آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » از بلبل سرگشته تا رویا

نگاهی به نمایشنامه های علی نصیریان

از بلبل سرگشته تا رویا

حسین فرخی: حسین فرخی(عضو هیات علمی دانشگاه هنر و عضو سابق گروه نمایش و ادبیات نمایشی فرهنگستان هنر و نویسنده کتاب نمایشنامه‌نویسی در ایران از آغاز تا سال ۱۳۷۰(عموم مردم علی نصیریان را بیشتر به‌عنوان بازیگر توانای عرصه سینما و تئاتر می‌شناسند. کسی که قریب به ۶۰ سال، در این زمینه فعالیت مستمری داشته و […]

از بلبل سرگشته تا رویا

حسین فرخی:

حسین فرخی(عضو هیات علمی دانشگاه هنر و عضو سابق گروه نمایش و ادبیات نمایشی فرهنگستان هنر و نویسنده کتاب نمایشنامه‌نویسی در ایران از آغاز تا سال ۱۳۷۰(
عموم مردم علی نصیریان را بیشتر به‌عنوان بازیگر توانای عرصه سینما و تئاتر می‌شناسند. کسی که قریب به ۶۰ سال، در این زمینه فعالیت مستمری داشته و نقش‌های ماندگاری را ایفا کرده است.او که متولد ۱۳۱۳ در تهران است از سال ۱۳۳۶ با بازی در نمایش محلل(نوشته صادق هدایت)و به کارگردانی عباس جوانمرد،رسما بازیگری خود را در عرصه تئاتر آغاز نمود و در سال ۱۳۴۸ نیز با بازی در فیلم گاو(به کارگردانی داریوش مهرجویی) به‌صورت رسمی بازیگری خود را در عرصه سینما آغاز کرد و درمجموع بازیگری در حدود ۱۲۰ نمایش،فیلم و سریال را در کارنامه خود دارد. با نقش‌های ماندگاری در فیلم‌هایی چون:آقای هالو و پستچی(هر دو ساخته مهرجویی)،ستارخان(ساخته علی حاتمی)،سرایدار(ساخته خسرو هریتاش)،کمال‌الملک(ساخته علی حاتمی)،ناخدا خورشید(ساخته ناصر تقوایی)،سریال سربداران(ساخته محمدعلی نجفی) ،سریال میوه ممنوعه(حسن فتحی)،فیلم دیوانه‌ای از قفس پرید(ساخته احمدرضا معتمدی)و…. اما نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی تئاتر هم بخش دیگری از فعالیت‌های پرثمر او بوده است.که در مقاله زیر اختصاصا به تحلیل برخی نمایشنامه‌های او پرداخته‌شده است.او به عبارتی نخستین نمایشنامه‌نویس ایرانی در دوران جدید فعالیت‌های تئاتری در ایران است که با نگارش افعی طلایی(۱۳۳۵) و بلبل سرگشته(۱۳۳۶)آغازگر دوران تازه‌ای در این عرصه در تاریخ نمایش ایران به‌حساب می‌آید که پس از او البته نمایشنامه‌نویسان معتبری چون:بهرام بیضایی،اکبر رادی و غلامحسین ساعدی عرصه نمایشنامه‌نویسی ملی ایران را به‌صورت جدی‌تری ادامه دادند.برگ هنر ازاین‌پس قصد آن دارد که به‌صورت پی‌درپی آثار نمایشنامه‌نویسان معتبر ایرانی را از ابتدا تاکنون موردبررسی قرار دهد.
.
علی نصیریان، یکی از چهره‌های برجسته تئاتر ایران است که در عرصه‌هایی چون کارگردانی و بازیگری حضوری ارزشمند و تاثیر گذار داشته است.وی علاوه بر فعالیت درصحنه‌های نمایش،از دیرباز تاکنون به‌عنوان بازیگری مطرح و شناخته‌شده در سینما و تلویزیون، حضوری پررنگ داشته است. ثمره بازیگری این سال‌های طولانی، او را به یکی از شخصیت‌های برجسته و پیشکسوت در عرصه بازیگری تبدیل کرده است.عزت‌الله انتظامی،جمشید مشایخی و داود رشیدی از هم‌دوره‌ای‌های نصیریان در عرصه بازیگری هستند که همچنان در این مربع پرقدرت بازیگری ایران حضور ارزشمند خود را حفظ کرده‌اند.در این نوشتار بر آنیم تا با علی نصیریان به‌عنوان نمایشنامه‌نویس،آشنا شویم و نمایشنامه‌های وی را بررسی و مرور نماییم.اگرچه نصیریان، نمایشنامه‌نویسی را به‌صورت پیگیر و مستمر ادامه نداد، اما با نگاهی به گذشته‌های نه‌چندان دور،نام علی نصیریان را به‌عنوان یکی از نمایشنامه‌نویسان شاخص دهه چهل ایران، در کنار بزرگانی چون ساعدی، بیضایی و رادی می‌بینیم. درواقع آغاز نمایشنامه‌نویسی ایران در ایران مربوط به این دهه است.در سال‌های دهه ۴۰،جامعه با دگرگونی‌های عمیق سیاسی،اجتماعی و فرهنگی مواجهه بود.حضور نویسندگانی چون صادق هدایت و جلال آل احمد تاثیر بسیاری در عرصه ادبیات،ایجاد کرد.شمار نویسندگانی که در این دهه،دست‌به‌قلم شدند و کار نمایشنامه‌نویسی را رونق بخشیدند، بی‌نظیر است.به‌جز ساعدی، بیضایی و رادی، با نام‌هایی چون: ارسلان پوریا،کورش سلحشور، بهمن فرسی، فریده فرجام، محسن یلفانی، پرویز صیاد، عباس نعلبندیان، علی حاتمی، پرویز کاردان، بیژن مفید، خجسته کیا،خلیل موحد دیلمقانی، ابراهیم مکی، اسماعیل خلج، نصرت‌الله نویدی و…مواجه می‌شویم که هریک با سبک و سیاق خود،تا سال‌ها ماندگار شدند.نصیریان نیز فعالیت نمایشنامه‌نویسی خود را در این دوره آغاز کرد که بیشتر بر تئاتر ملی و بومی تکیه نمود.اگرچه نصیریان،هنوز هم خود را نمایشنامه‌نویسی حرفه‌ای قلمداد نمی‌کند و معتقد است،صرفا کارهایی را نوشته که کارگردانی کند،اما نمی‌توان از آثار نمایشی او به‌عنوان نوشته‌هایی صرفا برای اجرای شخصی کارگردان یادکرد.بلبل سرگشته نخستین نمایشنامه مطرح نصیریان است که در سال ۱۳۳۵به نگارش درآمده است.این نمایشنامه در همان سال‌ها در مجله نمایش(دوره اول،شماره ۱۰)چاپ شد و در سال ۱۳۳۹ با شمارگان ۱۲۰۰ نسخه،در ۹۰ صفحه و باقیمت ۶۰ ریال منتشر شد.این نمایشنامه برای نخستین بار در زمستان ۱۳۳۷ به کارگردانی عباس جوانمرد و احمد براتلو توسط گروه هنر ملی اجرا شد و در سال ۱۳۳۸ نیز به مدت پانزده روز در جامعه باربد،روی صحنه رفت.بلبل سرگشته در آوریل ۱۹۶۰م. نیز در فستیوال تئاتر ملل در پاریس به مدت چهر شب اجرا شد.در ادامه با نگاهی به نمایشنامه‌های علی نصیریان،به‌نقد و تحلیل آن‌ها می‌پردازیم.

الف)بلبل سرگشته: نمایشنامه در پنج تابلو نوشته‌شده و نقال،ماهگل،زن بابا،رشید،زن کولی و… شخصیت‌های آن هستند.

خلاصه نمایشنامه: ماهگل با نامادری و پدرش زندگی می‌کند و عاشق جوانی به نام رشید است.زن بابا که چشم دیدن ماهگل را ندارد،مدام پیش شوهرش از او بدگویی می‌کند.زنی کولی برای ماهگل از برادر کشته‌شده‌اش سخن می‌گوید و اضافه می‌کند،اگر ماهگل چهل شبانه‌روز به گل‌سرخی آب دهد و استخوان‌های برادرش را در زیرزمین کنار درختی چال کند و روزه بگیرد و روز چهلم،خود را در رودخانه بشوید،همه رازها بر او فاش می‌شود.ماهگل در شب چهلم به رودخانه می‌رود و خود را در آب رودخانه،شستشو می‌دهد.قبای مهر و جنون بر تن می‌کند و به خانه برمی‌گردد.در حیاط خانه،برادرش را که اینک به شکل بلبلی درآمده،می‌بیند و او راز کشته شدنش را برای ماهگل تعریف می‌کند.ماهگل به اهمان سرووضع در حیاط خانه به خواب می‌رود.زن بابا به او تهمت می‌زند که مورد تجاوز قرارگرفته است و پدر قصد کشتن او را می‌کند.ماهگل راز کشته شدن برادرش خدایار را با دسیسه زن بابا و به دست پدر برملا می‌کند.در این گیرودار،رشید از راه می‌رسد و متوجه موضوع می‌گردد و از زن بابا می‌خواهد که به جنایتش اعتراف کند.زن بابا مدعی است که خدایار به او نظر بدی داشته است.رشید از زن بابا می‌خواهد که برای اثبات بی‌گناهی‌اش از آتش بگذرد.زن بابا ناچار به توطئه خود اعتراف می‌کند.پدر که متوجه می‌شود براثر توطئه شوم زن،پسرش را ناجوانمردانه کشته است،زن را نابود می‌کند و به زندگی خود نیز پایان می‌دهد.ماهگل نیز از ازدواج با رشید،چشم می‌پوشد تا همواره با خاطره برادرش زندگی کند.
بلبل سرگشته بر اساس یک قصه قدیمی عامیانه ایرانی نوشته‌شده است.نویسنده با استفاده از این قصه،حدیث مهر و محبت و عشق را به دفتر نمایش می‌کشاند.در قصه اصلی،زن بابا بین پسر و پدر مسابقه خارکنی می‌گذارد و می‌گوید هرکس،خار بیشتری جمع کند،باید سر دیگری را ببرد.پسر که خار بیشتری جمع کرده است،وقتی برای خوردن آب به سرچشمه می‌رود،پدر سهمی از خارهای او را برمی‌دارد و بعد هم سر پسر را بریده و به خانه می‌برد.در آنجا زن بابا آن را در دیگ می‌گذارد و می‌پزد.ظهر که خواهر پسر به خانه می‌آید،متوجه قضیه می‌شود و راز را به ملاباجی می‌گوید و بعد هم طی مراسمی که ملاباجی برای دختر توضیح می‌دهد،برادر کشته‌شده به شکل بلبلی درمی‌آید که بر هر کوی و برزن،راز قتل خود را به آواز می‌گوید.
در نمایشنامه بلبل سرگشته،نویسنده تغییر و تحولات زیادی در اصل قصه‌ایجاد کرده است.قصه در روستایی به وقوع می‌پیوندد که ازنظر بعد تاریخی آن حالت افسانه‌ای را ندارد و به نظر می‌رسد،خیلی از روزگار ما دور نیست.تلفیق افسانه و زندگی روزمره در بخش‌هایی از نمایشنامه دچار مشکل می‌شود.گفت‌وگوها و مناسبات اجتماعی آدم‌های بلبل سرگشته نصیریان مقتضیات خاص یک زندگی روزمره را دارد،درحالی‌که در افسانه اصلی،پند و موعظه اخلاقی،حرف اول را می‌زند. نگارش این نمایشنامه بر اساس افسانه‌ای عامیانه و قدیمی و نیز بریدن سر خدایار و پختن آن به دست نامادری،مشکلاتی در نمایشنامه‌ایجاد کرده که یکی از آن‌ها،ناباوری نزد مخاطب است.در سخنانی که از زبان نقال می‌شنویم، هیچ نکته و اشاراتی درباره سر به نیست شدن خدایار به دست نمی‌آید.همچنین مشخص نمی‌شود ماهگل چگونه اقدام به جمع‌آوری استخوان‌های خدایار می‌کند،درحالی‌که قتل خدایار طبق متن در سال‌های گذشته اتفاق افتاده است.
نگارش و اجرای بلبل سرگشته در زمان خود،نقطه عطفی در تاریخ تئاتر ایرانی،بومی و منطقه‌ای به‌حساب آمد و نصیریان با استفاده از تم اصلی نمایشنامه یعنی وفاداری،مهر و محبت توانست حرکتی ملی و ایرانی بیافریند. استفاده از سنت‌های کهن در نمایشنامه قابل تامل است،ازجمله نگاهی که نویسنده به سوگ سیاوش دارد(به‌ویژه عبور از میان آتش برای اثبات بی‌گناهی یا گناهکاری زن بابا) سرودها و نجواهای شعرگونه متن نیز خاطرات نوستالژیک کهن را زنده و یادآوری می‌کنند.

ب)لونه شغال:این نمایشنامه دارای ۳ پرده است(چاپ اول اسفند ۱۳۴۸،انتشارات نیل با شمارگان ۲۰۰۰
نسخه)و برای نخستین بار در سال ۱۳۴۸ توسط گروه تئاتر مردم به کارگردانی علی نصیریان در تالار سنگلج اجرا گردید.شخصیت‌های این نمایشنامه عبارت‌اند از:نجار،شغال،ولی،یوزباشی،مامور آتش‌نشانی،معصوم،مرد افلیج،زن کور و صاحب‌خانه.

خلاصه نمایشنامه: یوز باشی سرایدار خانه‌ای قدیمی است که خانم نگهداری آن را به او سپرده است.شغال زن جوانی است که تا حدودی به حالت دیوانگی درآمده است.نجار،معصوم،شوهرش و ولی از دیگر آدم‌هایی هستند که در این خانه ساکن‌اند و روزگار می‌گذرانند.
ولی آدمی است که در پی پدر و مادر گمشده خود می‌گردد.معصوم،زن خانه‌داری است که باردار است و شوهرش در آتش‌نشانی کار می‌کند و نجار هم یک تبعیدی است که مدام به معصوم گوشزد می‌کند تا با شوهرش از این خانه خرابه بروند.یوز باشی که می‌خواهد بر همه اعضای این خانه حکومت کند با شوهر معصوم،صحبت می‌کند و با تحریک او نسبت به رابطه معصوم و نجار،آن‌ها را به جان یکدیگر می‌اندازد،تا حدی که معصوم مصدوم می‌شود و به بیمارستان رفته و در آنجا برای چندمین بار بچه‌اش سقط می‌شود.نجار سعی دارد ولی را تحریک کند تا با یوز باشی درگیر شود،اما سرانجام یوز باشی که در عصایش شمشیری مخفی کرده،نجار را می‌کشد.زندگی این آدم با مردن نجار بازهم ادامه پیدا می‌کند و ولی افسرده و ناامید به انتظار آینده است.
لونه شغال در ظاهر به نمایشنامه‌ای رئالیستی می‌ماند، نمایشنامه‌ای آشنا با قصه‌ای ساده و روزمره و آدم‌هایی که هریک به‌نوعی ملموس و دست‌یافتنی هستند:نجار تبعیدی که جز این بیغوله نمی‌تواند درجایی دیگر زندگی کند؛شغال،نوه خانم صاحب‌خانه که دچار جنون شده است و در دنیای آشفته و خیالی خود،زندگی می‌کند؛مامور آتش‌نشانی و معصوم،زن‌وشوهری که همیشه باهم در حال جنگ و درگیری هستند و حتی روابط زناشویی‌شان یکسره در چالش است.این زن تاکنون چندین بار نوزادش را در مرحله زایمان ازدست‌داده است؛ولی،جوانی روستایی که به شهر آمده تا به دنبال پدر و مادر گمشده‌اش سلیمان و بلقیس بگردد؛زن کور و مرد افلیج،گدایانی که تجسمی از بلقیس‌ها و سلیمان‌هایی هستند که در شهرهای بزرگ،همواره سر گردانند و سرانجام،صاحب‌خانه که لام تا کام حرف نمی‌زند و به مجسمه‌ای می‌ماند که فقط ظاهر زیبایی دارد و در کنارش،یوز باشی است،عمله جور،آدمی که چون دوالپا سایه‌اش راتبه‌گیر تمامی آدم‌های خانه سنگینی می‌کند.این‌ها همه ظاهر نمایشنامه است،ظاهری که فی‌نفسه نشان از حضور نابسامانی‌های اجتماعی در ذهن نویسنده دارد؛اجتماعی که اگر عمیق‌تر به آن نگاه کنیم،درواقع به‌صورتی نمادین لایه اصلی نمایشنامه را تشکیل می‌دهد.در همین ظاهر نمایشنامه هم اگر به تحلیل آدم‌ها بپردازیم،ولی آدمی است که کم‌کم به بار می‌آید،جوان است و پرشور و در ابتدای راه،شاید بتوانیم،آینده او را در چهره کنونی نجار ببینیم.شغال،زن جوانی است که اینک مجنون شده و زیر سلطه یوز باشی زندگی می‌کند.او که روزی شوهر داشته،براثر مشکلات و فشار زندگی، طلاق گرفته و به این روز افتاده است.او می‌تواند،دورنمایی از آینده معصوم باشد.یوز باشی روباه مکاری است،آدمی دریوزه که برای پول هر کاری می‌کند و حاضر است،هرکه را در مسیرش باشد،از سر راه بردارد.او آدم‌ها را اسیر خود می‌کند و درنهایت به فکر پر کردن جیب خود است و تنها به پول می‌اندیشد.یوز باشی ظاهری فقیرانه دارد،تسبیح به دست می‌گیرد،گاهی ذکر هم می‌گوید و به‌ظاهر دل هم می‌سوزاند و استغفار می‌کند،اما در درون،عصایش سلاحی تیز و برنده دارد،همان‌که نجار از آن بیم دارد و در پایان نیز با همان شمشیر مخفی است که نجار از بین می‌رود.زن کور و مرد افلیج نیز از گونه پدر و مادر ولی به‌حساب می‌آیند.پیرمردان و پیرزنانی که توسط یوزباشی ها خریده می‌شوند،به گدایی گمارده می‌شوند و فقط به خاطر سیر کردن شکمشان استثمار می‌شوند.به تعبیری لونه شغال را می‌توان تصویری از کل جامعه دانست؛جامعه‌ای که در آن حاکمان ظاهرفریب از درون دیگران را می‌سوزانند و استثمار می‌کنند.نوع نگارش متن با توجه به فضای حاکم بر قصه و آدم‌های آن بسیار محاوره‌ای،ساده و قابل‌باور است.علی نصیریان بعد از بلبل سرگشته در لونه شغال به سمت و سویی اجتماعی‌تر حرکت می‌کند.او از دنیای فولکولوریک جدا می‌شود و با عینیت‌های ملموس جامعه،ارتباط برقرار می‌کند و نشان می‌دهد که در کالبدشناسی جامعه،مهارت دارد.
افعی طلایی: این نمایشنامه را برای نخستین بار در سال ۱۳۳۶ گروه هنر ملی در سال ۱۳۳۶ در تالار فارابی تهران اجرا کرد و در زمره نخستین نمایشنامه‌های علی نصیریان است.افعی طلایی به همراه نمایشنامه‌های دیگری چون:هالو،سیاه و رویا درمجموعه ای به نام هالو در سال ۱۳۵۵ و در ۱۵۹ صفحه و توسط انتشارات آگاه به چاپ رسید.شخصیت‌های اصلی این نمایش عبارت‌اند از:لوطی رمضان،مرشد گداعلی،شجاع،دانش قنبر و داش شفیع(دایی).

خلاصه نمایشنامه: بساط معرکه گیری لوطی رمضان برقرار است،مرشد گدا علی،شجاع و قنبر در معرکه حاضرند.درگیری شجاع و قنبر با وساطت دیگران فیصله پیدا می‌کند و دایی مانع دشنه کشی شجاع می‌شود.شجاع با چوب‌بر سر دایی می‌کوبد؛کسی که تاکنون او را تر و خشک کرده است.در ادامه داستان متوجه می‌شویم که شجاع،عاشق زنی به نام شعله است.دایی نیز که از یک سال پیش دل درگرو عشق شعله دارد،پس از فهمیدن راز عاشق شدن شجاع،کنار می‌کشد و خود شخصا به خواستگاری شعله برای شجاع پا پیش می‌گذارد،اما شجاع این راز را نمی‌داند.در پایان نمایش، دایی بی‌خبر آنجا را ترک می‌کند،ولی به یادگار،پرنده‌ای را برای شجاع در قهوه‌خانه می‌گذارد.شجاع به قهوه‌خانه می‌رود
تا دوباره دایی را ببیند،اما دایی مفقودشده است.

سیاه: این نمایشنامه در سه مجلس تدوین گردیده و برای اولین بار در بهار ۱۳۴۰ توسط گروه مروارید،در تهران اجرا شد.اشخاص این نمایشنامه عبارت‌اند از:سیاه،پری،ماشاءالله،عزیز،عباس و حمدالله.

خلاصه نمایشنامه: در خانه حاجی بساط عروسی پسرش برپاست و گروه سیاه‌بازی دسته ماشاءالله،نیز دعوت‌شده‌اند.اعضای گروه نمایش در زیرزمین خانه در حال آماده شدن هستند تا برای اجرای نمایش به حیاط خانه بروند.داستان ازآنجا آغاز می‌شود که سیاه در زیرزمین،کنار صندوق شادمانی حوصله‌اش سر رفته است و شروع به آواز خواندن می‌کند.ناگاه دختری پیدا می‌شود که مقداری میوه و خوردنی همراه خود دارد.دختر با دیدن سیاه‌غش می‌کند،سیاه او را به هوش می‌آورد و هم‌صحبت می‌شوند.دختر خود را دختر شاه‌پریان معرفی می‌کند و می‌گوید که در طلسم دیو اسیر است و تنها راه نجاتش شکستن شیشه عمر دیو است.در حین گفت‌وگوی آن‌هاست که متوجه می‌شویم،سیاه خواب‌دیده است.از خواب بیدار می‌شود،مدتی اطراف را می‌گردد،اما خبری از دختر نیست و در کنار خود،تنها اعضای گروه نمایش را می‌بیند.سیاه خوابی را که دیده است به پری بازمی‌گوید.پری برای تعویض لباس به انباری زیرزمین می‌رود.وقتی برمی‌گردد،برای سیاه مقداری شراب می‌آورد.مجلس سیاه‌بازی در داخل حیاط ادامه دارد و ما صدای بازیگران را می‌شنویم.سیاه حالا مست است و اجرای نمایش تمام‌شده است.گروه بازیگران در زیرزمین از سیاه گله‌دارند که در نمایش،حضور نداشته است.هرچه سیاه را صدا می‌زنند،بیدار نمی‌شود،او مرده است.
هالو: این نمایشنامه در یک پرده تدوین گردیده و برای اولین بار در بهار ۱۳۴۲ در تلویزیون ملی اجرا شد.شخصیت‌های نمایشنامه عبارت‌اند از:رند،هالو،فاحشه،ساززن،ضرب‌گیر،فالگیر،گدا،فروشنده چاقو و داش.

خلاصه نمایشنامه: هالو دارد به شهر می‌رود.در بین راه،وارد قهوه‌خانه‌ای می‌شود که گروهی از نوازندگان می‌نوازند و می‌خوانند.ابتدا،گدا،هالو را سرکیسه می‌کند.گدا سپس خود را به هیات فالگیری درمی‌آورد و از هالو پول می‌گیرد.او همچنین به شکل فروشنده چاقو درمی‌آید و هالو را می‌فریبد و پول می‌گیرد و می‌رود.قرار می‌شود،هالو شب را در قهوه‌خانه بماند،به اتاقی می‌رود،زن فاحشه وارد اتاق می‌شود.هالو قصد دارد که با فتح‌الله خان-صاحب قهوه‌خانه-در مورد خواستگاری از آن زن حرف بزند.پس از ساعتی،داش از راه می‌رسد،او رفیق فاحشه است.داش وارد اتاق می‌شود،هالو را کتک زده،از اتاق بیرون می‌اندازد.همه می‌روند،می‌ماند هالو و تنهایی‌اش که آن را با گروه نوازندگان تقسیم می‌کند.

رویا: این نمایشنامه در یک تابلو تدوین گردیده و شخصیت‌های آن عبارت‌اند از:مرد،زن،مست،رفتگر و دو بچه.

خلاصه نمایشنامه: زن و مردی با دو بچه کوچک،از ترس زلزله،روی نیمکتی در کوچه،شب را سپری می‌کنند.در تمام مدت،زن و مرد در مورد زندگی و اختلافاتی که باهم دارند،جروبحث می‌کنند.زن برخلاف میل باطنی مرد،همسر او شده است و چندین بار قصد جدایی داشته ولی هر بار دوباره بازگشته است تا شاید،زندگی‌شان بهتر شود،اما هر بار این دایره بسته،همچنان بسته‌تر شده است،سرانجام پاسی از شب می‌گذرد و زلزله هم نمی‌آید،زندگی تکرار می‌شود.

مجموعه چهار نمایشنامه نصیریان با عنوان هالو،بیانگر زندگی آدم‌های متفاوت جامعه است.در این مجموعه، رویا چه ازنظر مضمون،محتوا و سبک نگارش و چه به لحاظ دیالوگ‌نویسی،ساخت و پرداخت متفاوت‌تری نسبت به بقیه آثار دارد.در این مجموعه نمایشنامه‌ها،افعی طلایی،در حیطه نمایش‌های میدانی و معرکه‌ای قرار دارد؛نمایشی که بر اساس خصلت‌های معرکه گیران،پهلوانان و لوطی‌ها شکل می‌گیرد و در آن‌گونه‌ای از نمایش‌های سنتی ایران(قصه پهلوان جوانمردی به نام دایی که در مقابل شرارت و عربده‌جویی یکی از دست‌پرورده‌هایش به نام شجاع،گذشت و فداکاری پیشه می‌کند)بازتاب می‌یابد.دایی حتی به خاطر شجاع از عشق خود به زنی که عاشقانه دوستش دارد،چشم می‌پوشد.
افعی طلایی، نمودار زندگی یک دوره از تاریخ اجتماعی ایران است؛دوره‌ای که لمپن ها،لوطی‌ها و پهلوانان هر محله‌ای،نماد و سمبل ایثار و ازخودگذشتگی قلمداد می‌شدند.آن‌ها اگرچه ازلحاظ فرهنگ،علم،اندیشه و معرفت اجتماعی فاقد هرگونه ارزش‌های یک انسان ایده آل بودند،اما علی‌رغم جنس زندگی،مناسبات و رفتارهای اجتماعی‌شان که بعضا ریشه در برخی مناسبات غلط داشت،در پاره‌ای مسایل دارای نوعی گذشت و پهلوان منشی بودند.افعی طلایی،نمایشنامه‌ای کوتاه و فاقد حادثه‌پردازی و قصه‌ای پیش برنده است.گذشته از درگیری شجاع و قنبر که شاید بتوان آن را مهم‌ترین حادثه و کنش نمایش قلمداد کرد،در بقیه صحنه‌های نمایش شاهد حاکمیت دیالوگ‌ها و نقل‌قول‌ها هستیم.در نمایشنامه سیاه،علی نصیریان که خود زمان زیادی در نمایش‌های تخت حوضی،فعالیت داشته است و بازیگر نقش سیاه بوده است،گریزی به دنیای محوری‌ترین شخصیت نمایش‌های تخت حوظی یعنی سیاه می‌زند.این نمایشنامه تلفیقی از رویا و واقعیت است.شخصیت‌های نمایشنامه سیاه،تقریبا همه از یک گروه اجتماعی هستند؛آدم‌هایی که عمری در چارچوب تنگ و محدود دنیای نمایش سیاه‌بازی سپری کرده‌اند،صندوقچه‌ای که همیشه همراه آنان است،با مشتی لباس و وسیله و شخصیت‌های تکراری حاجی،شلی،سیاه،زن حاجی،دخترحاجی و…که هر بار خود و داستان‌های تکراری را در هر مجلس و بزمی به صحنه می‌برند.
این بازیگران،پیام‌آور شادی در مجالس عروسی مردم هستند و باعث شادی و تفریح و انبساط خاطر دیگران می‌شوند.اما خودشان در دنیای واقعی و پشت‌صحنه نمایش،هیچ‌گونه امید و آرزو و دل‌خوشی ندارند. و همواره در آرزوهای دورودراز خود زندگی می‌کنند.سیاه در خواب،پری(یکی از بازیگران نمایش)را در نقش و هیات «دختر شاه‌پریان»یعنی آرزویی دست نایافتنی می‌بیند.در دیالوگ‌های پری و سیاه به رابطه عاشقانه و دوست داشتن عمیق سیاه پی می‌بریم.سیاه می‌نالد از اینکه چرا سیاه است و پری سیاه بودن او را دوست دارد.سیاه در بخشی از نمایشنامه دست می‌برد تا صورتش را پاک کند،اما انگار این سیاهی باپوست،استخوان و تمامی وجود سیاه درآمیخته و یکی شده است.
نصیریان در نمایشنامه سیاه،درواقع تصویری از پشت‌صحنه آدم‌هایی را ارایه می‌دهد که شاید در زندگی واقعی،هرگز نتوانند آن شور و شعف لازم را داشته باشند؛آدم‌هایی که همواره نقاب بر چهره دارند؛نقاب‌های شاد و خنده‌آوری که فقط دیگران را می‌خندانند،اما خود در غم و اندوه زندگی دست‌وپا می‌زنند:

سیاه:چت شده؟
پری:هیچی،دلم گرفته(سکوت)
سیاه:همیشه آدم وقتی تنها می شه غم می‌گیردش(آهنگ مبارک باد همراه با صدای هلهله و شادی و پای‌کوبی از بیرون شنیده می‌شود)
پری:عروس و دوماد میرن تو حجله.درها رو می‌بندن،پرده‌های تور صورتی رو می‌اندازن،تنهای تنها
میمونن،مث غریبه‌ها، نمیدونن چی باس بگن،بعد کم‌کم باهم اخت می‌شن.غمشون از یاد می ره،اما ما هیچ وقت نتونستیم چیزی به هم بگیم،هیچ وقت نتونستیم باهم اخت بشیم،هیچ وقت غممون از یادمون نرفته(سکوت).
سیاه:پس چرا چیزی نمی گی؟
پری:دیگه دیر شده،باید فرار کرد.
سیاه:کجا؟
پری:جاهای دور،خیلی دور
سیاه:چی گفتی؟
پری:جایی که بشه نفس کشید.این تو دارم خفه می شم.

نویسنده در ارایه تصویری از دنیای آدم‌های نمایش موفق است.ساختار هویتی مناسبی در تک‌تک شخصیت‌های نمایشنامه وجود دارد.شاید تنها مشکل موجود در نمایشنامه به یکدست نبودن گفتارهای نمایش برگردد.نویسنده در بخش‌هایی از نمایشنامه،لحنی کاملا محاوره‌ای و ساده و در بعضی قسمت‌ها از گفتاری کتابی و آهنگین بهره برده است که این ناهماهنگی در نگارش کاملا احساس می‌شود.
در نمایش هالو با دودسته از آدم‌ها مواجه می‌شویم: که در یک‌سو،گروه نوازندگان،داش حبیب،فاحشه،رندی که همه‌چیز در آستین دارد و صاحب قهوه‌خانه (که باسیاست همه را زیر بال‌وپر خود گرفته است)قرار می‌گیرند و در سوی دیگر،آدم ساده‌ای که راهی شهر می‌شود تا ازدواج کند.
تضاد و تقابل کامل این دو تیپ اجتماعی را در جامعه می‌بینیم.در یک‌سو،آدم‌هایی فاقد هرگونه اخلاق،هدف و وجوه انسانی و ارزشی و در سویی دیگر،شخصی مثل هالو که علی‌رغم باورها،اخلاقیات،منش اجتماعی و آداب زندگی،آن‌قدر ساده است که به‌راحتی در مقابل شخصیت‌های دیگر نمایشنامه کم می‌آورد.شب وقتی‌که در اتاق تنهاست،فاحشه را نزد او می‌فرستند.فکر می‌کند باید از زن خواستگاری کند و می‌پندارد زن فاحشه دختر رند است،اما با ورود داش و بیرون کردن هالو از اتاق، تمام رویاهایش به هم می‌ریزد.او آن‌قدر ساده است که یکی از شخصیت‌های نمایشنامه در سه لباس مختلف(گدا،فالگیر و چاقو فروش)او را سرکیسه می‌کند.شخصیت‌پردازی،مناسبات اجتماعی و بده بستان نمایشنامه در عین سادگی و عدم پیچیدگی‌های خاص،آن‌قدر باورپذیر است که هیچ نوع،تصنعی را در اجرا نمی‌طلبد.در هالو،هجوم ترفندهای زندگی شهری،پرده‌دری،بی‌اخلاقی و خصلت‌های دلال صفتانه در قیاس باصداقت،سادگی و پاکی یک کارمند ساده شهرستانی به‌وضوح تصویر شده است.

رویا: این نمایشنامه برخلاف دیگر نمایشنامه‌های این مجموعه،به سبک و سیاقی مدرن‌تر نگارش شده است.اساسا موضوع این نمایشنامه،با سیاه،هالو،افعی طلایی،بنگاه تئاترال و بلبل سرگشته تفاوتی بنیادی دارد.می‌توان گفت که رویا،در میان دیگر آثار نصیریان،دارای سبک و سیاقی خاص است.در این نمایشنامه که تحلیلی روان‌شناسانه از یک کانون خانوادگی است،نه خبری از عناصر سنتی نمایش‌های ایرانی است و نه در آن،شاخصه‌های فولکلور و نشانه‌های تخت حوضی دیده می‌شود.همچنین از پهلوان‌ها و ضرب‌گیرها و نوازنده‌ها هم خبری نیست.

تحلیلی از نمایشنامه رویا: رویا،قصه زن و مردی امروزی است(امروزی به معنای همان دوره‌ای که نمایشنامه‌نویس،اثر را به رشته تحریر درآورده است؛یعنی سال‌های دهه پنجاه)که قصه‌ای ساده و روان دارد.حتی می‌توان مدعی شد که این نمایشنامه به‌نوعی ضد قصه است،چراکه در طول اجرای آن هیچ حادثه،درگیری و کنش خاصی شکل نمی‌گیرد.تمامی متن،کنکاشی درونی و روان‌شناسانه از آدم‌های نمایش است که از زبان خودشان بازگفته می‌شود.گویی زن و مرد دادگاهی پیداکرده‌اند تا مدام یکدیگر را محاکمه کنند.آن‌ها در طول نمایشنامه یکدیگر را محک می‌زنند،باهم درگیر می‌شوند،پرخاش می‌کنند،قصد جدایی از یکدیگر را دارند و بارها و بارها این اعمال را انجام می‌دهند و درنهایت،بازهم به این زندگی تکراری ادامه می‌دهند و در پایان می‌بینیم که انگار این دو در چیزی که حتی خودشان هم نمی‌دانند،مشترک‌اند؛اشتراکی که حتی نویسنده سعی نکرده است از آن به جبر زندگی تعبیر کند.این سیکل بسته همچنان ادامه دارد.مرد دریکی از دیالوگ‌های نمایشنامه می‌گوید که زن را دوست دارد و نمی‌داند چه چیزی است که از درون،او را آزار می‌دهد.زن در کنار تمام مشکلات مرد، می‌خواهد سایه او بر سرش باشد و این بیانگر یک تفکر سنتی غلط نزد جامعه ایرانی گذشته و به‌ویژه نزد زن‌هاست که به مردی نیاز دارند که نامش روی زن باشد،همین.گویی نویسنده در دستیابی به علل واقعی این رنج(رنج زن)خود نیز به‌یقین نرسیده است،اما باور این رابطه و عدم ارتباط میان زن و مرد در متن جاافتاده است.هرچند که چرایی آن به‌عنوان علامت سوال در ذهن مخاطب وجود دارد.خواننده با رنج‌ها،درگیری‌ها،شادی‌ها وامی‌ده‌ای زن و شوهر ارتباط خوبی برقرار می‌کند.به نظر می‌رسد زلزله در این نمایشنامه تنها بهانه‌ای است تا نویسنده،زن و شوهر را در موقعیت نمایش قرار دهد که بتواند به درون ذهنیات،آرمان‌ها،آمال،آرزوها و حتی عقده‌های این دو شخصیت نقب بزند و به روان‌کاوی آن دو بپردازد.هر خانواده کوچکی در هر زمان می‌تواند دستمایه چنین اتفاقی باشد.در ابتدای نمایشنامه نیز که در دیالوگ‌های مرد می‌شنویم قرار است زلزله‌ای اتفاق بیفتد،تعبیری از زلزله درونی آدم‌هاست.

بنگاه تئاترال: این نمایشنامه در سال ۱۳۵۷ توسط انتشارات اندیشه در ۹۳ صفحه چاپ شد. بازیگران و نوازندگان این نمایشنامه عبارت‌اند از: پهلوان کچل، مبارک، فرهاد، زن حاجی، حاجی، شلی، دختر قصه، جوان پوش، پهلوان جوان، وروره جادو، دیو، دختر رقاص و…

این نمایشنامه در سال ۱۳۵۳ به کارگردانی نویسنده توسط گروه تئاتر مردم در تالار سنگلج اجرا شد که بازیگران آن عبارت بودند از: علی نصیریان،عزت‌الله انتظامی،فرزانه تاییدی،مهین شهابی،رضا کرم رضایی،اسماعیل داورفر،سروش خلیلی،ایرج راد،محمد مطیع، داریوش مودبیان، مصطفی طاری، نازی حسنی، داود آریا، محمد کرباسی،قدرت الله انتظامی و محسن جابری.

خلاصه نمایشنامه: وروره جادو در قلب پهلوان جوان خار می‌کارد تا به خواب ابدی دچار شود.راز شکستن این طلسم،عشق است و دختری که چهل روز با بادام و انگشتانه‌ای آب افطار کند و دعا کند تا طلسم شکسته شود.پهلوان کچل و دار و دسته‌اش به خانه حاجی می‌روند و با خانواده او آشنا می‌شوند.پسرحاجی موسوم به شلی عاشق دختری به نام نوش‌آفرین است.پهلوان کچل از حاجی پول می‌گیرد تا دختر را از چنگ وروره جادو نجات دهد.پهلوان کچل از حاجی پول می‌گیرد تا دختر را از چنگ وروره جادو نجات دهد.پهلوان کچل خود عاشق وروره جادو می‌شود و آنجا ماندگار می‌گردد و در پایان،پهلوان جوان همچنان خار در قلب روی زمین می‌ماند.
مکتوب کردن نمایش‌های تخت حوضی با سیاه‌بازی تقریبا امری ناممکن است و اصولا از اجراهای بی‌شماری که تاکنون ازاین‌گونه نمایشی انجام‌شده است،نمی‌توان متن ماندگاری یافت،مگر اینکه کسی از سر ذوق یا به نیت ماندگاری اثر دست به نگارش آن زده باشد.اساس نمایشنامه از پیش نوشته‌شده‌ای برای نمایش‌های تخت حوضی وجود ندارد،بلکه دیالوگ‌ها،داستان و روند شکل‌گیری متن و اجرا در طول کارهای تمرین گروه و با بداهه‌پردازی شکل می‌گیرد.
بنگاه تئاترال ازجمله نمایشنامه‌های تخت حوضی است که با اقتباس از قصه‌های عامیانه و کهن به تحریر درآمده و تلفیقی از قصه‌های عامیانه و حوادث و قصه‌های روزمره زندگی است.در بنگاه تئاترال با یک گروه نمایشی روبرو هستیم که درواقع خود را در دل قصه‌های عامیانه جای می‌دهند،قصه سحر و افسون و جادوی وروره جادوگر؛قصه چهل روز روزه گرفتن دختر برای نجات پهلوان جوان و قصه دیو و جادو و طلسم.در بنگاه تئاترال علاوه بر محورهای اصلی نمایشنامه تخت حوضی،چه ازنظر موضوعی و چه ازلحاظ شخصیت‌ها،نویسنده سعی دارد نقبی نیز به اسطوره‌ها و قصه‌های کهن و همین‌طور پیوند آن‌ها در قالبی نمادین و سمبولیک بزند.
مطلع آغازین نمایش‌های تخت حوضی با دیالوگ‌های مبارک و حاجی آغاز می‌شود که سرشار از بذله‌گویی و طنز است.در بنگاه تئاترال این اتفاق بین مبارک و پهلوان کچل شکل می‌گیرد.
قصه عشق و عاشقی،حاجی،زن حاجی،شلی و شخصیت‌های دیگر در کنار قصه‌های کهن و پیوند آن‌ها با دنیای معاصر و مسایل و مشکلات روزمره زندگی،شالوده اصلی این نمایش را تشکیل می‌دهد.در کنار این شخصیت‌ها و حوادث،دختر قصه و پهلوان جوان با حضوری ملودراماتیک و در بخش‌های تراژیک درواقع رکن چهارم نمایشنامه هستند.دختر،زبان گویای پهلوان جوان نیز هست.اشارات،کنایات و رازهای نهفته در درون متن نیز جای بحث فراوان و تعمق بسیار دارد.استفاده بجا و مناسب نصیریان از تلفیق یک گروه نمایشی در دل کار تخت حوضی نیز ابتکاری مناسب است و کاربرد فراوان دارد.به‌واقع هرلحظه امکان مانور برای نویسنده وجود دارد تا با استفاده از بازی در بازی،حرف‌ها و مفاهیم موردنظر خود را بیان کند و هر جا نیز با اشکالی برخورد کند،می‌تواند به‌راحتی،آن را به بازی در بازی بازیگران حواله دهد.نویسنده با این روش،خود را از تیغ سانسور آن عصر نیز رهایی می‌بخشد.در سرتاسر متن نمایشنامه،نمونه‌های فراوانی از مسایل روزمره جامعه وجود دارد؛مسایلی درباره تازه به دوران رسیده‌ها،مسایل نسل جوان،شیوه زندگی،حکومت و حاکمان،فرزند کمتر،زندگی بهتر و…
لازم به ذکر است که آخرین نمایشنامه علی نصیریان،سلطان و سیاه است که توسط خود نویسنده در سال ۱۳۷۸ به صحنه رفت که تحلیل این کار را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم.به‌هرحال علی نصیریان با بلبل سرگشته به‌عنوان یکی از نمایشنامه‌نویسان عرصه تئاتر مطرح شد و با آثار دیگرش توانست جایگاه خود را به‌عنوان یکی از نمایشنامه‌نویسان موفق دهه ۴۰ تثبیت کند.آثار نمایشی او به‌نوعی در سنت‌ها و فولکلور ایران ریشه دارد . نصیریان به عنوان نمایشنامه‌نویس تئاترملی ایران جایگاه شایسته‌ای در ادبیات نمایشی دارد و امیدواریم بازهم شاهد نگارش نمایشنامه‌های جدیدی از او باشیم.


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , تئاتر , شماره ۲ و ۳
ارسال دیدگاه