آخرین مطالب

» پرونده » خصم مطبوعات

خصم مطبوعات

نویسنده:‌ اومبرتو اکو ترجمه‌ی: غلامرضا امامی   خصم مطبوعات یادداشتی است از اومبرتو اکو که درمجموعه یادداشت‌های اجتماعی وی در کتاب «فاشیسم ابدی» آمده است. امیدوارم که این کتاب به زودی از سوی «نشر گویا» نشر یابد و هم‌میهنان عزیزم با چهره فرهنگی و اجتماعی اومبرتو اکو آشنایی بیشتر یابند. مترجم     می‌تواند از […]

خصم مطبوعات

نویسنده:‌ اومبرتو اکو

ترجمه‌ی: غلامرضا امامی

 

خصم مطبوعات یادداشتی است از اومبرتو اکو که درمجموعه یادداشت‌های اجتماعی وی در کتاب «فاشیسم ابدی» آمده است.

امیدوارم که این کتاب به زودی از سوی «نشر گویا» نشر یابد و هم‌میهنان عزیزم با چهره فرهنگی و اجتماعی اومبرتو اکو آشنایی بیشتر یابند.

  • مترجم

 

 

می‌تواند از بدبینی دوران کهنسالی باشد و یا از روش‌بینی‌ای که انسان در گذر زمان به دست می‌آورد، به هرروی وقتی که مجله ایتالیایی «اسپرسو» از من پرسید که آیا مایلم در دفاع از آزادی مطبوعات، در ایتالیا نوشته‌ای بنویسم برخوردم تردید‌آمیز بود.

وقتی که آزادی مطبوعات جامعه‌ای به حامی نیاز داشته باشد نشانه و معنای خوبی برای جامعه و مطبوعات آن جامعه ندارد.

در یک جامعه‌ی سالم نیاز به دفاع از آزادی مطبوعات نیست چرا که هیچ‌کس در خواب هم در اندیشه محدود کردن آن نیست.

این اولین دلیل از دلائل بسیار تردید من است.

در ایتالیا تنها نخست‌وزیر «سیلویو برلوسکونی» مسئله نیست. از زمان سیاستمدار رومی «کاتیلینا» تا به امروز ملت ایتالیا مجبور به تحمل یک صف طولانی از سیاستمداران فرهمند بی‌ملاحظه بوده است. سیاستمدارانی که امور دولتی برای آن‌ها به اندازه نیازهای شخصی‌شان اهمیت نداشته و هرکدام از آن‌ها چارچوب قدرت خود را بی‌ هیچ ملاحظه‌ای گسترش داده‌اند.

در این مسیرها مجلس، قوه قضائیه و قانون اساسی را لگدمال کرده‌اند، خودی‌ها از امتیاز بهره‌مند شده و فاحشه‌ها نیز گهگاه از امتیاز بی‌نصیب نمانده‌اند!

در این روند، منافع عمومی متکبرانه با علاقه‌های شخصی یکسان قلمداد می‌شوند. البته آن‌ها همیشه قادر نیستند قدرت خود را آنچنان که دوست دارند گسترش دهند چرا که جامعه مانع گسترش قدرت آن‌ها می‌شود؛ گله‌مند باشیم یا نه از جامعه‌ای که اجازه می‌دهد چنین افرادی تا این حد پیش بروند.

مادرم داستانی برای من تعریف کرد که من هیچ‌گاه آن را از یاد نمی‌برم:

مادرم در بیست سالگی منشی یک نماینده «لیبرال» مجلس بود. من در اینجا بر روی کلمه‌ی لیبرال تأکید می‌کنم. در روز به قدرت رسیدن موسولینی آن نماینده به مادرم می‌گوید شاید این مرد موفق شد کمی نظم در ایتالیا برقرار کند.

فاشیسم در ایتالیا تنها توسط موسولینی حاکم نشد بلکه توانست به دلیل نااستواری و مستی کسانی مثل رئیس مادر من گسترش یابد.

بنابراین بی‌حاصل است همه چیز را در «برلوسکونی» متمرکز کنیم، کسی که فقط در پی سود و تجارت خویش است.

این اکثریت ملت ایتالیا است که در سازماندهی اعتراض سستی و اهمال کرده است.

اعتراض علیه تضاد منافع با سیاستمدارانش، اعتراض رژه غیرنظامیان مسلح در خیابان‌‌ها، اعتراض علیه تصویب قوانین آلفانو و قانونی که به چهار تن از اعضای دولت امکان می‌دهد تا زمانی که مصدر کار هستند از تعقیب قضایی مصون مانند. این کوتاهی ملت ایتالیا بود که اگر رئیس‌جمهور مخالفت خود را بیان نکرده بود، محدودیت (موقتی) آزادی مطبوعات را هم به‌راحتی می‌پذیرفت.

گذشته بر این اگر کلیسای کاتولیک در این بحث عمومی دخالت نمی‌کرد، ملت، احتمالاً با حدی از تبانی پنهانی، بدون درنگ حتی امر مسلم بهره‌مندی برلوسکونی از خدمات فاحشه‌ها را هم می‌پذیرفت.

البته این موضوع به هرحال به زودی فراموش خواهد شد چرا که بسیاری از ایتالیایی‌ها، حتی کاتولیک‌های متدین، هم گهگاهی خود به چنین اعمالی دست می‌زنند.

بنابراین من چرا می‌بایستی در باره این وضعیت نگران‌کننده مقاله‌ای بنویسم و مجله‌ای برای آن حق‌الزحمه‌ای هم به من بپردازد؟

این نوشته را کسانی خواهند خواند، کسانی که با خطراتی که دموکراسی را تهدید می‌کنند آشنا هستند، اما حاضرند تا زمانی که جیره‌ روزانه خود را از برنامه‌های بی‌محتوای تلویزیون دریافت می‌کنند چنین وضعیتی را بپذیرند؛ همان کسانی که در اصل چیزی درباره آبرورریزی‌های روابط جنسی سیاستمداران نمی‌دانند.

برلوسکونی نخست‌وزیر تقریباً تمام فرستنده‌های تلویزیون ایتالیا را تحت کنترل دارد و آن‌ها درباره این افتضاحات هیچ گزارشی پخش نمی‌کنند.

چرا باید این زحمت را پذیرفت؟ دلیلش روشن است.

در سال ۱۹۳۱ حکومت فاشیستی ایتالیا تمامی استادان دانشگاه‌ها را که در آن زمان تعدادشان ۱۲۰۰ تن بود مجبور کرد که سوگند وفاداری نسبت به رژیم یاد کنند.

تنها ۱۲تن از آن‌ها (یعنی یک درصد) از این کار سر باز زدند و بیکار شدند –‌گاهی از ۱۴تن ممتنع سخن گفته می‌شود‌- همین که آگاهی ما در این زمینه این چنین ناروشن است نشانه‌ای است که مسئله در آن زمان چقدر کم‌اهمیت تلقی می‌شده است.

شاید به توصیه افرادی مانند «پالمیر وتولیاتی» یکی از فعالان چپ و یا «بندتو کروچه» فیلسوف، خیلی‌ها سوگند وفاداری یاد کردند تا بتوانند به تدریس در دانشگاه ادامه بدهند و برخی از آن‌ها بعدها در دوران پس از جنگ از چهره‌های مهم مبارزه ضدفاشیستی شدند.

شاید آن ۱۱۸۸ تنی که سوگند وفاداری یاد کردند دلایل کاملاً خوب و شرافتمندانه‌ای برای خود داشتند. اما آن ۱۲ تنی که امتناع کردند و از سوگند وفاداری سرباز زدند آبروی دانشگاه و بی‌شک آبروی کشور را نجات دادند.

از این رو ضرورت است که گاهی امتناع کنیم حتی اگر تأثیر چندانی نداشته باشد. در این صورت دست‌کم نسل بعدی می‌داند که در زمان حکومت فاشیستی، کسانی سر باز زدند، امتناع کردند و با آنها همکاری نکردند.

 

 


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۳۰
ارسال دیدگاه