آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » سه داستانک و دو شعر (فرشاد معتضدی)

سه داستانک و دو شعر (فرشاد معتضدی)

فرشاد معتضدی: او دانش آموختۀ شیمی است. سی و پنج سالی می شود که در پژوهش، آموزش و تولید فعالیت دارد. او نه تنها در رشته علمی خود بلکه در حوزه های گوناگون مانند: تاریخ، فلسفه، ادبیات و هنر، فردی صاحب نظر و نیز اندیشه ورزی برجسته است، دست نوشته های بسیاری در زمینه ی […]

سه داستانک و دو شعر (فرشاد معتضدی)

فرشاد معتضدی:

او دانش آموختۀ شیمی است. سی و پنج سالی می شود که در پژوهش، آموزش و تولید فعالیت دارد. او نه تنها در رشته علمی خود بلکه در حوزه های گوناگون مانند: تاریخ، فلسفه، ادبیات و هنر، فردی صاحب نظر و نیز اندیشه ورزی برجسته است، دست نوشته های بسیاری در زمینه ی ادبیات دارد اما طی سال ها چندان علاقه ای نسبت به چاپ و نشر آن ها نشان نداده است. وی با این که بی وقفه در مسیر تخصصی اش به عنوان حرفه، نوآوری هایی در گسترۀ صنعت شیمی داشته است، توأمان در برخی نشست ها و کلاس هایی که مرتبط با ادبیات و هنر تشکیل می شود نیز گاهی شرکت می کند و به اعتبار مطالعات جدی و ذهن تحلیل گری که دارد معمولاً در جایگاه آموزنده مفاهیم به جوان ترها حضور می یابد. چند داستان کوتاه و شعر وی را در ادامه می خوانیم.

آن سوی خط

یک سکه دو ریالی کف دستم و یک دنیا آرزو در دلم. آژیر که سفید شد به کوچه می زنم. در اتاقک تلفن تنها تر از همیشه، به تنهایی صلح در سفر تاریخ، به سکه مشتاق کف دستم خیره می مانم.
اتاقک زرد تلفن در این تاریکی درخششی از زندگی دارد در طلب دوست، معشوق، نزدیک ترین آدم که در دورترین فاصله ها خاموش است، به اتاقک پناه می برم.
صدای افتادن دو ریالی در دهان گرسنه ی تلفن، شب را
می شکند و پیراهنم را به ضربان می آورد. با التهابی از حد بیرون، منتظر می مانم، آنسوی خط خاموشی محض است. چون مرده ای به خیابان نگاه می کنم، سیاه تر شده است. سکه در افتادن مکررش توی قلک تلفن دیگر شب را نمی شکند، مرا می شکند. دستم آن را برمی دارد و در جیب شلوارم می لغزد. لحظه ای خاموش
می ایستم، لاشه خیابان را کول می کنم و به دنبال قدم هایم
می روم.
تابستان ۱۳۶۶


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , داستان , شماره ۱
ارسال دیدگاه