شود که به‌عنوان موتیف در اقتباس‌های سینمایی آن هم تکرار شده است؛ چند غریبه می‌خواهند ناخدا را راضی کنند تا برای آن‌ها چند نفر را قاچاق کند و او نمی‌پذیرد. این صحنه و حتی دیالوگ‌های آن در ناخدا خورشید، فیلمِ ناصر تقوایی به‌ شکل هنرمندانه‌ای پیاده شده است. آن‌جا که مستر فرحان و سرهنگ می‌خواهند ناخدا را راضی کنند تا تبعیدی‌ها را ببرد آن‌طرف آب، سرهنگ ناخدا را تهدید می‌کند و ناخدا به او می‌گوید:

«گوش بگیر. گوش بگیر. می‌دونم شماها آدم سر بریدین…»

در داشتن و نداشتن، هری مورگان به پانچو می‌گوید:

«گوش کن. صبح به این زودی لات‌بازی در نیاور. خودم می‌دانم که سر خیلی‌ها را بریده‌ای. اما من هنوز قهوه‌ام را نخورده‌ام

در سکانس پایانی، زمانی که یکی از تبعیدی‌ها روی بمبک به خورشید می‌گوید می‌خواهم بکشمت، ناخدا پاسخی می‌دهد که اشاره‌ی هری مورگان به نوشیدن قهوه را به‌یاد می‌آورد. او می‌گوید «بماند برای بعد. حالا می‌خواهم ناهارم را بخورم

وفاداری ناخدا خورشید به رمان همینگوی، با این‌که تقوایی در آغاز فیلم اعلام می‌کند این یک برداشت آزاد است، بسیار بیش‌تر از فیلم هاکس است. تقوایی هرجا که از رمان برداشته آن را به‌ بهترین شکل ممکن بومی‌سازی کرده و در خط اصلی داستان دست نبرده است. برای نمونه در همان گفتگوی درخشان آغاز رمان که هری مورگان به پانچو و دار و دسته‌اش پاسخ منفی می‌دهد، می‌گوید:

«گوش کنید. من گفتم چیزی که حرف ازش درآید با خودم نمی‌برم. لیکور قاچاقی حرفش در می‌آید. غرابه‌ی حصیردار حرفش در نمی‌آید. چیزهای دیگری هم هست که حرفش در نمی‌آید. اما آدم حرفش در می‌آید

در فیلم تقوایی، ناخدا خورشید در دیدار اول به مستر فرحان می‌گوید:

«مو جنس حروم بار نمی‌زنم… خشکبار باشه حلال، ورق و پاسور حروم. تنباک حلال، تریاک حروم. زغال حلال، چایی، شکر… دنیا عین خرگوشه، نصفش حلاله، او نصف دیگه‌ش حروم

در داشتن و نداشتن، هری مورگان به غریبه‌ها می‌گوید:

«زندگی‌ام را با همین قایق می‌گذرانم. اگر آن را از دست بدهم زندگی‌ام از دست رفته

یکی از آن‌ها می‌گوید:

«با این پول یک قایق دیگر می‌خری

هری پاسخ می‌دهد:

«در زندان که نمی‌شود

در ناخدا خورشید این گفتگو به‌تمامی بازسازی شده است:

«- مو زندگیم با همی لنج می‌گذره اگه از دستم بره زندگیم از کفم رفته.

با پولش یه لنج دیگه می‌خری.

تو زندون نمی‌شه

اهمیت کار تقوایی در ناخدا خورشید بازسازی دقیق فضای مردانه‌ای است که همینگوی ترسیم کرده است. تماشاگری که رمان را خوانده باشد، از شخصیت‌پردازی فیلم شگفت‌زده می‌شود. آدم‌هایی که تقوایی در بافت فرهنگ بومی و سنتی ایرانی ساخته است، همان آدم‌های رمان داشتن و نداشتن هستند و انگیزه‌ی رویدادها هم با نگاهی منطقی به ارتباط بین شخصیت‌ها در یک فضای بومی طراحی شده است. الگوی چینش رویدادها در ناخدا خورشید، تمیز و بدون پلان اضافی است. هر سکانس این فیلم، در یک اسلوب روایی قدرتمند، روایت را به سوی نقطه‌ی پایان که همچون رمان همینگوی تراژیک است، پیش می‌برند. ناخدا فراری‌ها را می‌برد چون از قانون مملکت بیزار است. راضی می‌شود تبعیدی‌ها را ببرد چون خواجه ماجد می‌خواهد لنجش را توقیف کند و این آخرین فرصت او برای پول در آوردن است. در هیچ‌کدام از رویدادهای فیلم نمی‌توان انگیزه‌ای سست پیدا کرد. شخصیت ناخدا در خصوصیات اخلاقی هم یادآور هری مورگان است و تقوایی برخلاف هاکس از این مختصات به نفع گیشه چشم‌پوشی نکرده است. یک‌دست بودن ناخدا که در نسخه‌ی هاکس به‌تمامی انکار شده است، در ناخدا خورشید به انگیزه‌ای برای مردم‌گریز بودن و تلاش بیش‌تر او تبدیل شده است بی‌آن‌که او را انسانی ناتوان و ناکارآمد نشان بدهد. او همان خصوصیاتی را دارد که همینگوی برای هری مورگان در نظر گرفته است. همان شمایل مردانه‌ای که سینمای هاکس نمایش می‌دهد اما یک‌دست بودنش را نشانه‌ای برای ناتوانی او نمی‌گیرد. شخصیت‌های دیگر ناخدا خورشید هم همان ابهام‌ها و تهدیدهایی را با خود دارند که خواننده در رمان داشتن و نداشتن و در فضای پر از سوء‌ظن آن احساس می‌کند.

تقوایی مکان رویدادها را از کوبا به جنوب ایران برده است. مهاجران چینی را حذف کرده، زن را به حاشیه برده و ناخدا خورشید را از همان آغاز به تماشاگر نزدیک کرده است. در رمان همینگوی، تا فصل‌های پایانی، فاصله‌ی خواننده با هری مورگان حفظ می‌شود و او در این‌که هری انسانی متکی به اخلاق است تردید می‌کند اما ناخدا خورشید برای بیننده‌ی ایرانی شخصیتی است نیک و آشنا که می‌توان او را با گرفتاری خانواده و نداری، به مرزهای یک شخصیت خاکستری نزدیک کرد. اگرچه تماشاگر او را به هر حال می‌بخشد و از آدم‌کشی او هم در می‌گذرد.

تقوایی در فیلم‌نامه‌ی ناخدا خورشید اجازه داده است تا داشتن و نداشتن همینگوی او را در بر بگیرد اما آن‌چه آفریده است اثری است استوار بر مختصات خودش. از این نگاه، ناخدا خورشید یک ادای دین به داشتن و نداشتن و اقتباسی جان‌دار و وفادارنه از آن است.


برچسب ها : , , , ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۳۱
ارسال دیدگاه