آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » نگاهی به آثار و اندیشه‌های میلان کوندرا

«انسان در رمان حکم صادر نمی‌کند...»

نگاهی به آثار و اندیشه‌های میلان کوندرا

سعیده فراهانی «انسان در رمان حکم صادر نمی‌کند.»این جمله عقیده میلان کوندرا درباره رمان و رمان‌نویسی است. ما در تمامی لحظه‌های زندگی در حال صدور حکم هستیم. از زمانی که چشم‌باز می‌کنیم تا زمانی که چشم بر هم می‌گذاریم. رمان نقطه عطف بیان اعتقادات بشری است. از صدور تا نتیجه گرفتن درباره احکام صادرشده، از […]

نگاهی به آثار و اندیشه‌های میلان کوندرا

سعیده فراهانی

«انسان در رمان حکم صادر نمی‌کند.»این جمله عقیده میلان کوندرا درباره رمان و رمان‌نویسی است.

ما در تمامی لحظه‌های زندگی در حال صدور حکم هستیم. از زمانی که چشم‌باز می‌کنیم تا زمانی که چشم بر هم می‌گذاریم. رمان نقطه عطف بیان اعتقادات بشری است. از صدور تا نتیجه گرفتن درباره احکام صادرشده، از بازخوانی تا روایت شنیده‌ها و ناشنیده‌ها درباره آن.

از نگاه نگارنده این مطلب، این گفته از همان عبارت من فکر می‌کنم پس هستم نشات می‌گیرد؛ زیرا میلان کوندرا از آن دست نویسندگانی است که پیشی‌گرفتن احساس را بر هر چیزی مقدم می‌داند. در حقیقت، او برخورد انسان را در برابر زندگی و پیشامدهای آن برخورد از نوع تفکر و احساس می‌داند؛ زیرا معتقد است که زندگی انسان بر پایه تمایلات حسی و احساسی‌اش پیش می‌رود و این احساسات انسان است که به هستی اعتبار می‌دهد.

میلان کوندرا اساساً رمان را قائم‌به‌ذات و آثارش را برگرفته از تفکری منحصراً رمانی و فردیت‌گرا، تفکرات مطرح در آثارش را فرضی، بدون پایه‌های محکم می‌داند. آن‌چنان‌که خود او و منتقدانش گفته‌اند؛ آثار او بیان موقعیت‌های وجودی بشر است؛ یعنی وضعیت‌هایی که هستی آدمی می‌تواند در آن قرار گیرد. موقعیتی که در آن هستی بشر می‌تواند این‌گونه یا آن‌گونه به نمایش درآید. کوندرا بارها گفته است قهرمانان او همان موقعیت‌ها و امکانات وجودی خود او هستند که تحقق‌ نیافته‌اند. آنان هرکدام از مرزی گذشته‌اند که او آن‌ها را دور زده است.

به همین علت، میلان کوندرا زندگی خود را مخفی نگاه داشته تا مخاطبان آثارش را فارغ از زندگی فردی او مطالعه کنند. کمتر خواننده‌ای اثر ادبی را با زندگی فردی نویسنده مقایسه و به تحلیل رمان و داستان می‌پردازد. اگر هم این مقایسه صورت بگیرد ایرادی در آن نیست؛ زیرا یک فرد همواره بخشی از یک ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یک جامعه است. نویسنده به‌هیچ‌روی نمی‌تواند خود را از شرایط سنت و فرهنگی که در آن رشد یافته جدا ببیند. ازنظر نگارنده این متن، کوندرا نویسنده هوشمندی است که از این موضوع برای جلب مخاطب خود استفاده می‌کند. او معتقد است که همه شخصیت‌های شکل‌گرفته در یک رمان، باید دارای گذشته‌ای باشند. زیرا کنش‌های شکل‌گرفته در یک رمان را پیشینه شخصیت‌ها شکل می‌دهد؛ اما این موضوع گاهی از طرف خود کوندرا نیز لحاظ نشده است؛ زیرا مفاهیمی نظیر گذشته، زمان حال و آینده کاملاً اکتسابی هستند که عموماً از آن‌ها برای روان‌تر شدن، تسهیل در توضیحات و جا افتادن موضوع داستان برای مخاطب بهره می‌بریم. هیچ شخصیت داستانی دارای ماهیتی مستقل از ذهن نویسنده نیست. درواقع گذشته نویسنده سایه‌ای است که بر همه شخصیت‌ها و خط داستانی سیطره دارد. گذشته میلان کوندرا پر از ماجراهایی است که افکار او را تحت تأثیر قرار داده است. گذشته‌ای که به میزان زیادی دارای فراز و نشیب است و پراکنده و مقطعی. این گذشته به میزانی بر شیوه تفکر کوندرا تأثیر داشته و تناقضات مختلفی را از تئوری تا اجرا را شکل داده است. برای مثال، میلان کوندرا معتقد است که هر شخصیت داستانی دارای گذشته‌ای مستقل و رها از نویسنده است؛ اما در داستان «بار هستی» شخصیت «ترزا» را برگرفته از مادر خود می‌داند. او حتی معتقد است شخصیت‌های آثارش، ریشه در واقعیت دارند.۱ ترزا و فرانز تلخ‌کامی‌ها و سرخوردگی‌های کوندرا را از گذشته آشکار می‌سازند.

اما بهتر است در این بخش به معرفی چند رمان میلان کوندرا بپردازیم تا توضیح موضع کمی روشنتر شود.

رمان بار هستی

این کتاب در سال ۱۹۶۸ در پراگ در دورهٔ زمانی موسوم به بهار پراگ می‌گذرد و با مفاهیم فلسفی فراوانی سر و کار دارد.

کتاب به شرحی از وضعیت زندگی هنرمندان و روشنفکران چکسلواکی پس از بهار پراگ، یعنی پس از حملهٔ اتحاد شوروی به چکسلواکی، می‌ پردازد. شخصیت اصلی کتاب توما نام دارد.

توما که جراحی معروف است، انتقادات فراوانی به کمونیست‌‌های چک دارد و این موجب می‌ شود که او شغل‌ خود را از دست بدهد. در ادامه توما با ترزا آشنا می‌شود و پس از مدتی با او ازدواج می‌کند و.. .

رمان شوخی

رمان شوخی رمانی است در هفت فصل که هر فصل از زبان یکی از شخصیت‌ها بیان می‌شود.  شخصیت اصلی کتاب مردی به نام لودویک است که در جوانی کمونیستی سرسخت بوده ولی به خاطر یک شوخی ساده از حزب اخراج می‌شود و هرگز نمی‌تواند این اتفاق را فراموش کند. او کینه‌اش را حفظ می‌کند و به دنبال انتقام است.

رمان هویت

مضمون دیرینه و در عین حال تفکر برانگیز این کتاب در قاب و قالب داستانی نو  و برگرفته از زندگی به ظاهر متعارف انسانی، حقایقی چون عشق، غریزه‌های گاه متضاد و احساساتی  آمیخته با حسرت و حسادت‌های کتمان‌شده را هدف می‌گیرد و در شکل و ساختاری دقیقاً متناسب با مفاهیم آن عرضه می‌شود.

موضوع اصلی رمان بازمی‌گردد به دغدغه چاره‌ناپذیر و گاه آشکار و گاه پنهان انسان، به زمان که بی‌ترحم و فرساینده می‌گذرد و آدم‌ها را بی وقفه به سوی پیری و فنا و ناپدیدشدن می‌کشاند و به نوسان دو شخصیت اصلی آن، زن و شوهری میانسال به نام‌های شانتال و ژاک‌ـ‌مارک.
 
شانتال که به رغم فاصله‌گرفتن ناگزیر از توانمندی و طراوت جوانی و گذر از میانسالی هنوز زیبا و تندرست و کم و بیش جذاب مانده، همراه با ژاک‌ـ‌مارک(شوهر دومش) با تکیه بر پیوندهای عاشقانه و همسویی فکری و تفاهم برآمده از روشن‌بینی‌شان، گفته و ناگفته می‌کوشند در تقابل با ناپایداری هستی و معناباختگی، به شیوه و پسند خود زندگی کنند. آن دو که کوله‌باری از تجربه‌ها و حساسیت‌های آدم‌های اهل اندیشه را بر دوش دارند، بدون جلوه‌فروشی‌های مثلاً روشنفکرانه یا کوچکترین حرف و حرکت نمایشی، خودآگاهانه و ناخودآگاهانه در مقابل ابتذال فراگیر «موقعیت» از «خود»شان مراقبت و دفاع می‌کنند.

این کتاب فراز نمایشی برآمده از تمهید هوشمندانه و خلاق میلان کوندراست و در حکم کنایه‌ای برای هشدار به مخاطب و خواننده تا او را برای خواندن «هویت» و نزدیک‌شدن به عمق محور مفهومی آن که همانا ناپایداری هستی و زندگی در زیر سیطره مجهول زمان است؛ آماده کند. 

رمان جاودانگی

رمان «جاودانگی» از انسان و تنهایی‌اش و دردها و رنج‌های بی‌پایانش سخن می‌گوید. نگارش این اثر به گونه‌ای است که به قول نویسنده «نه شتاب‌آمیز است ونه چنان فشرده و سنگین که فهم آن را دشوار سازد». با آنکه رمان «جاودانگی» از مایه‌ای فلسفی برخوردار است اما اندیشه‌ها به شکلی درقالب داستان ریخته شده و با طنزی زیرکانه و جدیتی هوشمندانه درآمیخته که خواننده حس نمی‌کند با اندیشه‌ای چنین عمیق سر و کار دارد.

آنچه میلان کوندرا در رمان «جاودانگی» به آن پرداخته از مباحث وجودی او درباره هستی، معنای زندگی، هویت انسانی تا معنای رابطه، دوستی، عشق و جنسیت چنان مسأله‌آمیز و مسأله‌زاست که باید هر یک را به تنهایی کندوکاو کرد. گذشته از این موارد، طنز ظریف کوندرا به جذابیت کارش بسیار افزوده است.

به‌طورقطع می‌توان گفت که اندیشه‌ها و تفکرات سیاسی در آثار کوندرا نقش پررنگی را بر عهده‌دارند. او از طریق بیان شرایط و اندیشه‌های سیاسی عواملی نظیر مسائل اقتصادی یا اجتماعی شخصیت‌های داستان را تحت پوشش قرار داده تا اینکه خواننده خود را به این نتیجه برساند که تمام عوامل دیگر زندگی بشر در حیطه مسائل سیاسی می‌چرخد. به‌عنوان‌مثال رمان «جهالت» که سومین کتاب اوست که در فرانسه و دور از وطن اصلی‌اش به نگارش درآمده، در پی بیان گونه‌ای از غربت و دل‌تنگی است. غربتی که به خاطر شرایط سیاسی بر افراد تحمیل می‌شود. در طی یک دیدار عاشقانه میان «ایرنا و ژوزف» روشن می‌شود که حتی خودشان هم به یاد نمی‌آورند که بوده‌اند. بر این اساس آن‌ها با بازگشت به سرزمین گم‌شده‌شان که مدت‌ها پیش از آن مهاجرت کرده‌اند، راهی متفاوت را در پیش می‌گیرند. هردوی آن‌ها به دلیل مشترکی از میهن خود مهاجرت کرده‌اند؛ یعنی فرار از رژیم و فرار از خویشتن. بازگشت آن‌ها با «نوستالژی» همراه است که ریشه در جهالت آن‌ها دارد. زیرا جامعه‌ای که پس از جنگ دوباره از نو پا می‌گیرد دارای سازوکارهایی متفاوت از جامعه قبلی است و افرادی که برای مدت‌ها از آن جامعه دور بوده‌اند، دچار تناقضات زیادی خواهند شد.

کوندرا ماهرترین فرد برای توضیح و روشن ساختن مفاهیم و اصطلاحات خاص ذهنی خود است و تعاریف جدیدش از مفاهیم را به‌مرور و با ابزار مختلف ارائه می‌دهد. «تمام زندگی انسان‌ها در میان انسان‌های دیگر چیزی بیش از نبردی برای اشغال گوش دیگران نیست». (خنده و فراموشی)

اما اجازه دهید برای بررسی آثار کوندرا مرحله‌به‌مرحله پیش برویم.

زمانی که با اعتقادات فردی کوندرا در آثارش برخورد می‌کنیم؛ با دو مسئله مهم مواجه می‌شویم. اولین مورد، شیوه بیان اعتقاداتش که با کلماتی مشخص و با ژرف‌نگری هر چه تمام‌تر مطرح می‌شوند. خواننده نیز با سیلی از جملات قصار مواجه و به داستان جلب می‌شود. «روی‌هم‌رفته، آنچه من در زن دوست دارم، نه خود زن به خاطر او، بلکه چیزی است که از طریق آن با من ارتباط برقرار می‌کند. چیزی که به خاطر من در وجود خویش نشان می‌دهد.» (شوخی. میلان کوندرا. صفحه ۵۶) به نظر کوندرا اغلب مردم دنیا به‌جای آن‌که دل‌بسته‌ی هستی خود باشند دربند زندگی خود هستند و می‌کوشند تصویر خوبی از خود به‌جای بگذارند.

مورد مهم و اساسی بعدی که توجه خوانندگان عادی را به آثار کوندرا بیشتر جلب‌ می‌کند، روابط و مناسبات جنسی شخصیت‌های داستان است. باید اذعان داشت مسئله جنسیت و مناسبات آن از دغدغه‌های ذهنی کوندراست، اما این روابط در آثار کوندرا گونه‌ای کارکرد افشاگرانه جوهر وجودی دارند؛ به‌عبارت‌دیگر هرکدام از این روابط موقعیتی وجودی‌اند که در آن ماهیت آدمی‌ رو می‌آید؛ زیرا در زندگی خصوصی به حقایقی درباره‌ی خود دست می‌یابیم که در زندگی اجتماعی ممکن نیست و به عبارتی مرکز ثقل زندگی ما نه در زندگی شغلی که در زندگی خصوصی‌مان نهفته است.

کوندرا نشان می‌دهد هنگامی‌که قهرمانانش به معاشقه می‌پردازند، ناگهان به حقیقت زندگی یا حقیقت رابطه‌های خودشان چنگ می‌اندازند. «زن از کنار استخر به سمت در خروجی می‌رفت. از جلو ناجی غریق رد شد و چند قدم آن‌طرف‌تر، سرش را برگرداند، لبخندی زد و دستی برای ناجی تکان داد. در آن لحظه اضطرابی ناگهانی در دلم ایجاد شد! آن لبخند و ژست متعلق به دختری بیست‌ساله بود! او دستش را با نوعی افسونگری بلند کرد؛ گویی با شوخی، توپی رنگارنگ را برای عاشقش پرتاب می‌کرد. آن لبخند و آن ژست زیبایی و افسونی در خود داشت؛ درحالی‌که دیگر افسونی برای آن چهره و بدن باقی نمانده بود. افسون آن ژست در بی‌افسونی آن بدن غرق‌شده بود. ولی آن زن که قطعاً می‌دانست دیگر چیزی به نام زیبایی برایش باقی نمانده است، لحظه‌ای این مسئله را فراموش کرده بود. درون هر یک از ما بخشی وجود دارد که خارج از زمان زندگی می‌کند. شاید ما در زمان‌هایی خاص از سن خود آگاهیم و در بیشتر اوقات بی‌سن‌وسال هستیم. به‌هرحال، آن زن در لحظه‌ای که برگشت، لبخند زد و دستی برای ناجی (که نتوانست خود را کنترل کند و زیر خنده زد) تکان داد، از سن خود آگاهی نداشت. ماهیت افسون او که مستقل از زمان بود، برای یک‌لحظه در آن ژست، خودش را آشکار و چشمان مرا خیره کرد. من به نحو عجیبی متأثر شدم و بعد کلمه‌ی اگنس وارد ذهنم شد. اگنس. هیچ وقت زنی به ‌نام اگنس در زندگی‌ام نمی‌شناختم.» (رمان جاودانگی، صفحه ۴۸)

در بیشتر آثار کوندرا، معاشقه نگرش شخصیت داستان را نسبت به‌گونه‌ای شهودی تعیین می‌کند یا حتی منجر به نگرشی جدید از خود و دنیای پیرامون خود می‌شود، نگرشی که یکسره با نگرش پیشین متفاوت است.

به‌این‌ترتیب کوندرا در عین پرداختن به زندگی فردی و خصوصی شخصیت‌های آثارش و مناسباتشان، در قالب این نمونه‌های خاص به مقولات کلی و فراگیری مانند کل فرایند زندگی، هستی و رابطه‌ی آدمی نیز می‌پردازد؛ زیرا هرچند درباره‌ی خود هستی کمتر می‌توان سخن گفت اما می‌توان از طریق تعمق و تفکر در رابطه‌ی انسان با وجود و حتی با وجود موجوداتی غیر از خود، به احساسی معطوف به هستی دست‌ یافت؛ به قول کوندرا به سبکی یا سنگینی آن! کوندرا درواقع در آثارش تفاوت هستی و زندگی یا حتی هستی و وجود را نشان می‌دهد. ممکن است ما از زندگی خود یا وجودمان ملول و افسرده باشیم اما هستی را دوست بداریم، زیرا هستی برای آدمی مطبوع است اما زندگی‌اش شاید نه! این نگاه کوندرا به‌شدت معطوف به فلسفه اگزیستانسیالیسم است. از دیدگاه اگزیستانسیالیست‌ها، این انسان‌ها هستند که می‌توانند اهداف و مقاصد خود را از زندگی تعیین و ضمن آفرینش و تغییر طبیعت خویش به زندگی خود معنا و مفهوم ببخشند. اگر انسان به خاطر هدفی فراتر که برای خود تعیین می‌کند زندگی نکند، پوچی و بی‌معنائی ذاتی زندگی او را خواهد بلعید و غرق در یأس و نومیدی خواهد شد.

با همه این توصیفات و ویژگی‌هایی که درباره سبک نوشتاری میلان کوندرا داده شد، هنوز هم نمی‌توان فهمید منظور او از اینکه در رمان نمی‌توان حکم صادر کرد، یعنی چه! کوندرا اساساً نویسنده‌ای است که اگر ایدئولوژی را نفی کرده در پی آن به ساخت ایدئولوژی جدیدی روی آورده است. ایدئولوژی به رفتارهای انسان و بایدها و نبایدهای زندگی می‌پردازد. مجموعه‌ای از رهنمودها چه در بعد اندیشه و چه در بعد عمل. شاید منظور کوندرا از اینکه نمی‌توان در ادبیات حکمی صادر کرد به این دلیل باشد که ادبیات به‌عنوان حوزه‌ای پیچیده، بیانگر تناقضات متفاوت در هستی و زندگی بشری است که به‌خوبی بدی‌ها و خوبی‌های بشری را به تصویر می‌کشد. از این نگاه نمی‌توان هیچ حکمی را برای هیچ‌کدام از خصوصیات بشری در ادبیات صادر کرد؛ زیرا ویژگی‌های بشری به علت شیوه متفاوت زندگی در دوره معاصر به میزان زیادی در حال دگرگونی است.

برخی از منتقدان ادبی، آثار کوندرا را فلسفی و برخی این ویژگی را نقطه‌ی ضعف آثار او دانسته‌اند؛ اما آنچه مشخص است، کوندرا در آثارش پرسش‌هایی را بیان می‌کند و در پیوند با روند داستان، پاسخ‌هایی به آن می‌دهد که حوزه‌ی فرهنگی اروپا برای آن‌ها یافته است. این پرسش‌ها گاه ‌چنان بار معنایی ژرفی می‌یابند که وارد حوزه‌ی پدیدارشناسی فلسفی می‌شوند؛ اما در کل، همگی تفکر برانگیزند و در محدوده‌ی پرسش از وجود قرار می‌گیرند.


برچسب ها : ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , پرونده , شماره ۱۶
ارسال دیدگاه