آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » خوان رولفو تصویرگر روح زخمی بشر

خوان رولفو تصویرگر روح زخمی بشر

مهرداد مرزوقی : خوان رولفو نویسنده نامدار مکزیکی در سال ۱۹۱۸ در ایالت خالیسکو مکزیک زاده شد و بسیاری او را یکی از توانمندترین نویسندگان آمریکای لاتین دانسته‌اند. اگرچه شهرت او به دلیل  رمان کوتاه  پدرو پارامو  (1955) است اما مجموعه پانزده داستان کوتاه او با عنوان دشت سوزان (۱۹۵۳) که درباره زندگی روستاییان سرخپوست […]

خوان رولفو تصویرگر روح زخمی بشر

مهرداد مرزوقی :

خوان رولفو نویسنده نامدار مکزیکی در سال ۱۹۱۸ در ایالت خالیسکو مکزیک زاده شد و بسیاری او را یکی از توانمندترین نویسندگان آمریکای لاتین دانسته‌اند. اگرچه شهرت او به دلیل  رمان کوتاه  پدرو پارامو  (1955) است اما مجموعه پانزده داستان کوتاه او با عنوان دشت سوزان (۱۹۵۳) که درباره زندگی روستاییان سرخپوست مکزیک است جایگاه او را به عنوان برترین داستان‌سرای دوره مدرن مکزیک تثبیت می‌کند. گابریل گارسیا مارکز، از وی به عنوان نشان‌دهنده راه نویسندگی او درخلق شاهکارش صد سال تنهایی نام برده است و به حق او را می‌توان پیشگام رئالیسم جادویی در آمریکای لاتین نام برد. به راستی رولفو چشمی بود تیزبین برای دیدن عمق روح بشر و گوشی برای شنیدن نغمه‌های همیشه غمناک بشریت و موهبتی داشت برای برقراری ارتباط با آنچه در درون و بیرون انسان  اتفاق می‌افتد.
 

داستان‌های مجموعه دشت سوزان عموما حول وحوش انقلاب ۱۹۱۰ مکزیک رخ می‌دهد و بیشتر به جنبه‌های مختلف زندگی کشاورزان توجه دارد. فقر و قتل در سطر سطر داستان‌ها نفوذ داشته و رولفو آگاهانه عنصر مرگ را با طنزی تلخ و گزنده در سراسر داستان به سرنوشت قهرمانان گره زده است. سبک نویسندگی رولفو به سادگی مناظر روستایی است که توصیف کرده است؛ متین و بی‌آلایش و درعین حال خشن و بی‌رحم. منظره‌ای از اندوهی بی‌پایان که در دشتی سوزان و جهنمی تجلی یافته است. آن جا که فقر و جهل بشر با هم می‌آمیزند و سرنوشت تراژیک مردمان روستایی مکزیک پس از انقلاب را رقم می‌زنند. تراژدی که  بیش از هفتاد سال پاییده است و طبیعت مردان مکزیک را تشریح می‌کند، به ویژه رفتار  و ترس‌های ایشان را. اما فارغ از معانی زندگی اجتماعی، خوان رولفو شاهکاری از داستان گویی خلق کرده، نه تنها در حوزه آمریکای لاتین بلکه هدیه‌ای برای تمام بشریت. اگرچه دشت سوزان رئالیسم جادویی مارکز یا آلا گارسیا نیست؛ ولی این حقیقت مسلم است که فقط استادان قادرند چنین راحت و زیبا آن را بازگو کنند؛ حقیقتی که واژه‌ها در آن به‌خوبی با هم درمی‌آمیزند و جرقه‌هایی در داستان پدید می‌آورند و نقل قول هایی کوتاه را شکل می‌دهند. نقل قول هایی که ذهن را همزمان با دهان و چشمان خواننده از شن‌های سوزان دشت و خاکستر مردگان و اشکهای عزیز از دست دادگان پر می‌کند.به راستی که کمتر نویسنده‌ای را سراغ داریم که با کمترین تعداد واژه آن‌گونه که بایسته است حرفش را بزند. شاید این دلیل محکمی باشد برای اینکه رولفو فقط دو  اثر از خودش به جاگذاشته است؛ نویسنده‌ای که نیازی به تکرار برای رسیدن به کمال نداشته است.نثر رولفو همزمان از شاعرانگی و صمیمیت نیز برخوردار است؛ استفاده او از ابزارهای نویسندگی مدرن مانند تغییر زاویه دید از اول شخص به سوم شخص یا تغییر متناوب جریان آگاهی راویان داستان نشانگر تسلط مثال زدنی او بر واژگان است.

نگاه به چند داستان منتخب

ویژگی غالب داستان‌های کوتاه رولفو پرداختن به یک رویداد منفرد یا خویشتن نگری یک شخصیت منفرد است که دستمایه کاویدن عمیق معانی زندگی بشری که اغلب نمایانگر پوچی و نومیدی محض هستند قرار می‌گیرد. چند داستان از مجموعه دشت سوزان در واقع یک تک گویی درونی است ( داستان‌های « ماکاریو»، «دشت سوزان»، «به یادآر» و «بس که آس و پاسیم». داستان ماکاریو  در اصل تک گویی دراز پسری دیوانه است که فضای ذهنی‌اش مدام از حالت گرسنگی جنون آمیز به ترس از دوزخ در نوسان است. داستان با این عبارت شروع می‌شود: « لب گندابرو نشسته‌ام و منتظرم تا قورباغه‌ها بیرون بیایند» و انتهای داستان نیز پسرک همان جا نشسته و اتفاق دیگری در داستان نیفتاده است. تنها گفتگوی درونی این پسر ابله و داستان بهره‌کشی‌های نامادری او و خدمتکارش فلیپا به صورت بی نظم و مغشوش بیان می‌شود. رولفو زمان را به خوبی از کار می‌اندازد و گذشته و حال را به هم می‌دوزد بی آنکه به پیشروی داستان تعرضی کرده باشد و از این جنبه رد پایی از فالکنر را در او می‌توان مشاهده کرد.

داستان دشت سوزانThe burning plain (El Llano en llamas) با یک عبارت آغاز می‌شود: «رفته‌اند و ماچه سگ را کشته‌اند توله‌ها اما هنوز هستند»۱  که از یک ترانه مردمی گرفته شده است. شاید این اشاره غیرمستقیم به انقلاب مکزیک داشته باشد و جنبش‌های مستقلی که از جرقه‌های شروع انقلاب جداشده و راه خویش را پیمودند بی آن که به اصل آن وفادار باشند.  پیچون (PICHON) راوی این داستان است که سرگذشت یکی از این گروه‌های انقلابی را که رهبرش پدرو زامورا نام دارد تعریف می‌کند. در جریان یک درگیری بین اعضای گروه و سربازان دولتی و تعقیب و گریزهای متوالی رهبر گروه به پیچون ماموریت می‌دهد که از جمع جداشده و به دنبال شخصی به نام لاپرا بگردد؛ «اگر مرده که خوب دفنش کن. زخمی‌ها را هم جایی بگذار که سربازها بتوانند ببیند، اما کسی را پس نیار.» جستجوی لاپرای معروف ادامه می‌یابد تا این که دوباره سربازان دولتی ایشان را غافلگیر کرده و بسیاری از آن‌ها را در حین درگیری نفله می‌کنند. راوی داستان موفق به گریختن می‌شود؛ «در رود زیر لش اسب مرده‌ام مانده بودم و جریان آب مسافت زیادی ما را باخود برد تا این که به آبگیر کم عمقی که پر از شن بود، رسیدم.» مدتی شعله جنگ خاموش می‌شود و فراریان که رهبر گروه را گم کرده‌اند مخفی شده و به دله‌دزدی می‌پردازند. بعد از مدتی دوباره سروکله پدرو زامورا پیدا می‌شود و ماجرا ادامه می‌یابد. آن‌ها شروع می‌کنند به آتش زدن مزارع و کشت زارها بدون توجه به آسیب هایی که به مردم وارد می‌شود.«به قول پدرو زامورا : ما می‌خواهیم این انقلاب را با پول پولدارها نگه داریم. باید بجنبیم و تا می‌توانیم پول جمع کنیم که وقتی حکومتی‌ها آمدند ببیند ما هم قدرتی داریم.» به تدریج آتش زدن گله داری‌ها و مزارع و چپاول برایشان به عادت تبدیل می‌شود و حتی به تفریح هایی مانند گاوبازی هم روی می‌آورند.

در این میان کاریزمای رهبر گروه نیز به خوبی به تصویر کشیده شده است و نقش برجسته قدرت روحی او که بر وجدان و رفتار اعضای گروهش نمایان شده است. « چشم هایی که نمی‌خوابیدند و عادت داشتند در شب ببینند و در تاریکی ما را تشخیص دهند. ما را می‌شمرد، یکی یکی مثل اینکه پول می‌شمرد. بعد کنارمان می‌آمد.صدای سم اسبش را می‌شنیدیم و می‌دانستیم که چشم‌هایش همیشه هوشیار و مراقب است. به همین دلیل همه ما، بی آن که از سرما و خواب آلودگی بنالیم، مثل کورها، خاموش دنبالش می‌رفتیم.» پس از مدتی در حادثه واژگونی قطار جمع یاغیان از هم می‌پاشد. اما خساراتی که به مردم وارد کرده اندو دشمنانی خونی که در میان مردم تراشیده‌اند موجب آوارگی‌شان می‌شود به طوری که «حتی یک تکه زمین که گورمان بشود هم پیدا نمی‌شد.» در این بین پدرو زامورا هم با زنی راهی مکزیکوسیتی می‌شود و آن جا کشته می‌شود. راوی نیز زندانی شده و چون نمی‌دانستند از اعضای گروه زامورا بوده سه سال بعد آزاد می‌شود. در خروج از زندان زنی که راوی در خلال ماجراهایش به او تجاوز کرده  و پدرش را کشته بود، بیرون زندان انتظار او را می‌کشیده و پسربچه‌ای را نیز همراه داشته که ظاهرا پسر او بوده و داستان همین جا پایان می‌یابد.

۱(“They’ve gone and killed the bitch / but the puppies still remain…”)

شاید بتوان گفت داستان دشت سوزان تردیدهای انقلاب را در شخصیت پدرو زامورا که بسیار شبیه به یک چهره واقعی از انقلابیون مکزیک- است به تصویر کشیده است. او پدیده‌ای است بسیار مهم‌تر از یک راهزن معمولی، درحقیقت او نماینده کسی است که در فرهنگ مکزیک Caudillo2 یا انقلابی نامیده می‌شود که در قرن ۱۹و۲۰ آمریکای لاتین عنصری آشنا به شمار می‌آمده است.  علاوه بر تاکتیکهای خشونت‌آمیز پدرو،  در متن داستان طبیعت آرام و چشمان مراقب و نگاه نافذ او توسط راوی برشمرده شده است که مردان او را چون سپری امن در بر می‌گرفته و نقش پدر حمایتگر را برای اعضای گروهش داشته است.

۲   رهبرکاریزماتیک پوپولیستی که قدرت سیاسی و نظامی گری را به منظور کسب قدرت به کار می‌گیرد

پرسش مهم این است که آیا یک انقلاب تغییر عمده‌ای ایجاد کرده و یا کاروان انقلاب در مکزیک به همان مقصدی رسیده که انتظارش می‌رفته است؟ این تردیدها در صحنه آخرین مکالمه راوی داستان با زنی که به او تجاوز کرده و اکنون پسری را به همراه دارد به بهترین شکلی عینیت یافته است. آن جا که پیچون متوجه «نگاه پست» در چهره پسرک می‌شود، و زن اصرار دارد که این پسر نه دزد است و نه قاتل و بچه خوبی است. گفتار زن هماورد قول هایی است که سیاست مداران دوره پس از انقلاب مکزیک دادند، فارغ از اطمینانی که مادر پسر در مورد فرزندش دارد، سخت است که بگوییم آینده آبستن چه سرنوشتی برای پسرک خواهد بود.

خوان رولفو تصویرگر رنج مکزیک

علاوه بر نویسندگی مجموعه‌ عکس هایی که رولفو از طبیعت و مردمان مکزیک گرفته، توسط کارلوس فوئنتس در سال ۲۰۰۲ دو دهه پس از مرگ رولفو منتشر شد.

این مجموعه عکس که طی سفرهای رولفو در دهه ۴۰ و ۵۰  میلادی در دوران پس از انقلاب مکزیک گرفته شده است منتخبی است از ۶ هزار عکس سیاه و سفیدی که رولفو غالبا از زادگاهش به صورت رئالیستی زندگی مردمان بومی، طبیعت بکر و فقر مردمان را به تصویر کشیده و نام خوان رولفو را در میان عکاسان مطرح قرن بیستم قرار داده است.

Juan Rulfo, Campesinas de Oaxaca (Oaxacan Farmers)

Juan Rulfo, (“Judas” Figures for Sabado de Gloria).

Juan Rulfo, (Eruption of Paracuti­n and the Temple of Parangaricutiro).


برچسب ها : ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , پرونده , شماره ۱۱
ارسال دیدگاه