آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » آب در خوابگه رباعیات نیما

نگاهی به دیوان رباعیات نیما یوشیج

آب در خوابگه رباعیات نیما

نگاهی به دیوان رباعیات نیما یوشیج سیدعلی میرافضلی: دیوان رباعیات نیما یوشیجبه کوشش شراگیم یوشیجبر اساس دست نوشته های نیماتهران، نشرمروارید، ۱۳۸۷، ۲۸۰ صبیش از نیم قرن از مرگ علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج می‌گذرد. نیما صبحگاه روز سیزدهم دی ماه ۱۳۳۸ سر به بالین مرگ نهاد و آنچه از او باقی ماند، اندکی شعر چاپ […]

آب در خوابگه رباعیات نیما

نگاهی به دیوان رباعیات نیما یوشیج

سیدعلی میرافضلی:

دیوان رباعیات نیما یوشیج
به کوشش شراگیم یوشیج
بر اساس دست نوشته های نیما
تهران، نشرمروارید، ۱۳۸۷، ۲۸۰ ص
بیش از نیم قرن از مرگ علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج می‌گذرد. نیما صبحگاه روز سیزدهم دی ماه ۱۳۳۸ سر به بالین مرگ نهاد و آنچه از او باقی ماند، اندکی شعر چاپ شده و یک گونی شعر چاپ نشده بود. “پیرمرد” در وصیت‌نامه‌اش دکتر محمد معین را قیـّم کرد که بر چاپ آثارش نظارت کند و جلال آل‌احمد و ابوالقاسم جنتی عطایی او را مدد رسانند. کمتر از یک سال پس از مرگ نیما، افسانه و رباعیات به سرمایه سازمان چاپ کیهان در دو هزار نسخه از چاپ در آمد. افسانه را جنتی آماده کرده بود و رباعیات را پرویز داریوش و جلال آل احمد ( ادب و هنر امروز ایران‌، ج ۱، ص ۳۲۹). در آغاز این دفتر، یادداشت کوتاهی به قلم محمد معین جای گرفته است‌.

بنا به ارادۀ نیما یوشیج (اسفندیاری‌) چاپ و انتشار مجموعۀ آثار او پس از مرگش بر عهدۀ این خدمتگزار محوّل شد. اگر نه وصیت کتبی آن بزرگوار بود، در اقدام بدین مهم جسارت نمی‌ورزید. نیما در زمان حیات خویش فرصت این را نجُست که کار خود را مدوّن و مرتّب کند. نگارنده به‌یاری آقایان آل احمد و دکتر جنّتی عطایی (طبق وصیّت‌نامه نیما) و پرویز داریوش‌، دوستان و یاران آن مرحوم‌، به‌تدریج آثار وی را تدوین و منتشر خواهد کرد.
درین دفتر، نخسـت افسانه است و سپـس دویـست و شصـت و یک رباعی او که از میان دو برابر این مقدار گزیده شده است‌. دفترهای بعد هر یک منظومه‌ای را در بر خواهد داشت و ورقی چند از آثار پراکندۀ او. نیز امید است فرصتی دست دهد تا آنچه را که دیگران ازو و دربارۀ او گفته و نوشته‌اند در دفتری فراهم آوریم و در آن شرح حال مفصّل و دقیق او را نقل کنیم تا داوری منتقدان را دربارۀ شاعری که براستی چنین کرد که خود درین رباعی گفته ـ آسان سازد:
از شعرم خلقی به‌هم انگیخته‌ام
‌ خوب و بدشان به‌هم درآمیخته‌ام
خود گوشه گرفته‌ام تماشا را کآب
‌ در خوابگَه‌ِ مورچگان ریخته‌ام‌
( افسانه و رباعیات‌، ص ۳)

به نوشتۀ آل‌احمد، نیما رباعیاتش را سال آخر عمر به تشویق و پیگیری او جمع‌آوری کرد ( ادب و هنر امروز ایران‌، ج ۱، ص ۳۲۲ ـ ۳۲۱). نظر آل احمد بر این بود که برخی از
رباعیات نیما سست هستند و کنار نهادن آنها کاری است درست (دیوان رباعیات نیما یوشیج، ص ۱۱) . این رباعیات در فواصل سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۷ سروده شده و نیما آنها را در دفتر سبز رنگی که بر آن نام “دیوان رباعیات” نهاده است، با مداد بازنوشته و در مقدمۀ آن آورده‌ است:
من این رباعیات را برای این ساخته‌ام که نه فقط قلم‌اندازی کرده باشم‌، بلکه به آسانی وصف حال و وضعیت خودم را در این زندگانی تلخ بیان کرده باشم‌. اگر رباعیات نبودند، من شاید به مهلکه‌ای ورود می‌کردم. شاید زندگی برای من بسیار ناشایست و تلخ می‌شد. در این رباعیات به‌طور مجمل بیان احوال خودم را کرده‌ام. حقیقت مسلک خود را که طریقت است به اشارتی گفته‌ام. در هنر من، سرگذشت ملت من حسّ می‌شود نه شهوات شخصی خودم، مثل بعضی از رباعیات عاشقانه که دارم. رباعیات یک راز نگهدار عجیبی برای من شده است. آنچه که به اطمینان می‌توانم به‌جای بگذارم، این چند رباعیات است. زیباترین آنها در چشم دیگران شاید ‌آنهایی باشد که به فهم صحیح و وسیع زندگی دست می‌اندازد. اما زیباترینش در نظر خودم آنهایی است که مرا به‌یاد مرز و بوم من می‌اندازد (همانجا، ص ۲۱ ـ ۲۳).
شاعر در بعضی رباعیاتش به خودش اسم یا تخلص “صدقای سرود” داده و بعضی از رباعیاتش را با خطاب “ابجد” آغاز کرده است. منتخبی از رباعیات نیما در سال ۱۳۴۶ به اهتمام سیروس طاهباز با نام آب در خوابگه مورچگان چاپ و پس از آن چندین بار تجدید چاپ شد. این نام برگرفته از یکی از رباعی‌های نیماست و گویای شوری است که او در سنّت شعر فارسی درانداخته است‌. این دفتر ۴۲۰ رباعی دارد و به گفتۀ طاهباز، مجوّز او برای گزینش رباعیات‌، یادداشتی از نیما در صفحۀ آغاز دستنویس رباعی‌ها و نشانه‌هایی که خود شاعر مشخص کرده، بوده است‌. شمار رباعیات نیما در مجموعۀ آثار او که به اهتمام طاهباز و با نظارت شراگیم یوشیج چاپ شده است، ۵۹۲ رباعی است‌ و اینها ظاهراً همان رباعیاتی است که عالیه همسر نیما و پسرش شراگیم از میان انبوه رباعیات نیما برگزیده بودند.
پس از پنجاه سال، شراگیم یوشیج دیوان رباعیات نیما یوشیج را بر اساس دست‌نوشته‌های پدرش به‌چاپ رسانده است (انتشارات مروارید، ۱۳۸۷). این دیوان، دربردارندۀ ۱۸۶۹ رباعی است و در دو بخش سامان یافته است: رباعیات چاپ نشده و رباعیات چاپ شده. خود نیما، در مقدمۀ رباعیات، شمار آنها را چند هزار دانسته است: “آیا چند هزار رباعی باشد؟” که به نظر می‌رسد از باب اغراق باشد. شراگیم یوشیج بر آن است که در لابلای اوراق دیگر دست نو‌شته‌های نیما نیز ممکن است تعدادی دیگری رباعی یافت شود (همانجا، ص ۱۰). شراگیم، روایت متفاوتی از چاپ رباعیات نیما طی سال‌های متعدد به‌دست داده است:
۴۷ سال پیش، بیش از ۶۰۰ رباعی را من با کمک و انتخاب عالیه خانم مادرم بازنویسی کردیم که با نظارت زنده‌یاد دکتر محمد معین در سال ۱۳۳۹ توسط انتشارات روزنامۀ کیهان به چاپ رسید و بعد از ۱۲ سال همین کتاب را توسط انتشارات امیرکبیر با نام آب در خوابگه مورچگان چاپ و منتشر کردم و سرانجام بار دیگر در سال ۱۳۶۴ در مجموعه اشعار نیما، انتشارات نگاه، در غیاب من مغلوط همراه با اشعار دیگر به چاپ رسید (همانجا، ص ۱۰ ـ ۱۱).
اگر بخواهیم به‌ این روایت اعتماد کنیم، لازمه‌اش آن است که روایات دیگر و بعضی واقعیت‌ها را نادیده بگیریم. هنگام مرگ نیما، شراگیم ۱۶ سال داشت و افسانه و رباعیات یک‌سال بعدش از چاپ درآمد. اگر باور کنیم که شراگیم ۱۶ ساله نقشی بیش از یک پاک‌نویس کننده داشته است، باید در درستی گواهی آل احمد که خودش و پرویز داریوش را مسئول این کار دانسته، تردید کنیم. علاوه بر آن، شراگیم در شمارش تعداد رباعیات این کتاب دچار خطا شده و ۲۶۱ رباعی را بیش از ۶۰۰ رباعی قلمداد کرده است. او در شمارش ۴۲۰ رباعی دفتر دوم نیز به خطا رفته و نقش سیروس طاهباز را در فراهم آوردن آن کتاب، نادیده گرفته و بهتر است بگوییم انکار کرده است. بگذریم از آنکه تاریخ چاپ آن کتاب (۱۳۴۶) غیر از آن چیزی است که شراگیم گمان بُرده و احتمالاً مأخذ او چاپ‌های بعدی بوده است (رک. کتاب‌شناسی نیما یوشیج، ۱۳ ؛ فرهنگ کتاب‌شناسی شعر شاعران، ج ۲، ۱۰۴۰). شراگیم در حالی از مغلوط بودن مجموعۀ آثار نیما سخن می‌گوید که در قیاس با آن، دیوان رباعیات نیما یوشیج چنان‌که نشان خواهیم داد، نمونۀ بارزی از غلط‌خوانی است. در غیاب آل احمد و سیروس طاهباز، شراگیم یوشیج همچون کُهنه سیاست‌مدارانی که در‌آخر عمر خاطره می‌نویسند و خود را مدار همۀ اتفاقات زمانۀ خود می‌انگارند، پیرانه‌سر، در یک سناریوی دیگرگون، نقش اول را برای خود در نظر گرفته است.
نیما به غیر از رباعی‌، اشعار دیگری نیز در قالب‌های سنّتی مثل مثنوی و قطعه و قصیده دارد و اگر از آثار او فقط همین شعرهای قدمایی مانده بود، اکنون او را شاعری معمولی می‌دانستیم با رگه‌هایی از طنز و هوشمندی و لنگی و ناهمواری در کلامش؛ و در تاریخ شعر فارسی نقطۀ صفری بود در کنار نقطه صفرهای بی‌شمار دیگر که احتیاج به هیچ بررسی یا برجسته‌نمایی نداشت‌. اما شعرهای نیمایی او، ما را ملزم می‌کند که کنار اشعار سنّتی‌اش هم درنگی بجای آریم‌. نگارنده در مورد ویژگی‌های رباعیات نیما پیش از این در جایی دیگر سخن گفته ‌است و تکرار آنها اینجا ضرورتی ندارد. به گواهی این ۱۸۰۰ رباعی به چاپ رسیده، آنچه شاخصۀ رباعیات اوست، عدم تسلط بر مبانی شعر سنّتی و وصله پینه کردن وزن شعر با کلمات سست و زائد، و هم‌زمان، زبان ویژه‌ای است که مابه‌ازای آن را در شعرهای نو او هم می‌توان دید. اگر اخوان ثالث، در شعرهای نو نیما، عطاهای او را پیدا کرد و در برابر لقاهای او گذاشت، می‌توان گفت که در رباعیات نیما خبری از عطا نیست! ذوق سلیمی اگر باشد، گرفت و گیرهای بسیاری از رباعیات نیما را می‌تواند با جابجایی کلمات و با تغییرات اندک بر طرف کند. گزافه نیست اگر بگویم بیشترین ناهنجاری‌های زبانی نیما در کاربرد متفاوت حروف اضافه و ضمایر اتفاق افتاده است و این موضوع را می‌توان از ویژگی‌های سبکی او نیز قلمداد کرد. در این میان، ضمیر “من” در رباعیات او، حضوری پُر رنگ و اساسی دارد و رباع نیست که از این ضمیر خلاصی داشته باشد!

  • عیبم همه کردی و به من آشفتی (ش ۱۱۷)/ یعنی: با من عتاب کردی.
  • در پرده نهان است و بر او می‌پاید (ش ۱۲۳)/ یعنی: او را می‌پاید
  • اما رخ تو در او است تیمارش دار (ش ۲۲): یعنی: مهر رخ تو در آن (دل) جای دارد، مواظبش باش!
  • خسته دل من ز امید ممتد بگرفت (ش ۳۴)/ ز امید را به ضرورت وزن باید “زُمید” خواند. در حالی که خیلی راحت می‌توانست بگوید: خسته دلم از امید ممتد بگرفت.
  • گفتم زچه رو جور نگاهی از من (ش ۴۱)/ ظاهراً می‌خواسته بگوید: چرا جور می‌کنی؟ به من نگاهی کن!
  • کاین باید چرا چشم براهی از من (ش ۴۱)/ یعنی: چرا چشم به راه منی؟
  • پای از من آمد به چه و گفتم باد (ش ۴۵)/ یعنی: پای من به چاه افتاد و گفتم: باشد (غمی نیست)!
  • رفتار تو هیچ نه فراموش شدم (ش ۵۲)/ یعنی: فراموشم نشد!
  • با جانم گرید که چه تا جور کنی (ش ۵۵)/ ظاهراً: تا چه جور (چه طور) رفتار کنی. در اینجا من احتمال می‌دهم که “با جانم گوید” درست باشد.
  • من با دل خود برفتم از او وآن مه (ش ۵۶)/ معنی‌اش روشن نشد.
  • بگرفت دلم ز بس به صبر آمد و رفت (ش ۶۷)/ یعنی: از بس صبر پیشه کرد.
  • وین دایره آن گاه به ما بر همه قید (ش ۸۱)/ یعنی: بر ما همه قید. “به ما بر” نحو کهن متعلق به قرن چهارم و پنجم هجری است.
  • می‌بالم و بالش من از خویشتنم (ش ۸۳)/ یعنی: بالیدن من از خویشتن است!
  • باور نکنم که خود همان است که او (ش ۹۳)/ یعنی: که پیش از این دیدم. اینجا از معدود مواردی است که نحو خاص نیما، ایجازی عالی ایجاد کرده است.
  • دانی چه به سر کردم اندیشه خطور (ش ۹۷)/ یعنی: دانی چه اندیشه‌ای به سرم خطور کرد؟
  • زآن آب به من که من خمار آلودم (ش ۱۱۴)/ راحت می‌توانست بگوید: زآن‌ آب به من ده که خمارآلودم. تا از تکرار نابجای “من” و حذف بی دلیل فعل، جلوگیری شود.
  • ترسم که بترکی به تن از باد بروت (ش ۱۱۶)/ یعنی: تنت بترکد.
  • گفتم که ز چشم بد خدایت دارد (ش ۱۴۱)/ یعنی: خدا ترا ز چشم بد در امان دارد!
    با همۀ این‌ها، همان طور که شراگیم یوشیج در مقدمۀ دیوان رباعیات پدرش نوشته، چاپ همۀ میراث شعری نیما، از جمله همین رباعیات سست و ناتندرست، امر لازمی است. زیرا شناخت نیمای شاعر و منظومۀ فکری او، با مجموعۀ آنچه از خود بجا گذاشته کامل می‌شود؛ نه گزیده‌های اشعارش.
    نکته اینجاست که شراگیم یوشیج نتوانسته به خوبی از عهدۀ بازنویسی و انتقال رباعیات نیما برآید و حاصل کار، فاجعۀ اسفناکی در امر بازخوانی است. البته در بعضی موارد، حق را به او می‌دهیم که خواندن دستخط نیما بعد از ۶۰ سال در کاغذهای رنگ و رو رفته کار دشواری است. اما این حد از غلط‌خوانی یا نشانه‌گذاری نادرست و گمراه‌کننده را نمی‌توان به پای ناخوانا بودن دستخط نیما گذاشت. کسی که دستی در ادبیات کهن داشته باشد و وزن را بداند و مناسبات کلمات را بشناسد، می‌تواند بسیاری از مشکلات متن چاپی را حتی بدون در دست داشتن اصل دستخط نیما برطرف کند. شراگیم در مقدمۀ کتاب آورده است: “از آنچه نزد من است این تعداد (۱۸۶۹ رباعی) را بازنویسی کردم و مابقی در حاشیۀ دست‌نوشته‌هایی است که به تاراج رفته است. و امروز سودجویانه به صورت مغلوط چاپ و منتشر می‌گردد تا دیگران سودش را ببرند و دست من کوتاه..” (ص ۱۱). به نظر می‌رسد بیشترین دغدغۀ شراگیم، تعیین تکلیف سود ناشی از چاپ کتاب‌هاست و نمی‌دانم اگر نیما سر از گور برمی‌آورد و رباعیاتش را با این هیئت زشت و ترکیب به‌هم ریخته می‌دید، چه می‌گفت!
    همان طور که گفتیم، کتاب در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول، شامل ۱۲۲۹ رباعی ‌چاپ نشده و بخش دوم ۶۴۰ رباعی دارد که به گفته شراگیم یوشیج، رباعیاتی است که قبلاً به چاپ رسیده است. با توجه به اینکه قبلاً ۵۹۲ رباعی بیشتر چاپ نشده، این ۴۸ رباعی اضافه کجا بوده است؟ علت اختلاف ارقام این است که برخی از رباعیات که شراگیم گمان برده به چاپ رسیده، از جمله رباعیات شمارۀ ۱۸۰۲ تا ۱۸۲۶، به اشتباه در این بخش جای گرفته و قبلاً چاپ نشده بوده و بعضی از آنها در هر دو بخش تکراری است (ش ۷۱ و ۱۸۲۶). نمونۀ‌ دیگری از سهل‌انگاری گردآورنده را در ادغام رباعیات می‌شود ملاحظه کرد. فی المثل، این رباعی چاپ شده در دیوان رباعیات نیما یوشیج (ش ۱۲۴۳):

اندر طلب آن عمر منی بُرد شتاب
گفتم: تو چنان بخت منی، رفت به‌خواب
گفتم: همه در عشق تو بسته‌ست دلم
تو عشق منی خنده زد و گشت عذاب!

حاصل اختلاط دو رباعی هم قافیه در مجموعۀ آثار نیما یوشیج است (ص ۶۵۲ ـ ۶۵۳):
اندر طلبِ آن مَه اندر تک و تاب
بنگر چه معاملت که رفت و چه عذاب
او شاد به گریه‌های من می‌نگرد
من روی در آب دارم، او روی بر آب.
..
گفتم صنما: عمر منی، بُرد شتاب
گفتم: تو چنان بخت منی، رفت به‌خواب
گفتم: همه در عشق تو بسته‌ست دلم
تو عشق منی، خنده زد و گشت عذاب!
در مرور ۱۵۰ رباعی نخست کتاب، ایرادهای بی‌شماری به چشم آمد که مهم‌ترین آنها را یادآور می‌شوم. تو خود حدیث مفصّل بخوان ازین مجمل! امیدوارم ناشر محترم، کار بازخوانی رباعیات نیما را به فردی اهل و آشنا بسپارد و چاپ دوم را آراسته و درخور نام نیما یوشیج روانه بازار کند. نمونه‌هایی از غلط‌خوانی دست نوشت نیما:

  • از تو همه وعده است و اما سمّ است (ش ۶)/ ظاهراً: ستم.
  • خواهی نشناس و خواه هیچم مشناس (ش ۲۶): خواهی بشناس.
  • با بنده خود جفا چرا داری تو (ش ۴۶): چرا داری خو (بر مبنای قافیه رباعی).
  • بر اسب بجست و رفت و چون با دبر آن (ش ۵۶): رفت چون باد بر آن.
  • دیدم بسی مردم در شک و یقین (ش ۵۹): دیدیم بسی.
  • دانستم دست تو به سحر آمد و رفت (ش ۶۷): با توجه به قافیه‌های رباعی: ابر/ صبر، “سحر” غلط و “جبر” درست است: جبر اینجا به معنی مرهم است.
  • امروز اگر صد بزرگت خوانند (ش ۷۰): صدر بزرگت.
  • گفتم بنشین. سخنی کن، از جای بشد (ش ۸۰): سخن کن.
  • با تو به وفا چند چو دانی که زمان/ چندان ندهد زمان که بینی بازش (ش ۸۲)/ ظاهراً: چندان ندهد امان. تکرار “زمان” شعر را سست می‌کند. مضافاً آنکه احتمالاً نیما اینجا تحت تأثیر خیام هم بوده است: چندان ندهد امان که آبی بخوریم!
  • باد آمد در بیشه و بیفکند و شکست (ش ۱۰۲)/ بیشه، بیفکند.
  • آنکه به نهان خون جگر خوردن من (ش ۱۰۷)/ آنگه.
  • ترسم که بترکی به تن از باد و بردت (ش ۱۱۶)/ از بادِ بروت.
  • گفتی نگرفت دردیم حرف چو حرف (ش ۱۲۲)/ ظاهراً: گفتی نگرفت در دلم حرف، چو حرف…
  • و آسوده اگه در چه کیش باید بودن (ش ۱۲۵)/ و آسوده که در.
  • گفتم به وی ای بت آینه فال (ش ۱۳۲)/ آیینه خصال.
    برخی از غلط‌خوانی‌های شراگیم، موجب به‌هم ریختگی وزن و قافیۀ رباعیات شده است. از آنجا که دستنویس‌های نیما در اختیار ما نیست، بنا به قراین وزنی و معنایی پیشنهادهایی ارائه می‌دهیم که در حوزه حدس و گمان است و بیشتر نشان‌دهندۀ کیفیت خطای صورت گرفته است:
  • تا آنکه شود غرقه به چشمانش چو خلق (ش ۲۴)/ “چو” هم در وزن و هم در معنا زیادی است.
  • کاین باید چرا چشم براهی از من (ش ۴۱)/ کاین بار؟
  • گفتم چو چنین است تدبیر کنم/ لب بر لب جام برد و چون بگریست (ش ۵۳)/ ظاهراً: {چه} تدبیر کنم. مصراع دوم هم مشکل وزنی و احتمالاً جا افتادگی کلمات دارد.
  • گفتا به تو آرم. گفتم خواهم/ گر کار این است نه تأخیر کنی (ش ۵۷)/ ظاهراً: به تو {روی} آرم/ {تا} نه.
  • فردا چه شود. گفت نیمایی بود غرض (ش ۷۴)/ “نیمایی” وزن را خراب کرده و معلوم نیست اصل کلمه چه بوده. شاید: نیما بود غرض.
  • ما در پی رنگ رنگیم و وی اندر پی صید (ش ۴۱)/ ما در پی رنگیم.
  • گل را که به رنگ و بوش دمسازش (ش ۸۲): {شد} دمسازش. شاید هم: به رنگ و بو بشد دمسازش.
  • می‌بال که وگرنه به آب و گل می‌مانیم (ش ۱۲۶)/ ردیف رباعی در دو مصراع اول و دوم، “می‌یابیم” است. بنابراین، “می‌مانیم” نمی‌تواند درست باشد. مگر آنکه فرض کنیم “می‌یابیم” هم در آن دو مصراع در اصل “می‌مانیم” بوده است. جدا از این مسئله، وزن مصراع نیز به‌هم ریخته است.
  • گردن ننهد زمانه‌ام. گو ندهد/ گو جمله برد به قدر یک مو ندهد/ بر من همه سهل آید، اما چه کنم/ با دوست در آن وعده هم او گر ندهد (ش ۱۳۰)/ قافیه مصراع چهارم به هم ریخته است.
  • گفتا که همین مرا از تو سؤال (ش ۱۳۲)/ همین {است} مرا.
  • خواهم که در این معاملت غم اندوز شوم (ش ۱۳۹)/ این مصراع، اضافه وزن دارد.
  • شب بود و به من خنده‌کنان او آمد (ش ۹۹)/ با توجه به قوافی رباعی: بیمار/ در کار، قرائت “او” خطا و درست آن احتمالاً “یار” است.
  • باور کی کنی نیست از تو بیگانه‌تری (ش ۱۴۰)/ وزن، درست نیست.
    شراگیم در بازخوانی رباعیات نیما سلیقۀ ویژه‌ای را در رسم الخط کتاب به‌کار گرفته که گاهی موجب بدخوانی شعرها می‌شود و از منطق خاصی نیز پیروی نمی‌کند. تا آنجا که به نظر می‌رسد اتخاذ چنین رسم الخطی، ناشی از ناتوانی در تشخیص صورت درست شعرها بوده است؛ فی المثل سر هم نویسی کلمات در موارد ذیل:
  • از تو چو روم تو را ببر می‌بینم (ش ۴): به بر.
  • روزی بوفام در میان می‌گیرد (ش ۱۶): به وفام.
  • چندین بستم پرده مدر از رازش (ش ۸۲): به ستم.
  • آمیخته از بس که سفیداب برو (ش ۹۳): به رو.
  • دانست چرا مستم و می‌خور دستم (ش ۱۱۲): می خوردستم.
  • تا راه خود از خانه بدو بر، دستم (ش ۱۱۲): بدو بُردستم.
  • ذره به سلامت برگ تو خون نیست (ش ۲۹): به رگ.
  • خواهد که سیه دارد بروی هم راه (ش ۵۱): بر وی.
    یا جدانویسی ناصواب آنها در موارد ذیل:
  • گفتم نفسی به پای تا او آید/ برگرد ز من روی و به شد بی سببی (ش ۵): بپای/ بشد.
  • بی روی تو تو به گوی جان را چه بهاست (ش ۸): بگوی.
  • سازنده بسان بار بد می‌باشد (ش ۲۱): باربد.
  • آنی که به تافت از تو رو خوارش دار (ش ۲۲): بتافت.
    آوردن الف “است” در مواقعی که حذف آن به جهت وزن شعر واجب است، یکی دیگر از ایرادهای رسم الخط کتاب است:
  • چه مصلحی را است همین دانم من (ش ۷۳): راست
  • کی شب چه زمان وقت که دل در غم او است (ش ۱۰): اوست
  • اما رخ تو در او است تیمارش دار (ش ۲۲): در اوست
  • گفتم که جفا کنی و از تو نه نکو است (ش ۶۶): نکوست
  • خندید کز آمد شدن تو است که من (ش ۶۸): توست
  • گر زآنکه جوانمردتری زاو باید (ش ۹۳): زو باید!
  • گفتم غم تو است اندر او گفت مکاه (ش ۱۰۱): توست
    اگر بخواهیم برهانی در بطلان ادعای شراگیم در نقش او در بازخوانی رباعیات نیما پس از مرگش بیاوریم، ما را همین کتاب دیوان رباعیات نیما یوشیج بسنده است. شراگیم ۶۵ ساله با آن همه تجربۀ زندگی و در دست داشتن مطالعات پژوهشگران در شعر نیما، از عهدۀ بازخوانی بیشتر رباعیات چاپ نشدۀ نیما برنیامده و اغلب آنها را با خطاهای ریز و درشت درآمیخته است. چگونه می‌توان باور داشت که وی در ۱۶ سالگی قادر به بازخوانی این رباعیات بوده است؟

منابع:
ـ آب در خوابگه مورچگان. نیما یوشیج، تهران، ۱۳۵۰
ـ ادب و هنر امروز ایران. مجموعه مقالات جلال آل احمد، پژوهش و ویرایش مصطفی زمانی نیا، تهران، ۱۳۷۳، ۴ ج
ـ افسانه و رباعیات. نیما یوشیج، زیر نظر محمد معین، تهران، ۱۳۳۹
ـ دیوان رباعیات نیمایوشیج. به کوشش شراگیم یوشیج، تهران، ۱۳۸۷
ـ فرهنگ کتاب‌شناسی شعر شاعران. مهدی غفوری ساداتیه، شیراز، ۱۳۸۱، ۳ ج
ـ کتاب‌شناسی نیما یوشیج. علی میرانصاری، تهران، ۱۳۷۵
ـ گوشه تماشا: رباعی از نیما تا امروز. سید علی میرافضلی، تهران، ۱۳۸۳
ـ مجموعه آثار نیما یوشیج. دفتر اول: شعر، به کوشش سیروس طاهباز، تهران، ۱۳۶۴


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , پرونده , شماره ۲ و ۳
ارسال دیدگاه