آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » من از گورانی ها می ترسم

گزارش نقد و بررسی رمان

من از گورانی ها می ترسم

با حضور نویسنده، اسدالله امرایی و رکسانا حمیدی: نشست نقد و بررسی رمان”من از گورانی ها می ترسم”جدید ترین اثر منتشر شده بلقیس سلیمانی در روز پنج شنبه ۱۱ تیرماه ۱۳۹۴ در شهر کتاب فرشته برگزار شد.در این جلسه علاوه بر نویسنده این رمان،اسدالله امرایی و رکسانا حمیدی هم به عنوان منتقدان این اثر حضور داشتند.در ابتدای […]

من از گورانی ها می ترسم

با حضور نویسنده، اسدالله امرایی و رکسانا حمیدی:

نشست نقد و بررسی رمان”من از گورانی ها می ترسم”جدید ترین اثر منتشر شده بلقیس سلیمانی در روز پنج شنبه ۱۱ تیرماه ۱۳۹۴ در شهر کتاب فرشته برگزار شد.در این جلسه علاوه بر نویسنده این رمان،اسدالله امرایی و رکسانا حمیدی هم به عنوان منتقدان این اثر حضور داشتند.
در ابتدای این نشست رکسانا حمیدی که در ضمن اداره این جلسه را هم بر عهده داشت، به برخی ویژگی‌های کلی آثار بلقیس سلیمانی و ایده های ادبی- هنری او اشاره کرد و از جمله ابراز نمود که در سال ۱۳۸۴ با انتشار دو رمان بازی آخربانو(اولین اثر بلقیس سلیمانی) و از شیطان آموخت و سوزاند(نوشته فرخنده آقایی)پس از سالها،شاهد حرکت نوینی در عرصه داستان نویسی زنان ایرانی بودیم.چرا که این دو کتاب با وجود تفاوت هایی که با هم دارند، به گونه ای انعکاس دهنده دغدغه های متعهدانه دو زن داستان نویس نسبت به مسایل اجتماعی اطراف خود است امری که با رویکرد نویسندگانی چون خانم زویا پیرزاد(در کتابی مانند چراغها را من خاموش می‌کنم )تفاوت ریشه ای دارد. و در کل هردواثر در چارچوب سبک رئالیسم اجتماعی نوشته شده‌اند،که البته کتاب خانم سلیمانی انعکاس دهنده برخی مسایل دهه ۶۰ در ایران هست و کتاب خانم آقایی بعضی اتفاقات دهه ۷۰ شمسی در تهران را از دید یک خانم ارمنی روایت می‌کند.اما در کل رویکرد خانم سلیمانی سیاسی تر از نگاه خانم آقایی است.در ادامه حمیدی با طرح پرسشی از سلیمانی،از ایشان خواست که به بیان دیدگاههای خود بپردازد.پرسش این بود که”به نظر می‌رسد که شما در زمره نویسندگانی هستید که ردپای بسیاری از
ایده ها، موقعیت های شغلی، تحصیلی و تجربیات زیستی خودتان را می‌شود در کارهایتان جستجو کرد،آیا استفاده از این المان ها به صورت اتفاقی رخ داده اند یا آنکه آگاهانه از آنها در داستان نویسی استفاده کرده اید؟”که سلیمانی در پاسخ گفت:”البته از یک منظر هرگاه تجارب شخصی نویسندگان مختلف بخواهد که به یک اثر ادبی تبدیل شود،تغییر ماهیت داده و هویتی تخیلی به خود می‌گیرد.اما در کل همچنان که اشاره کردید،من در زمره نویسندگانی هستم که بیشتر از تجربه های زیستی خود،در داستان نویسی،بهره می گیرم و از مواد و مصالحی در کارم استفاده می‌کنم که نسبت به آنها شناخت کافی دارم و البته فکر می‌کنم که این قضیه در مورد نویسندگان دیگر هم کم و بیش صدق می‌کند.چون در اصول از آن خود کردن تجربه دیگری ،از ورای زمان و مکان، امری بسیار دشوار است که اکثریت قادر به انجام آن نیستند.مثلا نویسنده مهمی چون همینگوی در آثار مختلف خود،بیشتر در مورد اموری چون:گاوبازی،مشت زنی،شکار و روزنامه نگاری می‌نویسد.چون آنها را خودش مستقیما تجربه کرده بود”سلیمانی در ادامه صحبت های خود گفت:”من از سال ۱۳۶۳ که به تهران وارد شدم تا همین امروز،احساس می‌کنم که شهر تهران هنوز از آن من نشده است وفکر می‌کنم که فاصله زیادی با مناسبات این شهر دارم.به همین دلیل به جز رمان “روز خرگوش”رویداد های هیچ یک از آثارم،در تهران اتفاق نمی‌افتد و در رمان های دیگرم از فضای روستاها و شهرهای کوچک اطراف کرمان،که نسبت به آنها شناخت بیشتری داشتم استفاده کردم.”
در ادامه این جلسه رکسانا حمیدی خلاصه داستان:”من از گورانی ها می ترسم”را برای حاضران جلسه بیان داشت و در ادامه به صورت اجمالی به ۲-۳ نکته کلی در باره این اثر اشاره کرد.از جمله این که این رمان بسیار روان نوشته شده است و در کل اثری خوش خوان به حساب می‌آید و مهمترین نکته ای که در شیوه اجرایی این داستان به چشم می‌خورد،استفاده از زاویه دید اول شخص است که نویسنده تلاش کرده که با استفاده از این زاویه دید، راوی اثر را درون کاوی و راه را برای اعتراف گویی او باز کند ودر واقع می‌شود گفت که در این کتاب راوی اثر(که زنی میان سال به نام فرنگیس است)به انحای مختلف درون خودش را عریان می‌کند و از درد هایی صحبت می‌کند که کمتر کسی در سن و سال او،توان ابراز آنها را دارد و البته روایت او مانند: دفترچه خاطراتی است که فقط توسط راوی خوانده می‌شود که اگر احیانا دست کسی بیافتد باعث دردسر او خواهد بود.حمیدی البته بر این نکته هم تاکید کرد که همیشه یکی از محدودیت هایی که درباره استفاده از زاویه دید اول شخص در آثار رئالیستی مختلف ذکر می‌شود،این است که با استفاده از آن تا چه میزان واقعیات بیرونی را می‌توان بیان کرد و تا چه اندازه این واقعیات توسط راوی،قلب می‌شود.همچنین این نکته که با این زاویه دید،تا چه اندازه می‌شود،به خویشتن از نگاه بیرونی ومنصفانه(فارغ از تنفر-شیفتگی)نگاه کرد، از مسایل مهم دیگری است که بسیاری از منتقدین ادبی به آن اشاره کرده اند. وی در ادامه گفته های خود با آوردن نقل قولی از امبرتواکو و لسینگ از طرح روی جلد و انتخاب عنوان اثر انتقاد کرد وگفت: بنا به قول اکو:”عنوان یک اثر،نباید افکار و اندیشه های خواننده را تحت تاثیر و مورد نفوذ قرار دهد،بلکه باید به شیوه های گوناگون خواننده را سردرگم کند”و لسینگ نظریه پرداز آلمانی هم می‌گوید که:”هرچه عنوان اثر،اطلاعات کمتری را در اختیار خواننده،قرار دهد،جذابیت و گیرایی متن فزونی می‌گیرد.که با توجه به این نقل قول ها اصولا عنوان و طرح روی جلد این داستان برای چنین اثری که می خواهد سرشار از ابهام،تعلیق ، اضطراب،ترس باشد( و حتی یک قتل هم در آن اتفاق می‌افتد) افشاگرایانه است و بهتر بود که پوشیده تر بیان می‌شد”.اما اسدالله امرایی در ادامه جلسه صحبت خود را با اظهار نظر مثبتش نسبت به کلیت این رمان آغاز کرد. اینکه این رمان در مجموع رمان موفقی است و در مجموع می‌تواند برای خوانندگان تا اندازه زیادی باورپذیر باشد و اعتماد آنها را به خود جلب نماید و نکته دیگر این که این اثر خیلی جذاب نگاشته شده و در زمره رمان هایی است که خواننده، دوست دارد بدون وقفه آن را تا پایان بخواند. امرایی در ادامه صحبت هایش به موضوع اختلاف میان نسل ها به عنوان تم اصلی این داستان اشاره و تاکید کرد که نویسنده، به خوبی توانسته این موضوع را بپروراند و به مخاطبان ارایه دهد.بنا به تعبیر امرایی،فرنگیس راوی و شخصیت اصلی این داستان، زنی است که از تهران وارد،شهر کوچک زادگاهش موسوم به گوران می‌شود.او یکی از فرزندان پدر ومادر کهن سال و بیماری است که بنا به قراری که آنها گذاشته اند،باید هریک از فرزندان،۲ ماه از سال را برای مراقبت و نگهداری والدین در منزل آنها در گوران سپری نمایند.و در این فرصت دو ماهه که راوی برای ما،اتفاقات این زمان محدود را گزارش می‌کند،شاهد تضاد مناسبات مدرن فرنگیس با مناسبات سنتی حاکم بر خانواده و این شهر کوچک هستیم.چرا که فرنگیس،زنی است که کم وبیش بخاطر زندگی در تهران،به یکسری رفتار ها و مناسبات مدرن،مانند قدم زدن در اطراف رودخانه،دویدن در پارک،معاشرت و گردهمایی با دوستانش و…خو گرفته است که این گونه مناسبات در محیط کوچک و بسته گوران،اصلا مرسوم نیست و بیشتر رفتار هایی چون دور هم جمع شدن های خانوادگی ونشستن دم در خانه ها و تجسس در کار های همدیگر در آنجا مرسوم است.او همچنین به این نکته اشاره کرد که از نکات جالب توجه این کتاب این است که در خلال بیان رویداد های اصلی داستان،به بسیاری از اتفاقات مهم زمانه ما هم اشارات فراوانی شده است. اتفاقاتی که به لحاظ زمانی فاصله چندانی از ما ندارند. وی همچنین با اشاره به واژه جالب توجه “گورانی ها”ابداع آن را از ابتکارات خوب خانم سلیمانی دانست و بیان کرد که احتمال دارد که در چند سال آینده، این واژه گورانی ها به عنوان سمبلی از فضای سنتی و اضطراب انگیز، در جامعه ما لقب گیرد و همه گیر شود.اما امرایی ایراد اصلی این کتاب را در تعدد شخصیت‌های داستان، دانست که به زعم او، این قضیه باعث شده است که دست نویسنده اثر در شخصیت پردازی و تبیین رویداد های مختلف بسته شود. بنا براین از دیدگاه او، نویسنده می‌توانست تعدادی از شخصیت‌های این اثر را حذف کند.
اما در ادامه این جلسه رکسانا حمیدی در واکنش به دیدگاه امرایی که اختلاف و تفاوت نسل ها را به عنوان بن مایه اصلی این داستان معرفی کرده بود،ابراز داشت که :”به نظر من موضوع اصلی این کتاب،بیانگر این نکته نیست چرا که با وجود نکاتی که آقای امرایی بیان کردند،کوچکترین مشاجره و جر وبحثی میان راوی داستان و پدر و مادر او حداقل در ظاهر رخ نمی‌دهد.و علاوه بر آن،این اختلاف و تفاوت رویکرد ها میان فرنگیس و برادر و خواهران دیگر،که تقریبا هم نسل هستند،به مراتب بیشتر از اختلاف او با پدر و مادرش است.اما همچنانکه خود آقای امرایی هم اشاره کردند،اختلاف اصلی راوی با کلیت مجموعه گورانی ها و روابط و مناسبات آنهاست و اموری که تحت تاثیر عرف و سنت دارد به او تحمیل می‌شود:از جمله شک به این دیدگاه که پیران،الزاما برکت خانواده ها هستند و تحت هر شرایطی باید از کسانی که بیماری شدیدی دارند،مراقبت کرد حتی اگر این امر به بهای فدا شدن،زندگی ما تمام شود.حمیدی البته تاکید کرد که بن مایه اصلی داستان یکی بر مبنای شخصیت درونی فرنگیس استوار است که در مجموع نزدیک به شخصیت وسواسی با مایه هایی از شخصیت پارانویایی(بر مبنای تیپولوژی شخصیت ها) است و دیگری بر اساس،تضاد های مختلف اجتماعی-فرهنگی که برخی این تضاد ها عبارتند از:سنت/مدرنیته،شهر/روستا،جوانی/پیری،نفرت/ترحم،فقر/ثروت،ترس/خشم،اصالت داشتن/بی اصل و نسب بودن و…در ادامه بحث، حمیدی بر مبنای راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی(DSMIV) که یکی از معتبرترین سیستم طبقه بندی اختلالات شخصیتی در روان پزشکی است،به توضیح و تبیین شخصیت وسواسی-اجباری که به زعم وی،مایه اصلی شخصیت فرنگیس است پرداخت.به خصوص با تاکید بر این نکته که افراد وابسته به این نوع اختلال مانند راوی اصلی این داستان افرادی هستند که دایما در حالت شک و تردید نسبت به همه امور و رویداد ها هستند،در بند سوپر اگوی(فراخود) خویش می باشند و دایما در قید بکن و نکن ها و باید و نباید ها و سنت های جامعه هستند،کمال طلب و کنترل کننده اند،توانایی لذت بردن و تفریح کردن را ندارند،سرد مزاجند،و تحت سیطره دو عامل ترس و خشم درونی خویش هستند.یعنی دایما می ترسند که امیال و خواسته هایشان از جانب عرف و اجتماع مورد قضاوت و ارزیابی سخت گیرانه قرار گیرد و به همین خاطر منکوب شوند و در عین حال به خاطر کنترل و سرکوب خواسته های خویش،دایما یک خشم پنهان در وجود آنها،وجود دارد.این است که عملکرد آنها میان دو عنصر اطاعت و سرکشی در نوسان است.راوی این داستان از جهاتی یادآور شخصیت اصلی فیلم معروف اینگمار برگمان با نام “face to face”با بازیگری: لیو اولمان است.
امرایی در ادامه افزود این دیدگاه راوی داستان را که چه کسی گفته پیران، برکت خانه هستند را ناشی از زیر سوال بردن، بنیان های خانواده از جانب او ندانست.بلکه این عقیده ی مقدس دانستن کهنسالان را از اصول بنیادی فرهنگ فئودالیسم برشمرد که در جاهایی اگر به صورت افراطی حاکم شود،باعث دردسر می‌گردد. ولی بیان این گونه دیدگاه ها را از جانب راوی امری فرعی و موضعی دانست که قابل اتکا نیستند. در ادامه انتقاد های خود به این داستان، ابراز کرد که با وجود این که در این رمان برخی شخصیت‌های اصلی مانند: فرنگیس، ژاله، دکتر و ابول خوب پرداخت شده‌اند، اما برخی دیگر مانند شخصیت پدر و مادر،خیلی دقیق پرداخت نشده‌اند. مثلا در برخی جاهای داستان قول هایی از مادر خطاب به فرنگیس آورده شده است که متناسب با شخصیت او نیست مثلا در جا یی از زبان مادر از لحن آرگو استفاده شده است که به نظر نمی‌رسد،آن را بتوانیم با شخصیت او هماهنگ کنیم.جایی که می‌گوید:”تو،اندازه همین دوست دل و جونیت هم عقل نداری؟ و…”یا در جایی که از قول ژاله حرف هایی گفته می‌شود که بیشتر از زبان افراد گستاخ و بی حیای اجتماعی بیان می‌شود. همچنین امرایی با اشاره به گفته های حمیدی در ابتدای جلسه که این رمان را به گونه ای رمان اعترافی به حساب آورده بود،ابراز کرد که اصولا در رمان های ایرانی،در بهترین شرایط هم ادبیات اعترافی به صورت کامل نوشته نشده است و این امر علاوه بر شرایط خاص اجتماعی-فرهنگی به عادات خاص ما هم بر می‌گردد که به ندرت علاقه داریم اتفاقات بیرونی و دغدغه های شخصی روزانه خود را به صورت، دفترچه خاطرات بنویسیم.چون این بیم را داریم که مورد قضاوت دیگران قرار بگیریم. به همین دلیل، زمانی که استثنائا به این کار دست می زنیم، به شدت خود سانسوری می کنیم. و خانم سلیمانی هم با وجود تلاش زیادی که کرده است،نتوانسته که کاملا یک ادبیات اعترافی را خلق نماید. او همچنین برخی از ایرادات ویراستاری را در زمره نقاط ضعف دیگر این کتاب بر شمرد.اما در ادامه بحث ها حمیدی ابراز کرد که با توجه به فضای فعلی حاکم بر جامعه در مجموع خانم سلیمانی در کتاب گورانی ها…موفق شده است که راه های گریزی برای بیان بسیاری از خط قرمز ها هم پیدا کند. مثلا رفتار خشونت بار شوهرش بهرام با خود را به خوبی نشان دهد و مساله سرد مزاجی خود را هم به انحای مختلف بازگو نماید. البته برخی انتقاد ها درباره این اثر گفتنی است. از جمله این که برخی صحنه ها در این رمان زائد به نظر می رسند،مانند صحنه حضور مستاجران به خانه پدری فرنگیس برای درخواست کم کردن مبلغ اجاره که کارکردی در داستان ندارد.ونیز باید به عدم پرداخت کافی برخی
شخصیت ها در این داستان اشاره کرد. مانند: شخصیت بهرام،شوهر سابق فرنگیس که عملکردش در این رمان سرشار از تناقض غیر منطقی است مثلا در ابتدای داستان نشان داده می‌شود که بهرام آنقدر رعایت حال فرنگیس را می‌کند که پس از رسیدن او به گوران،به خانه پدری او زنگ می زند تا جلوی خانواده او نمایش ظاهری همسر فرنگیس بودن را نشان دهد،اما بعدا متوجه می شویم که همین بهرام،حاضر است که با یکی از نزدیکترین دوستان فرنگیس (یعنی ناهید)طرح دوستی بریزد.اصولا در این داستان،شخصیت بهرام بسیار گنگ تعریف شده است و نمی دانیم که آیا او از دید راوی داستان،شخصیت نه چندان مثبتی دارد یا واقعا،این چنین است.یا در مورد ابول،متوجه نمی شویم که بیماری روانی او دقیقا چیست؟مثلا کند ذهن است،مبتلا به سندرم داون است یا…
اما به زعم حمیدی،مساله دیگری که در این رمان به تبع بیشتر داستان‌های امروز ایران به چشم می‌خورد،سیطره یک فضای عبوس و مغموم در این رمان است.که به نظر می‌رسد،بیگانه بودن نویسنده اثر با عنصر طنز،باعث شده که نتواند آنچنان که باید و شاید از این عنصر برای تلطیف فضای داستان و حتی نقادی سنت استفاده کند. او همچنین نبود پرسش های عمیق معرفت شناسی و هستی شناسی در این داستان را از موارد کمبود این داستان و رمان های دیگر خانم سلیمانی دانست که ایشان با وجود داشتن تحصیلات فلسفه آنچنان دغدغه طرح این مسایل را در جاهایی که داستان اقتضا می‌کند، نداشته است.مثلا در این داستان طرح پرسش هایی پیرامون:پیری،رنج،مرگ و… که ذهن راوی را گه گاه به خود مشغول می‌سازد می‌توانست زمینه ساز طرح مباحث مرتبط با رویکرد هستی شناسانه باشد.همچنین به نظر می‌رسد که با وجود نشانه هایی در داستان،شهر گوران،آزادی های اجتماعی او را چندان محدود نمی‌کند و به طور مثال می‌توان به قدم زدن های صبحگاهی راوی با دکتر تاج رودی اشاره کرد. اما بلقیس سلیمانی در بخش پایانی برنامه به نکاتی اشاره کرد.که: نویسنده در اصول نباید،هوشمند تر از کتابش باشد و گرنه در همه جا و در تمامی حالات باید از کتابش دفاع کند.او همچنین بر این نکته تاکید کرد که جهان داستانی وی بیش از آنکه نخبه گرا باشد،در اصول خصلت سرگرم کنندگی دارد و مطا بق گفته او در میان عناصر گوناگون داستان نویسی،آن چیزی که هنوز برای او،اولویت دارد،قصه گویی است. وی با تمرکز بر این نکته که او در زمره نویسندگانی است که سرشار از شور نوشتن است،این نکته را بیان کرد که به دلیل سرعت زیاد نوشتن،اغلب خیلی سریع و بدون مرور مجدد،کتاب هایش را به دست ناشر می سپارد و بنابر این اگر اشتباه یا اشتباهاتی در کار هایش ملاحظه می‌شود،به این دلیل است.و در تکمیل صحبت هایش گفت که من به لحاظ گرایش نویسندگی ام بیشتر مطابق روش استاندال عمل می‌کنم تا فلوبر.چرا که فلوبر برای نوشتن رمان مادام بوواری حدود پنج سال وقت صرف کرد،در صورتی که استاندال برای خلق اثر “صومعه پارم”،فقط ۶ ماه وقت صرف نمود.اما سلیمانی در عین حال نبود ویراستاران حرفه ای و علمی که به صورت تخصصی بتوانند،بسیاری از ایرادات فرمی،زبانی و محتوایی آثار مختلف را رفع نمایند،در زمره مهمترین آسیب های ادبیات امروز ایران دانست.


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شماره ۲ و ۳ , گزارش
ارسال دیدگاه