آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » نقد «ای‌ آفتاب‌ غروبگاه‌»

نقد «ای‌ آفتاب‌ غروبگاه‌»

اِدوارد  جِی‌.  اُبرایِن بندهای‌ ۱ و ۲     این‌ دو بند، که‌ آغاز صوری‌ داستان‌ را تشکیل‌ می‌دهند، چنان‌ طرح‌ریزی‌ شده‌اند تا زمینه کلی فضای داستان‌ را ارائه‌ دهند. در بند نخست‌، شهر جِفِرسِن‌ آن‌گونه‌ که‌ امروز می‌بینیم‌ توصیف‌ می‌شود؛ در بند دوم‌، فضای‌ شهر در پانزده‌ سال‌ پیش‌ به‌ یاری‌ تقابل‌ به‌ خواننده‌ القا […]

نقد «ای‌ آفتاب‌ غروبگاه‌»

اِدوارد  جِی‌.  اُبرایِن

بندهای‌ ۱ و ۲    

این‌ دو بند، که‌ آغاز صوری‌ داستان‌ را تشکیل‌ می‌دهند، چنان‌ طرح‌ریزی‌ شده‌اند تا زمینه کلی فضای داستان‌ را ارائه‌ دهند. در بند نخست‌، شهر جِفِرسِن‌ آن‌گونه‌ که‌ امروز می‌بینیم‌ توصیف‌ می‌شود؛ در بند دوم‌، فضای‌ شهر در پانزده‌ سال‌ پیش‌ به‌ یاری‌ تقابل‌ به‌ خواننده‌ القا می‌شود. دو تصویر متقابل‌ یاد شده‌ این‌ واقعیت‌ را ارائه‌ می‌دهند که‌ زندگی قدیمی شهر هیجان‌ و آب‌ و رنگی‌ بسیار بیش‌ از زندگی‌ کنونی‌ داشته‌ است‌. بند دوم‌ پل‌گونه‌ است‌ و به‌طور مستقیم‌ به‌ بند سوم‌ منتهی‌ می‌شود که‌ در آن‌ یکی‌ از زنان‌ سیاهپوست‌، که‌ به‌دقت‌ توصیف‌ شده‌، انتخاب‌ می‌شود تا کار تقابل‌ را بر عهده‌ بگیرد. غرض‌ از این‌ دو بندِ نخست‌ آن‌ است‌ که‌ ما در بطن‌ سنت‌ تاریخی‌، که‌ به‌ عنوان‌ قالبی‌ خشن‌ برای‌ این‌ داستان‌ به‌ کار گرفته‌ شده‌، قرار بگیریم‌.

بند ۳    

در بند سوم‌ نانسی‌، که‌ آدم‌ اصلی‌ داستان‌ است‌، معرفی‌ می‌شود. به‌ انتخاب‌ دقیق‌ جزئیات‌، که‌ برای‌ تصویر شخصیت‌ او طرح‌ریزی‌ شده‌اند و ما را برای‌ رویدادهای‌ بعد آماده‌ می‌کنند، توجه‌ کنید. در این‌جا خوب‌ است‌ به‌ بررسی‌ نظرگاه‌ یا زاویه روایت‌، که‌ داستان‌ به‌ یاری‌ آن‌ ارائه‌ می‌شود، بپردازیم‌. داستان‌، آن‌گونه‌ که‌ برای‌ ما نقل‌ می‌شود، از چشم‌ مردی‌ نقل‌ می‌شود که‌ دوران‌ کودکی‌اش‌ را به‌ یاد می‌آورد و به‌ منظور خلق‌ احساس‌ فاصله زمانی‌ و قِدمت‌، داستان‌ از چشم‌ چند کودک دیده‌ می‌شود؛ و نیز تمامی‌ جزئیات‌ این‌ بند به‌دقت‌ دست‌چین‌ شده‌اند تا نشان‌ دهند که‌ نانسی‌ در چشم‌ این‌ کودکان‌ چگونه‌ می‌نماید؛ کودکانی‌ که‌ بسیار می‌بینند، بخشی‌ کوچک از آنچه‌ را می‌بینند درک می‌کنند و در برابر بقیه‌ در شگفتند. این‌ شیوه‌ی ویژه‌ی گشودنِ داستان‌، آن‌گونه‌ که‌ از چشم‌ کودکان‌ دیده‌ می‌شود، ابزاری‌ عام‌ است‌. به‌ کارگیری‌ شگرد در این‌ شیوه‌ دشوار و تا حدودی‌ مخاطره‌آمیز است‌. این‌ شگرد در داستانِ حاضر برای‌ کار شخصیت‌پردازی‌ مناسب‌ و بجاست‌.

بندهای‌ ۴ و ۵    

داستان‌ تا این‌جا به‌ یاری‌ شرح‌ پیش‌ رفته‌ است‌. ضرباهنگ‌ در آن‌، حالت‌ تفننی‌ داشته‌ و بسیاری‌ چیزها در آن‌ به‌اشاره‌ بیان‌ شده‌ است‌. دقت‌ کنید که‌ چگونه‌ عیسی‌ به‌آرامی‌ وارد داستان‌ می‌شود. در بند پنج‌ تصویر موجز و مختصر عیسی‌ را بررسی‌ کنید. جدایی‌ عاطفی‌ کودکان‌ در آخرین‌ عبارتِ بندِ ۵ هوشیارانه‌ القا شده‌ است‌.

بندهای‌ ۶ تا ۱۰   

این‌ قطعه مختصر، که‌ به‌صورت‌ گفت‌ و شنود است‌، رابطه نانسی‌ و بچه‌ها، احساس‌ فاصله‌ میان‌ آن‌ها، و نیز احساس‌ تملک نسبت‌ به‌ نانسی‌ را از جانب‌ آن‌ها القا می‌کند. چنانچه‌ ارتباط‌ این‌ بندها را با بند پیشین‌ (بند ۵) در نظر بگیریم‌ نکته‌های‌ بسیاری‌ را پیرامون‌ عقیده پدر بچه‌ها نسبت‌ به‌ نانسی‌ درمی‌یابیم‌.

بندهای‌ ۱۱ و ۱۲  

شرح‌ مستقیم‌ در این‌ دو بند ادامه‌ می‌یابد، اما این‌ شرح‌ انباشته‌ از اشاره‌ است‌. نکته جالب‌ توجه‌ آن‌ است‌ که‌ در این‌ داستان‌ به‌ بررسی‌ شگردی‌ بپردازیم‌ که‌ به‌ یاری‌ آن‌ ویلیام‌ فاکنر از طریق‌ اظهار نظرها و واکنش‌های‌ آدم‌های‌ داستان‌ به‌ ارائه یکی‌ دیگر از شخصیت‌های‌ داستان‌ دست‌ می‌زند. جمله‌های‌ نامربوط‌ چنان‌ طرح‌ ریزی‌ شده‌اند تا شیوه‌ای‌ را القا کنند که‌ در آن‌ کودکی‌ رویدادهایی‌ را تکه‌تکه‌ می‌بیند و تک‌تک آن‌ها را کنار هم‌ می‌گذارد تا تصویری‌ ناقص‌ به‌ وجود بیاید. به‌ویژه‌ صرفه‌جویی‌ در پرداختِ صحنه برخوردِ نانسی‌ و آقای‌ استوال‌، در بند دوازده‌، و نیز جدایی‌ کامل‌ نویسنده‌ را از داستان‌ بررسی‌ کنید. شیوه بازگویی‌ داستان‌ به‌ یاری‌ خاطرات‌ یک کودک معمولاً دارای‌ این‌ مزیت‌ است‌ که‌ احساس‌ جدایی‌ نویسنده‌ را از داستان‌ در ذهن‌ خواننده‌ به‌ وجود می‌آورد.

بندهای‌ ۱۳ و ۱۴      

اکنون‌ توجه‌ کنید که‌ چگونه‌ شرح‌ مقدماتی‌ داستان‌ به‌صورت‌ یک رشته‌ صحنه‌های گزارشی دقیق‌ در می‌آید. در این‌جا ما با صحنه زننده دیگری‌ روبه‌روییم‌ که‌ به‌ ایجاد وحدت‌ تأثیری‌ که‌ ویلیام‌ فاکنر قصد القای‌ آن‌ را دارد یاری‌ می‌رساند. خشونت‌ سنگدلانه‌ و گزارش‌ موجزی‌ که‌ در ارائه این‌ صحنه‌ به‌ کار رفته‌ احتمالاً چیزی‌ را مدیون‌ آثار اِرنست‌ همینگوی‌ است‌.

بندهای‌ ۱۵ تا ۱۸      

نویسنده‌ همچنان‌ پیش‌ می‌رود تا تصویر زننده دیگری‌ به‌ ما ارائه‌ دهد که‌ نه‌ تنها در خدمت‌ آگاهی‌ بیشتر ما از شخصیت‌ و موقعیت‌ نانسی‌ قرار می‌گیرد بلکه‌ از رابطه نانسی‌ و عیسی‌ نیز تصویری‌ در اختیار ما قرار می‌دهد. دقت‌ کنید که‌ چگونه‌ جزئیات‌ ویژه‌ای‌ که‌ ویلیام‌ فاکنر پیشتر به‌ کار گرفته‌ تا تصویری‌ از عیسی‌ به‌ ما نشان‌ دهد، در دو سطرِ آخرِ بندِ ۱۵ تکرار شده‌ است‌. بااین‌همه‌، اشاره‌ها اندکی‌ روشن‌تر و دقیق‌تر است‌. گفت‌وگوی‌ عیسی‌ و کَدی‌ هوشیارانه‌ طرح‌ریزی‌ شده‌ تا معصومیت‌ کودکان‌ و نیز درک آنان‌ را از آنچه‌ به‌ ذهن‌شان‌ می‌رسد نشان‌ دهد. به‌ پیش‌آگاهی بند ۱۸ دقت‌ کنید. این‌ پیش‌آگاهی‌ به‌ آسانی‌ احتمال‌ داشت‌ با تأکیدی‌ بیش‌ از حد ارائه‌ شود.

بندهای‌ ۲۰ و ۲۱   

[در این‌جا] کنجکاوی‌ کَدی‌ برانگیخته‌ می‌شود. پاسخ‌ عیسی‌ تا چه‌ اندازه‌ این‌ کنجکاوی‌ را ارضا می‌کند و چه‌ اندازه‌ بر آگاهی‌ ما از روابط‌ عیسی‌ و نانسی‌ می‌افزاید؟ چه‌ اشاره‌های‌ دیگری‌ از بند بیست‌ و یک حاصل‌ می‌شود؟

بندهای‌ ۲۲ تا ۲۹      

شرح‌ با تصویرِ حادثه فرعی‌ دیگری‌، که‌ بیشتر به‌ یاری‌ گفت‌وگو القا می‌شود، پیش‌ می‌رود. در این‌جا خوب‌ است‌ داستان‌ را از آغاز مورد بررسی‌ قرار دهیم‌ تا ببینیم‌ که‌، در صورت‌ امکان‌، تصویر کلی‌ که‌ نویسنده‌ قصد داشته‌، به‌ یاری‌ این‌ شگرد نو، از زمان‌ و مکان‌ داستان‌ ارائه‌ دهد تا چه‌ اندازه‌ مناسب‌ است‌. آیا می‌توانید نویسنده دیگری‌ را به‌ یاد بیاورید که‌ درعین‌حال‌ که‌ به‌ شرح‌ رویدادهایی‌ می‌پردازد که‌ به‌ بخش‌ اصلی‌ داستان‌ منتهی‌ می‌شود، زمینه کلی‌ داستان‌ را نیز می‌سازد و در این‌ راه‌ رفته‌رفته‌ تصویر اصلی‌ داستان‌ را به‌ یاری‌ یک رشته‌ رویدادهای فرعی به‌ظاهر بی‌ارتباط‌، گسترش‌ می‌دهد؟ آیا ویلیام‌ فاکنر چند کودک را، به‌ عنوان‌ ناظران‌ رویدادهایی‌ که‌ به‌ گزارش‌ آن‌ها می‌پردازد، به‌ عمد در داستان‌ نگنجانده‌ است‌؟ و اگر چنین‌ است‌، سبب‌ این‌ کار چه‌ بوده‌ است‌؟ به‌ گُمان‌ شما چنانچه‌ داستان‌ از دریچه چشمِ یک کودک به‌ ما ارائه‌ می‌شد با موفقیت‌ بیشتر یا کمتری‌ بیان‌ می‌شد؟ البته‌، از یک نظر، نویسنده‌ داستان‌ را از چشمِ یک کودک ارائه‌ کرده‌ است‌، اما ما همواره‌ بر این‌ واقعیت‌ آگاهی‌ داریم‌ که‌ این‌ تفسیرِ محدود از رویدادها حاصلِ مقایسه برداشت‌های‌ شخصی‌ یک کودک با برداشت‌های‌ کودکان‌ دیگر است‌. اشاره‌های‌ نهفته‌ در گفت‌وشنود بندهای ۲۷ تا ۲۹ کدامند؟ و نیز چرا صحنه‌ ناگهان‌ تا این‌ حد به‌طور دقیق‌ در کانون‌ توجه‌ ما قرار می‌گیرد؟

بند ۳۰

به‌ وقفه بااهمیت‌ و توقف‌ حرکت‌ داستان‌ توجه‌ کنید و این‌که‌ چگونه‌ این‌ موضوع‌ به‌ یاری‌ شگرد در دو جمله نخست‌ این‌ بند القا شده‌ است‌. در جمله‌های‌ سوم‌ و چهارم‌ چه‌ چیزی‌ ناگفته‌ مانده‌ است‌؟ این‌ سکوتِ آبستن‌ چگونه‌ بر تأثیر داستان‌ می‌افزاید و چگونه‌ سبب‌ می‌شود تا در راهْ بودنِ خبری‌ نامطلوب‌ را نه‌ تنها به‌ ذهن‌ کودکان‌ بلکه‌ به‌ ذهن‌ خواننده‌ متبادر کند؟

بندهای‌ ۳۱ تا ۳۶      

به‌ ایجاز فشرده‌ و تفکرآمیز این‌ قطعه کوتاهِ گفت‌وشنود دقت‌ کنید و به‌ویژه‌ بیزاری بچه‌ها را از پاسخگویی‌ به‌ مادرشان‌ مورد توجه‌ قرار دهید و این‌که‌ نویسنده‌ چگونه‌ در القای‌ این‌ بیزاری‌ به‌ خواننده‌ موفق‌ شده‌ است‌، بی‌آن‌که‌ به‌ شرح‌ بپردازد.

بندهای‌ ۳۷ تا ۴۵      

نویسنده‌ چگونه‌ در القای آرامِ اهمیتِ این‌ واقعیت‌ که‌ عیسی‌ رفته‌ توفیق‌ یافته‌ است‌؟ بررسی‌ کنید که‌ گفته‌های‌ کودکان‌ چگونه‌ هاله‌ای‌ از ترس‌ می‌آفریند؛ هاله‌ای‌ که‌ اوج‌ داستان‌ را از پیش‌ خبر می‌دهد. به‌ گمان‌ شما چگونه‌ این‌ احساس‌ ترس‌ به‌ کودکان‌ القا شده‌ است‌؟ غرض‌ از تأکید پیاپی‌ بر ترس‌ مبهم‌ آنان‌ چیست‌؟ همین‌ پرسش‌ را در خلال‌ دو سه‌ صفحه بعد پیوسته‌ پیش‌ خود مطرح‌ کنید. در بند ۴۵ توجه‌ کنید که‌ چگونه‌ غیبت‌ پدر به‌طور تلویحی‌ می‌رساند که‌ بچه‌ها در حضور او ترس‌های‌ خود را مطرح‌ نمی‌کنند و تنها در حضور مادرشان‌ به‌ این‌ کار می‌پردازند. چرا نویسنده‌ می‌خواهد که‌ ما این‌ واقعیت‌ را دریابیم‌؟

بندهای‌ ۴۶ تا ۵۴      

ظاهراً فضای‌ ترس‌آلودْ پدر و مادر را نیز در بر گرفته‌ و گفت‌وشنود آنان‌ طوری‌ گزارش‌ می‌شود که‌ نشان‌ می‌دهد بچه‌ها با علاقه‌ای‌ بسیار بدان‌ گوش‌ می‌دهند و سعی‌ دارند به‌ استنباط‌ خود از آنچه‌ می‌شنوند دست‌ یابند. تمامی‌ این‌ قطعه‌ نمونه تحسین‌انگیزی‌ است‌ درخورِ بررسی‌ که‌ چگونه‌ فضای‌ داستان‌ می‌تواند از طریق‌ گفت‌وشنود و با جمله‌های‌ کوتاه‌ و سرشار از اشاره‌، و نه‌ بیان‌ مستقیم‌، به‌ گونه‌ای‌ کمابیش‌ تسلط‌جویانه‌ القا شود. به‌ قصد تحلیل‌ گسترش‌ پِیْرنگ، به‌ بررسی‌ داستان‌ از آغاز تا این‌جا بپردازید. پرداخت‌ پیش‌آگاهی‌ و تلواسه‌، صرفه‌جویی‌ و غمض‌ کلامی‌ که‌ داستان‌ به‌ یاری‌ آن‌ها تا این‌جا گشوده‌ شده‌، استفاده نویسنده‌ از اشاره‌، و تناسب‌ کلی‌ بخش‌های‌ داستان‌ را در صحنه‌های‌ گوناگون‌ مورد بررسی‌ قرار دهید.

بندهای‌ ۵۵ تا ۵۷      

در بند ۵۷، که‌ قطعه‌ای‌ به‌ هم‌ فشرده‌ است‌، شرحی‌ درخشان‌ از روان‌شناسی‌ کودکان‌ در ارتباط‌ با پدر و مادرشان‌ به‌ دست‌ داده‌ می‌شود. احساس‌ می‌شود که‌ این‌ کودکان‌ پدر و مادر خود را، حتی‌ در مسائلی‌ که‌ آنان‌ تصورش‌ را نمی‌کنند، می‌شناسند. آیا در این‌ بند اشاره خاصی‌ پیرامون‌ پدر و رابطه‌اش‌ با پِیْرنگ داستان‌ می‌بینید؟ در جمله آخر چرا با چنین‌ دقتی‌ به‌ سن‌ سه‌ کودک اشاره‌ می‌شود؟ آیا نانسی‌ انتظار دارد که‌ پدر او را به‌ خانه‌ برساند؟ اگر چنین‌ است‌، چرا انتظار دارد؟ به‌ گمان‌ شما بچه‌ها سبب‌ این‌ کار را می‌دانند؟ چرا بند ۵۷ از جمله‌های‌ کوتاه‌ (ساده‌) تشکیل‌ شده‌ است‌؟

بندهای‌ ۵۸ تا ۷۱      

این‌ قطعه‌ با موفقیت‌ به‌ موضوعی‌ بی‌اندازه‌ دشوار دست‌ می‌یابد. قطعه‌ نسبتاً کوتاه‌ است‌ و بااین‌همه‌ توفیق‌ می‌یابد به‌ یاری‌ اشاره‌ به‌ افشای‌ موقعیتی‌ بسیار پیچیده‌ بپردازد. نویسنده‌ دشوارترین‌ شیوه ممکن‌ را برای‌ حصول‌ آنچه‌ در پی آن‌ است‌ در پیش‌ گرفته‌ است‌. ارائه گفت‌وشنودی‌ که‌ در آن‌ نانسی‌ و پدر و هر یک از کودکان‌ در آن‌ سهیم‌ باشند، بی‌آن‌که‌ علاقه محوری‌ داستان‌ از میان‌ برود یا گفت‌وگو بی‌سبب‌ طولانی‌ شود، شاهکاری‌ کمابیش‌ ناممکن‌ بوده‌ و بااین‌همه‌ در این‌جا تک‌تک دشواری‌های‌ شگرد از میان‌ رفته‌ است‌. سطر به‌ سطر این‌ قطعه‌ را با دقت‌ بسیار مورد بررسی‌ قرار دهید. توجه‌ کنید که‌ چگونه‌ بچه‌ها ظاهراً آزادانه‌ سخن‌ می‌گویند و بااین‌همه‌ آنچه‌ می‌گویند چنان‌ طرح‌ریزی‌ شده‌ تا به‌راستی‌ اطمینان‌ نانسی‌ و پدرشان‌ را جلب‌ کند. چرا گفته‌های‌ نانسی‌، در قیاس‌ با گفته‌های‌ بچه‌ها و پدرشان‌، درخشان‌ و بااسلوب‌ است‌. عیسی‌، هرچند حضور ندارد، بااین‌همه‌ در عمل‌ حقیقی‌ترین‌ شخصیت‌ تصویر است‌. به‌ تقابل‌ میان‌ گفته دو کودک در بندهای‌ ۷۰ و ۷۱ توجه‌ کنید. نویسنده‌ با نقل‌ آنچه‌ آنان‌ می‌گویند چه‌ تأثیری‌ را قصد دارد القا کند؟

بند ۷۲

آخرین‌ گفته کَدی‌ تأثیر داستان‌ را کامل‌ می‌کند.

بندهای‌ ۷۳ تا ۷۵      

بند اول‌ این‌ قطعه‌ بندی‌ رابط‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ صحنه بعد است‌. بندهای‌ ۷۴ و ۷۵ را به‌دقت‌ مورد بررسی‌ قرار دهید تا به‌روشنی‌ به‌ شگردی‌ دست‌ یابید که‌ به‌ یاری‌ آن‌ ویلیام‌ فاکنر وحدت‌ تأثیر را در داستان‌ گسترش‌ می‌بخشد و برای‌ این‌ کار صحنه‌ را به‌ یاری‌ برداشت‌های‌ بچه‌ها ارائه‌ می‌دهد. هوشیاری خاموشِ بچه‌ها برداشت‌های‌ آنان‌ را هرچه‌ بیشتر هراسناک نشان‌ می‌دهد. اکنون‌ تصویر، در ابتدا، بیشتر از طریق‌ گوش‌ بچه‌ها برای‌ ما ارائه‌ می‌شود تا از طریق‌ چشم‌های‌ آنان‌. به‌ تأثیر تداوم‌ در آخرین‌ جمله‌ از بند ۷۴ توجه‌ کنید. چرا نویسنده‌ ما را وامی‌دارد تا نانسی‌ را صرفاً از طریق‌ تأثیر چشم‌هایش‌ بر بچه‌ها ببینیم‌؟ ویلیام‌ فاکنر این‌ تأثیر را چگونه‌ ارائه‌ می‌دهد؟ چرا نانسی‌ همین‌که‌ بچه‌ها را می‌بیند دست‌ از ناله‌ برمی‌دارد؟ به‌ ویژه‌ شیوه پیش‌آگاهی‌ نویسنده‌ را در این‌ قطعه‌ مورد بررسی‌ قرار دهید.

بندهای‌ ۷۶ تا ۷۸      

تمهیدِ آوردنِ نانسی‌ و خواباندنِ او در اتاق‌ بچه‌ها به‌ جای‌ آشپزخانه‌ چه‌ تأثیری‌ می‌آفریند؟ آیا این‌ کار تأثیرِ کلی‌ را دقیق‌تر در مرکز کانون‌ توجه‌ قرار نمی‌دهد؟ تأثیرِ جمله دومِ بندِ ۷۶ از نظر شگرد داستانی‌ چیست‌؟ آیا تأثیر تمامی‌ این‌ قطعه‌ به‌ افراط‌ کشانده‌ نشده‌، یا این‌که‌ به‌دقت‌ برآورد شده‌ تا فشاری‌ را که‌ بر آن‌ اِعمال‌ می‌شود تحمل‌ کند؟ به‌ صراحتِ پرسشِ کَدی‌ در بند ۷۸ توجه‌ کنید.

بندهای‌ ۷۹ تا ۸۴      

تأثیر پاسخ‌ نانسی‌ چیست‌؟ به‌ گمان‌ شما نویسنده‌ به‌دقت‌ این‌ تأثیر را ارائه‌ کرده‌ است‌؟ در وهله اول‌ و دوم‌، نانسی‌ به‌ پرسش‌ کَدی‌ پاسخ‌ نمی‌دهد. ظاهراً به‌ نظر می‌رسد که‌ ترس‌ او مانع‌ از شنیدن‌ پرسش‌هاست‌. بااین‌همه‌، او ظاهراً از پرسش‌ سوم‌ کَدی‌ آگاه‌ است‌. چرا کَدی‌ بچه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ پرسش‌ می‌پردازد؟

بندهای‌ ۸۵ تا ۹۸      

نقش‌ دیلسی‌ در داستان‌ چیست‌؟ توجه‌ خواهید کرد که‌ او توصیف‌ نمی‌شود و حضورش‌ صرفاً چون‌ و چرا ناپذیر است‌. آیا او به‌ عنوان‌ تقابل‌ در برابر نانسی‌ قرار ندارد، و اگر چنین‌ است‌، غرض‌ از این‌ تقابل‌ چیست‌؟ آیا احساس‌ می‌کنید که‌ نویسنده‌ بی‌سبب‌ او را در داستان‌ گنجانده‌ است‌؟ آیا نمی‌اندیشید که‌ گفت‌وشنود این‌ قطعه‌ از نظر شگرد داستانی‌ چیزی‌ مدیون‌ آثار ارنست‌ همینگوی‌ است‌؟ این‌ داستان‌ را به‌طور کلی‌ با داستان‌ «از پا نیفتاده‌» مقایسه‌ کنید و سعی‌ کنید ببینید چه‌ ویژگی‌های‌ مشترکی‌ در کار ویلیام‌ فاکنر و ارنست‌ همینگوی‌ وجود دارد. تصور می‌کنید که‌ این‌ ویژگی‌های‌ مشترک به‌طور مستقل‌ در داستان‌ گنجانده‌ شده‌ یا این‌که‌ ویلیام‌ فاکنر به‌ راستی‌ اثر همینگوی‌ را مطالعه‌ کرده‌ است‌؟ شیوه‌های‌ شگرد را که‌ به‌ یاری‌ آن‌ها هر یک از دو نویسنده‌ تأثیرهای‌ فضای‌ داستان‌ را ارائه‌ کرده‌ در تقابل‌ قرار دهید و ببینید که‌ چرا هر شیوه‌ به‌ ویژه‌ برای‌ نوع‌ داستانی‌ که‌ این‌ شیوه‌ در آن‌ به‌ کار رفته‌ متناسب‌ است‌. چرا جِیْسِنْ می‌گوید: «من‌ سیا نیسم‌»؟ توجه‌ کنید که‌ چگونه‌ دو جمله آخرِ بندِ ۹۶ ما را برای‌ بند بعد آماده‌ می‌کند. نویسنده‌ در توصیف‌ خود از نانسی‌، در بند ۹۸، تلاش‌ می‌کند دقیقاً چه‌ تأثیری‌ را القا کند؟ این‌ تأثیر چگونه‌ به‌ تأثیر اصلی‌ داستان‌ یاری‌ می‌رساند؟

بندهای‌ ۹۹ و ۱۰۰     

تأثیر تکرار گفته جِیْسِنْ، که‌ پیش‌ از پرسش‌ او از نانسی‌ آمده‌، چیست‌؟ توجه‌ کنید که‌ جمله‌های‌ نانسی‌ در بند ۱۰۰ چه‌ اندازه‌ قاطعانه‌اند و چگونه‌ تأثیری‌ که‌ القا می‌کنند به‌ یاد ماندنی‌ است‌.

بند ۱۰۱        

تصویر در این‌جا بسیار دقیق‌ است‌ و چنانچه‌ به‌ عنوان‌ خاطره‌ای‌ از دوران‌ کودکی‌ برای‌ ما نقل‌ نمی‌شد، احتمالاً باورکردنی‌ ارائه‌ نمی‌شد. در این‌جا بررسی‌ ضرباهنگ‌ داستان‌ و به‌ ویژه‌ بررسی‌ شیوه‌ای‌ که‌ در آن‌ موقعیتی‌ دلهره‌آور تداوم‌ می‌یابد بی‌آن‌که‌، در قطعه‌ای‌ که‌ حرکت‌ آرامی‌ دارد، کمابیش‌ کنشی‌ در کار باشد، کاری‌ جالب‌ توجه‌ است‌.

بندهای‌ ۱۰۲ تا ۱۰۸  

چگونه‌ گفته‌های‌ جِیْسِنْ در این‌ قطعه‌ بر هراسناکی تأثیر داستان‌ می‌افزاید؟ آیا جدایی‌ کامل‌ این‌ گفته‌ها از معنای‌ صحنه‌ سبب‌ تشدید این‌ معنا نمی‌شود؟ یک بار دیگر اهمیت‌ جمله جِیْسِنْ را، در بند ۱۰۷، که‌ می‌گوید سیاهپوست‌ نیست‌ بررسی‌ کنید. پرسش‌ آخر دیلسی‌ بار دیگر او را به‌طور دقیق‌ در کانون‌ توجه‌ ما قرار می‌دهد.

بند ۱۰۹        

این‌ بند را با دقت‌ خاص‌ مورد بررسی‌ قرار دهید. این‌ بند رابط‌ از نظر ساختار دارای‌ اهمیت‌ است‌ و نویسنده‌ را یاری‌ می‌دهد تا تنش را کاهش‌ دهد بی‌آن‌که‌ قدرت‌ داستان‌ رنگ‌ ببازد. به‌ علاوه‌، این‌ بند و به‌ ویژه‌ آخرین‌ کلمات‌ آن‌ طنزی‌ تازه‌ و نظرگیر به‌ داستان‌ راه‌ می‌دهد.

بندهای‌ ۱۱۰ تا ۱۱۸  

بررسی‌ این‌ قطعه‌ با توجه‌ به‌ بافت‌ آن‌ جالب‌ توجه‌ است‌ و این‌که‌ ببینیم‌ چگونه‌ نخ‌های‌ زیادی‌ در الگوی‌ آن‌ به‌ هم‌ تنیده‌ شده‌ است‌. در این‌ بندها:

○ تمنای‌ بچه‌ها که‌ از مادرشان‌ می‌خواهند نانسی‌ پیش‌ آن‌ها بماند؛

○ رابطه جِیْسِنْ و پدر و مادرش‌؛

○ ترس‌های‌ نانسی‌ از دریچه چشم‌ کَدی‌؟

○ ترس‌های‌ نانسی‌ از دریچه چشم‌ پدر و مادر؛

○ و سرانجام‌ نگاه‌ دقیق‌ به‌ رابطه پدر و مادر و رابطه جِیْسِنْ با هر یک از آنان‌ در اختیار ما قرار می‌گیرد. در این‌جا حل‌ این‌ دشواری‌ که‌ ویلیام‌ فاکنر خود را ملزم‌ کرده‌ است‌ تا تمامی‌ این‌ روابط‌ باید ارزش‌ دقیق‌ خود را ارائه‌ دهند، درخورِ اهمیت‌ است‌؛ درجات‌ گوناگون‌ احساس‌ نیز در این‌ رویداد فرعی‌ نورهای‌ خفیف‌ جالبی‌ بر ارتباط‌ نانسی‌ با عیسی‌، با بچه‌ها و با پدر و مادر افکنده‌اند. همین‌ روابطند که‌ کامل‌ بودن‌ یا نبودن‌ نسبی‌ آنچه‌ را کودکان‌ می‌بینند و نیمی‌ را درک می‌کنند مشروط‌ می‌سازند.

بندهای‌ ۱۱۹ تا ۱۲۱  

نویسنده‌ تا این‌جا به‌ ما نگفته‌ است‌ که‌ پدر تصمیم‌ گرفته‌ به‌ چه‌ کاری‌ دست‌ بزند. اکنون‌ ما از طریق‌ پیامی‌ که‌ کَدی‌ به‌ نانسی‌ می‌رساند بر این‌ نکته‌ آگاهی‌ می‌یابیم‌. سماجتِ پرسشِ مداومِ کَدی‌ به‌دقت‌ برآورده‌ شده‌ تا تَنِشِ نانسی‌ را افزایش‌ دهد و نویسنده‌ در این‌جا تصویرِ نانسی فنجانِ قهوه‌ به‌ دست‌ را تکرار می‌کند و، با واداشتن‌ نانسی‌ به‌ انداختن‌ فنجان‌، مصرّانه‌ موقعیت‌ عاطفی‌ را شدت‌ می‌بخشد. صدای‌ آهنگینی‌ که‌ نانسی‌ از خود در می‌آورد دوباره‌ به‌ دقت‌ توصیف‌ می‌شود. یکی‌ از جالب‌ترین‌ ابزارهای‌ شگرد کار ویلیام‌ فاکنر تکرار برخی‌ جزئیات‌، نظیر همین‌ تکرارِ نانسی فنجانِ قهوه‌ به‌ دست‌ است‌ و دیگری‌ اشاره مداوم‌ جِیْسِنْ است‌ که‌ می‌گوید سیاهپوست‌ نیست‌. هنگامی‌ که‌ داستان‌ را به‌ پایان‌ رساندید، آن‌ را در جست‌وجوی یافتنِ نمونه‌های تکرارِ جزئیات‌ به‌دقت‌ مرور کنید و ببینید که‌ آن‌ها در تنیدنِ داستان‌ به‌ هم‌ و بخشیدنِ تناسب‌ و دادن‌ تأکید لازم‌ چه‌ نقشی‌ دارند. آیا می‌اندیشید که‌ در گنجاندن‌ تکرار یاد شده‌ افراط‌ شده‌ است‌؟ بند ۱۲۱ برای‌ آن‌ است‌ که‌ نانسی‌ را از دریچه چشم‌ بچه‌ها به‌طور دقیق‌ در کانون‌ توجه‌ ما قرار دهد.

بندهای‌ ۱۲۲ تا ۱۴۵      

تا این‌جا توجه‌ کرده‌اید که‌ چگونه‌ ویلیام‌ فاکنر تا حدی‌ زیاد در پی‌ آن‌ است‌ که‌، با به‌ کارگیری‌ گفت‌وشنود، به‌ تأثیرهای‌ غیرمستقیم‌ خود دست‌ یابد. سراسر این‌ داستان‌ درس‌ عینی‌ با ارزشی‌ است‌ که‌ شخصیت‌پردازی‌ در آن‌، باگیرایی‌، به‌ یاری‌ گفت‌وشنید انجام‌ می‌گیرد، این‌ شیوه‌ بر پایه به‌ کارگیری دقیقِ گفت‌وشنیدِ در هم‌ تنیده‌ متکی‌ است‌. در ارائه این‌ گفت‌وشنود موازنه‌ طوری‌ باید برقرار شود که‌ چیزی‌ از ساختار مرکزی‌ تصویر کاسته‌ نشود. در غیر این‌ صورت‌، به‌ بهای‌ از دست‌ رفتن‌ تأثیر اصلی‌، که‌ هدف‌ نویسنده‌ رسیدن‌ بدان‌ است‌، جزئیات‌ بی‌سبب‌ مورد تأکید قرار می‌گیرد. در این‌ گفت‌وشنید به‌ بررسی‌ اشاره‌های طنزآمیزِ گفته‌های نیمه‌‌معصومانه کودکان‌ و حتی‌ اشاره‌های‌ طنزآمیزتری‌ که‌ در گفته‌های‌ نانسی‌ است‌ بپردازید. ببینید که‌ او چگونه‌ سعی‌ می‌کند به‌ یاری‌ بازی‌ با غریزه خودپسندی آنان‌ از امنیت‌ خود اطمنیان‌ حاصل‌ کند. آیا به‌ گمان‌ شما جِیْسِنْ تنها بچه‌ای‌ است‌ که‌ می‌ترسد، یا تصور می‌کنید که‌ کَدی‌ از جِیْسِنْ بیشتر می‌ترسد؟ بچه‌ها چگونه‌ سعی‌ می‌کنند به‌ خود اطمینان‌ دهند؟ چرا نانسی‌ هنگام‌ عبور از کوچه‌ بلند صحبت‌ می‌کند؟ چگونه‌ گفته کَدی‌ در پایان‌ قطعه حاضر این‌ احساس‌ را در ما به‌ وجود می‌آورد که‌ گفته‌ها و کارهای‌ نانسی‌ گویای‌ آن‌ است‌ که‌ شخص‌ نادیده دیگری‌ همراه‌ آنان‌ یا نزدیک آنان‌ است‌؟ چرا کَدی‌ این‌ شخص‌ نادیده‌ را پدر خود به‌ حساب‌ می‌آورد و نه‌ عیسی‌؟ آیا شما احساس‌ می‌کنید که‌ بچه‌ها در معرض‌ خطری‌ قرار دارند؟ چگونه‌ تمامی‌ این‌ صحنه‌ نقطه اوج‌ داستان‌ را از پیش‌ خبر می‌دهد؟

بند ۱۴۶ تا ۱۵۱       

به‌ دقت‌ به‌ بررسی‌ این‌ قطعه‌ و نیز گفت‌وشنیدِ صفحه پیش‌ بپردازید. ویلیام‌ فاکنر چگونه‌ موفق‌ می‌شود، بدون‌ هرگونه‌ توصیفِ مستقیمِ عواطفِ نانسی‌ یا بچه‌ها، در راهْ بودنِ پیشامدی‌ نامطلوب‌ را به‌ ما القا کند؟ به‌ گمان‌ شما چرا نانسی‌ جِیْسِنْ را «آقا» خطاب‌ می‌کند؟ تأثیری‌ را که‌ جمله ششمِ بندِ ۱۵۱ خلق‌ می‌کند مورد بررسی‌ قرار دهید؛ و این‌که‌ چگونه‌ نویسنده‌ موفق‌ می‌شود احساس‌ یکی‌ بودن‌ و کامل‌ شدن‌ نانسی‌ و خانه‌اش‌ را به‌ ما القا کند؛ و نیز امنیت‌ نسبی‌ را که‌ ظاهراً خانه‌، تا وقتی‌ در آن‌ تنها نیست‌، به‌ او می‌بخشد. چرا نویسنده‌ بر بوی‌ خانه‌ و بوی‌ نانسی‌ تأکید می‌کند؟ چرا نانسی‌ همین‌ که‌ به‌ خانه‌ وارد می‌شود و در به‌ روی‌ هر چه‌ در بیرون‌ است‌ می‌بندد، ناگهان‌ از بلند سخن‌ گفتن‌ دست‌ می‌کشد؟

بندهای‌ ۱۵۲ تا ۱۵۹   وقفه ناگهانی‌ که‌ در جمله پیش‌ [جمله آخرِ بندِ ۱۵۱] ارائه‌ می‌شود احساس‌ مواجهه‌ با درماندگی‌ و در راهْ بودنِ پیشامدِ نامطلوب‌ را در ما تشدید می‌کند و تأثیر حاصل‌ به‌طور دقیق‌ در بند ۱۵۵ خود را نشان‌ می‌دهد. حتی‌ جِیْسِنْ، که‌ نسبت‌ به‌ آنچه‌ روی‌ می‌دهد کمترین‌ آگاهی‌ را دارد، مضطرب‌ است‌ و می‌خواهد بگریزد. مفهوم‌ طنزآمیز اشاره نانسی‌ در بند ۱۵۸ چیست‌؟ آیا به‌ گمان‌ شما کَدی‌، در بند ۱۵۹، اعتماد خود را نسبت‌ به‌ نانسی‌ رفته‌رفته‌ از دست‌ می‌دهد؟

بندهای‌ ۱۶۰ تا ۱۶۵     

وحدت‌ تأثیر تصویری‌ و کامل‌ را که‌ سه‌ جمله بند ۱۶۰ به‌ ما القا می‌کند مورد بررسی‌ قرار دهید. به‌ گمان‌ شما در صحنه‌ای‌ که‌ اکنون‌ آغاز به‌ گشوده‌ شدن‌ می‌کند، بچه‌ها می‌توانند، کمابیش‌ کامل‌تر، به‌ اشاره‌هایی‌ از آنچه‌ قرارست‌ روی‌ دهد دست‌ یابند؟ آیا می‌توانید داستانی‌ را که‌ نانسی‌ در بند ۱۶۵ برای‌ بچه‌ها بازگو می‌کند، نسبتاً کامل‌تر بازسازی‌ کنید؟ چرا نانسی‌ خود را شازده‌ می‌نامد؟ ویلیام‌ فاکنر چگونه‌ از شخص‌ نانسی‌ چنین‌ تصور مجردی‌ خلق‌ کرده‌ است‌؟

بندهای‌ ۱۶۶ تا ۱۶۸     

آیا شما در اشاره‌ به‌ «آبْرو» نماد ویژه‌ای‌ می‌بینید؟ اهمیت‌ اشاره‌ای‌ که‌ در آخرین‌ پرسش‌ کَدی‌ نهفته‌ است‌ چیست‌؟ در این‌ لحظه‌ چرا وقفه‌ ایجاد شده‌ است‌؟

بندهای‌ ۱۶۹ تا ۱۷۹    

در این‌جا در می‌یابیم‌ که‌ چگونه‌ ترس‌ نانسی‌ رفته‌رفته‌ به‌ بچه‌ها سرایت‌ می‌کند؛ هرچند آنان‌ سبب‌ آن‌ را نمی‌دانند و به‌طور کامل‌ نمی‌توانند این‌ ترس‌ را برای‌ خود تعریف‌ کنند. ترس‌ نانسی‌، همچون‌ نیرویی‌ سنگدل‌، به‌ آنان‌ رسوخ‌ کرده‌ است‌. آنان‌ در نمی‌یابند که‌ این‌ ترس‌ از نانسی‌ ناشی‌ شده‌؛ اما به‌ هر حال‌ سبب‌ بیزاری‌ آنان‌ از او می‌شود. جِیْسِنْ بیش‌ از همه‌ بدین‌ ترس‌ آگاهی‌ دارد. به‌ دقت‌ دستکاری‌هایی‌ را بررسی‌ کنید که‌ ویلیام‌ فاکنر به‌ یاری‌ آن‌ها احساس‌ خشونت‌ و موقعیتِ کمابیش‌ مخاطره‌آمیزِ نانسی‌ را القا می‌کند. آیا بند ۱۷۶ تصویری‌ کامل‌ از او به‌ ما ارائه‌ می‌دهد؟

بندهای ۱۸۰ تا ۱۹۷     

در این‌جا به‌ دیدن‌ نانسی‌ که‌ دستش‌ را روی‌ حباب‌ داغ‌ چراغ‌ گرفته‌ بی‌آن‌که‌ دردی‌ احساس‌ کند، تصویر کاملاً در کانون‌ نظر ما قرار می‌گیرد. شما پی‌ خواهید برد که‌ ارزش‌ این‌ تصویر تا حد زیادی‌ به‌ سایه‌های‌ آن‌ مربوط‌ است‌…  چرا نویسنده‌ به‌ عمد حرکت‌ صحنه‌ را تا آن‌جا کند می‌کند که‌ کمابیش‌ تحمل‌ناپذیر می‌شود؟ نویسنده‌ چگونه‌ پیوسته‌ همین‌ حالت‌ را در سراسر داستان‌ به‌ کار می‌گیرد و، بااین‌همه‌، در پرداخت‌ مصالح‌ کار خود از یکنواختی‌ می‌پرهیزد؟ آیا داستان‌ همچنان‌ علاقه شما را جلب‌ می‌کند یا این‌که‌ گمان‌ می‌کنید کنش‌ داستان‌ نابجا کند شده‌ است‌؟ آیا کاری‌ عاقلانه‌ است‌ که‌ تا این‌ حد اعصاب‌ خواننده‌ خرد شود؟ آیا این‌ خطر در میان‌ نیست‌ که‌ ویلیام‌ فاکنر کارش‌ به‌ عکس‌ گرفتن‌ از صحنه‌ انجامیده‌ باشد، یا این‌که‌ می‌اندیشید که‌ او در واقع‌ در پی‌ آن‌ بوده‌ تا در لحظه درست‌ عکس‌ بگیرد؟ آیا او تنش را با دقت‌ کافی‌ ارزیابی‌ کرده‌؟ آیا احساس‌ می‌کنید که‌ در بندهای‌ ۱۸۸ و ۱۹۱ و ۱۹۳   کَدی‌ از ترس‌ جِیْسِنْ نصیب‌ برده‌ است‌؟ اگر چنین‌ است‌، نویسنده‌ چگونه‌ این‌ تأثیر را به‌ خواننده‌ القا کرده‌ است‌؟

بندهای‌ ۱۹۸ تا ۲۱۵     

تداوم‌ این‌ صحنه‌ تا دو صفحه بعد کاری‌ بسیار دشوار است‌ و دستاورد حاصل‌ نمایشی‌ از قدرت‌ و مهارت‌ است‌. این‌ موضوع‌ از نظر شگرد داستانی‌ با جلب‌ شدن‌ توجه‌ دقیق‌ ما به‌ بی‌قراری‌ بچه‌ها و به‌ ویژه‌ جِیْسِنْ موفق‌ از کار درآمده‌ است‌. بو دادن‌ ذرت‌، به‌طور غیرمستقیم‌ و درعین‌حال‌ بسیار روشن‌، حالت‌ دقیق‌ روانی‌ نانسی‌ را برای‌ ما افشا می‌کند. توجه‌ کنید که‌ چگونه‌ کَدی‌ بیش‌ از افرادِ دیگرِ درون‌ اتاق‌ بر عواطف‌ خود تسلط‌ دارد. تمامی‌ شیوه پرداخت‌ این‌ صحنه‌ به‌ دقت‌ طرح‌ریزی‌ شده‌ تا به‌ ما نشان‌ دهد که‌ زمان‌ چگونه‌ برای‌ نانسی‌ کند می‌گذرد و چگونه‌ حضور بچه‌ها در فرو نشاندن‌ ترس‌های‌ او کاری‌ بی‌حاصل‌ است‌. پیش‌آگاهی طنزآمیزِ بندِ ۲۱۴ تلواسه داستان‌ را شدت‌ می‌بخشد. ما به‌ یقین‌ نمی‌دانیم‌ که‌ چه‌ کسی‌ به‌ کلبه‌ نزدیک می‌شود. تأثیر تکرار مجدد ناله نانسی‌ چیست‌؟ بند ۲۱۵ را به‌ دقت‌ بررسی‌ کنید تا دریابید که‌ ویلیام‌ فاکنر چگونه‌ تأثیر دلخواه‌ را از تنش موقعیت‌ حاصل‌ کرده‌ و چگونه‌ چهره نانسی‌ را، در این‌ لحظه‌، که‌ بیش‌ از هر وقت‌ دیگر دچار وحشت‌ است‌، تجسم‌ بخشیده‌ است‌. نویسنده‌ چگونه‌ موفق‌ شده‌ است‌ به‌ یاری‌ واژه‌هایی‌ تا این‌ اندازه‌ اندک تصویری‌ کامل‌ ارائه‌ کند؟

بندهای‌ ۲۱۶ تا ۲۲۰     

این‌ قطعه‌ به‌ دقت‌ طرح‌ریزی‌ شده‌ تا از شدت‌ تَنِشِ بند پیش‌ کاسته‌ شود؛ و نیز در خدمت‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ ما نشان‌ دهد بچه‌ها چگونه‌ خود را بیرون‌ از موقعیت‌ تصور می‌کنند و، بدین‌ ترتیب‌، بر تنهایی‌ عاطفی‌ نانسی‌ تأکید می‌شود. روشن‌ است‌ که‌ این‌ اوست‌ که‌ باید به‌ تنهایی‌ ایستادگی‌ کند.

بندهای‌ ۲۲۱ تا ۲۲۹     

در دو بندِ آغازِ این‌ صحنه‌، به‌ یاری‌ چند واژه‌، بازداشت‌ کامل‌ حرکت‌ و نیز جدال‌ نیروهایی‌ که‌ بدان‌ها اشاره‌ دارد ارائه‌ می‌شود. دقت‌ کنید که‌ چگونه‌ بچه‌ها و نانسی‌ و پدر در حضور همدیگر دست‌ و پای‌ خود را گم‌ کرده‌اند. این‌ موضوع‌ را به‌ دقت‌ مورد توجه‌ قرار دهید. تنش‌ صحنه‌ بار دیگر از سر گرفته‌ می‌شود و اهمیتِ نمایشی موقعیت‌ در بند ۲۲۹ به‌ دقت‌ مورد تأکید قرار می‌گیرد.

بندهای‌ ۲۳۰ تا ۲۴۶  

گفته‌های‌ بچه‌ها را در دو بند نخست‌ این‌ قطعه‌ بررسی‌ کنید. ویلیام‌ فاکنر در این‌ دو جمله‌ می‌خواهد چه‌ تأثیری‌ را از نظر شگرد داستانی‌ ایجاد کند؟ نویسنده‌ در بندهای‌ ۲۳۵ تا ۲۳۷ چگونه‌ حالت‌ چاره‌ناپذیری‌ را القا می‌کند؟ چگونه‌ اشاره‌ به‌ سرنوشت‌ در بقیه قطعه‌ تشدید می‌شود؟ آیا تنش در این‌ صحنه‌ نابجا به‌ کار گرفته‌ شده‌ است‌؟ چرا نانسی‌ تا این‌ حد آرام‌ است‌؟ بند ۲۴۶ غیرضروری‌ و اصولاً نامربوط‌ است‌ یا به‌ قصد ایجاد لحظه‌ای‌ تمدد اعصاب‌ ارائه‌ شده‌ است‌؟

بند ۲۵۰        

این‌ داستان‌ به‌ ویژه‌ از نظر شگرد داستان‌نویسی‌ جالب‌ توجه‌ است‌؛ زیرا اوج‌ آن‌ پنهان‌ است‌ و در جایی‌ بر فراز حاشیه داستان‌ در پرواز است‌. اوج‌ هیچ‌گاه‌ در سراسر داستان‌ خود را نشان‌ نمی‌دهد اما پیرامون‌ آنچه‌ قرار است‌ روی‌ دهد تردیدی‌ نداریم‌. ظاهراً هیچ‌ داستان‌ دیگری‌ وجود ندارد که‌ اوج‌ آن‌ در پشت‌ صحنه داستان‌ رخ‌ نهان‌ کرده‌ باشد، هیچ‌گاه‌ به‌ صحنه داستان‌ کشانده‌ نشود و بااین‌همه‌ خواننده‌ بی‌آن‌که‌ به‌ نارسایی‌ و ناتوانی‌ آن‌ معترف‌ باشد، حضور آن‌ را احساس‌ کند. پس‌ از بیرون‌ رفتن‌ پدر و بچه‌ها از در، نه‌ تنها اوج‌ بلکه‌ گره‌گشایی‌ بر عهده خواننده‌ گذارده‌ می‌شود. به‌ گمان‌ ما این‌ نکته‌ راهی‌ نو در داستان‌نویسی‌ می‌گشاید که‌ در فرصت‌های‌ مناسب‌ می‌تواند به‌ کار گرفته‌ شود؛ بااین‌همه‌، این‌ کار از نظر شگرد داستانی‌ آنچنان‌ دشوار است‌ که‌ داستان‌نویس‌ مبتدی‌ تا هنگامی‌ که‌ مهارت‌ لازم‌ را کسب‌ نکرده‌، نباید بدان‌ دست‌ یازد. از این‌جا به‌ بعد بخش‌ محوری‌ داستان‌ رفته‌رفته‌ دور می‌شود. از نظر شگرد داستان‌نویسی‌، پایان‌ چون‌ پرده‌ای‌ آرام‌، پس‌ از انجام‌ تراژدی‌، صحنه‌ را آهسته‌آهسته‌ از نظر پنهان‌ می‌کند.

بندهای‌ ۲۵۱ تا ۲۵۷    

به‌ همین‌ شیوه‌ باید با دقت‌ به‌ بررسی‌ این‌ نکته‌ بپردازیم‌ که‌ چگونه‌ از شدت‌ تنش کم‌ می‌شود بی‌آن‌که‌ چیزی‌ از تأثیر کلی‌ داستان‌ کاسته‌ شود. در این‌جا گفته‌های‌ بچه‌ها به‌ دقت‌ انتخاب‌ شده‌ و ترس‌های نسبی کَدی‌ و جِیْسِنْ به‌طور دقیق‌ نشان‌ داده‌ شده‌ است‌. توجه‌ کنید که‌ چگونه‌ در بند ۲۵۶ تکرار گفته نانسی‌ با چه‌ دقتی‌ به‌ عنوان‌ مرثیه او به‌ کار گرفته‌ شده‌ و چگونه‌ تصویر او، که‌ جلو اجاق‌ نشسته‌ و پیشتر آن‌ را دیده‌ایم‌، تداوم‌ می‌یابد و رفته‌رفته‌ تاریک می‌شود تا این‌که‌ تنها صدای‌ ضعیف‌ ناله‌اش‌ در گوش‌ خواننده‌ می‌ماند.

بندهای ۲۵۸ تا ۲۶۵    

و بدین‌ ترتیب‌، داستان‌ همراه‌ با بچه‌ها که‌ بر سر آنچه‌ درک نمی‌کنند بگومگو دارند پایان‌ می‌یابد. آنان‌ با تراژِدی‌ روبه‌رو شده‌اند؛ به‌ یاری‌ عواطف‌ خود تا حدودی‌ آن‌ را احساس‌ کرده‌اند؛ اما معنایش‌ را درنیافته‌اند. اکنون‌ درمی‌یابید که‌ چگونه‌ مناسبت‌ دارد این‌ داستان‌ را «ای‌ آفتاب‌ غروبگاه‌» بنامیم‌. به‌ ویژه‌ به‌ بررسی‌ لحن‌ در این‌ یکی‌ دو صحنه پایان‌ بپردازید و این‌که‌ چگونه‌ عصاره تراژِدی‌ بدون‌ تلواسه‌ تداوم‌ می‌یابد تااین‌که‌ ابتدا گفته‌هایی‌ به‌ اشاره‌ شنیده‌ می‌شود و سرانجام‌ جز سکوت‌ چیز دیگری‌ وجود ندارد.                    

□□□

کارگاه‌ نقد

درک داستان‌

۱

قهرمان‌ این‌ داستان‌ کیست‌؟ ویژگی‌های‌ او را برشمارید. آیا او آدمی‌ پرداخت‌شده‌ است‌ یا پرداخت‌ناشده‌؟

۲

کشمکش‌ اصلی‌ در این‌ داستان‌ انسان‌ در برابر انسان‌ است‌، کشمکشی‌ که‌ تا اندازه‌ای‌ جسمانی‌ است‌ و بیشتر در داستان‌های‌ شورانگیز و عوام‌پسند گنجانده‌ می‌شود. اما در داستان‌ «ای‌ آفتاب‌ غروبگاه‌» این‌ کشمکش‌ حل‌ناشده‌ برجا می‌ماند. داستان‌ به‌ انتها می‌رسد بی‌آن‌که‌ ما بدانیم‌ که‌ نانسی‌ کشته‌ می‌شود یا نه‌. به‌ چه‌ دلیل‌؟ به‌ گمان‌ شما، موضوع‌ اصلی‌ داستان‌ چیست‌؟

۳

آیا فاکنر بیشتر بر سر آن‌ است‌ که‌ وحشت‌ نانسی‌ را ارائه‌ کند یا می‌خواهد خواننده‌ را دچار وحشت‌ سازد؟ آیا نویسنده‌ به‌ وحشت‌ به‌ خاطر وحشت‌ علاقه‌مند است‌ یا به‌ دنبال‌ کشفِ عللِ انسانی وحشت‌ است‌؟ دلایل‌ شما در این‌ باره‌ چیست‌؟

۴

الف‌) وحشت‌ نانسی‌ چگونه‌ زمینه‌چینی‌ شده‌ است‌؟

ب‌) این‌ وحشت‌ تا چه‌ اندازه‌ عقلانی‌ یا غیرعقلانی‌ است‌؟

۵

ما از چشم‌ بچه‌ها به‌ رویدادهای‌ داستان‌ می‌نگریم‌،

الف‌) این‌ نظرگاه‌ چه‌ مزایایی‌ دارد؟

ب‌) آیا وحشت‌ یاد شده‌ با این‌ نظرگاه‌ گیراتر و دقیقتر ارائه‌ شده‌ است‌؟ چرا؟

۶

از کوئِنتین‌، روایتگر «ای‌ آفتاب‌ غروبگاه‌»، چه‌ می‌دانید؟

۷

چرا سبک کوئِنتین‌ در بیان‌ داستان‌، پس‌ از چند بندِ ابتدای داستان‌، تغییر می‌کند.

۸

چرا کوئِنتین‌ مراحلی‌ را از یک زمان‌ به‌طور اتفاقی‌ بر می‌گیرد و در زمانی‌ دیگر جای‌ می‌دهد؟

۹

در بند ۱۲۵، در چاپ‌ اول‌ داستان‌، عبارت‌ «تو اتاق‌ مادر» وجود نداشته‌. به‌ گمان‌ شما، فاکنر چرا این‌ عبارت‌ را در چاپ‌ بعد به‌ داستان‌ افزوده‌ است‌؟

۱۰

در بند ۱۶۹، در چاپ‌ اول‌ داستان‌، به‌ جای‌ «جِیْسِنْ روی‌ زانوی‌ نانسی‌ نشسته‌ بود،» جمله «جِیْسِنْ کوچک بود،» آمده‌ است‌. به‌ گمان‌ شما، فاکنر به‌ چه‌ دلیل‌ این‌ جمله‌ را تغییر داده‌ است‌؟

۱۱

در بند ۲۱۸، جمله «من‌ می‌رم‌ می‌گم‌،» در چاپ‌ اول‌ داستان‌ وجود نداشته‌؛ به‌ گمان‌ شما، نویسنده‌ چرا این‌ جمله‌ را به‌ داستان‌ افزوده‌ است‌؟

کشف‌ و بحث‌

۱

این‌ داستان‌ نخستین‌بار، در مارسِ ۱۹۳۱، در مجله دی‌ اَمِریکَن‌ مِرکیوری‌، با عنوان‌ «ای‌ آفتاب‌ غروبگاه‌، غروب‌ کن‌» به‌ چاپ‌ رسید. به‌ گمان‌ شما، فاکنر چرا در عنوان‌ داستان‌ تجدید نظر کرده‌ است‌؟ برای‌ کشف‌ علت‌ یا علت‌های‌ این‌ تغییر در عنوان‌ به‌ بحث‌ بپردازید.

۲

عیسی‌ چرا از دست‌ نانسی‌ عصبانی‌ است‌؟ آیا عیسی‌ به‌ راستی‌ آدم‌ شریر داستان‌ است‌؟ آقای‌ استوال‌ چطور؟ با توجه‌ به‌ این‌ نکته‌ها، به‌ کشف‌ علل‌ موقعیت‌ اصلی‌ داستان‌ بپردازید و در این‌ کار موضوع‌های‌ زیر را در نظر داشته‌ باشید:

الف‌) گفته‌های‌ عیسی‌ پیرامون‌ خانه خود و خانه مرد سفیدپوست‌،

ب) نظر نانسی‌ در خصوص‌ گناه‌ خود،

پ) اندرز پدر به‌ نانسی‌ و نحوه رفتار نانسی‌ با عیسی‌،

ت) رفتار زندانبان‌ با نانسی‌،

ث) نظر مادر نسبت‌ به‌ سیاهپوست‌ها،

ج) نظر کَدی‌ و جِیْسِنْ نسبت‌ به‌ سیاهپوست‌ها.

۳

داستان‌ «ای‌ آفتاب‌ غروبگاه‌» به‌ دنبال‌ کشف‌ روابط‌ میان‌ دو جهان‌ است‌، جهان‌ سیاه‌ و جهان‌ سفید، و نیز کشف‌ در درون‌ هر کدام‌ ازین‌ دو جهان‌. با توجه‌ به‌ موضوع‌ اخیر، درباره روابط‌ زیر به‌ بحث‌ بپردازید:

الف‌) عیسی‌ و نانسی‌،

ب‌) پدر و مادر،

پ‌) کَدی‌ و جِیْسِنْ،

آیا هر کدام‌ از دو زوجِ الف‌ و ب‌ و نیز کَدی‌ و جِیْسِنْ با خود کشمکش‌ دارند؟ آیا ترس‌ محدود به‌ عیسی‌ و نانسی‌ است‌؟ پیرامون‌ این‌ دو موضوع‌ به‌ بحث‌ بپردازید.

۴

بحث‌ پیرامون‌ یک داستان‌ بر اساسِ آثارِ دیگرِ نویسنده‌ کاری‌ مخاطره‌آمیز است‌؛ زیرا که‌ هر اثر هنری‌ باید بر پایه ارزش‌های‌ خود قائم‌ باشد. بااین‌همه‌، کوئِنتین‌ در قالب‌ یک شخصیت‌ و کوئِنتین‌ در قالب‌ روایتگر را نمی‌توان‌ بدون‌ اطلاعاتی‌ پیرامون‌ نقش‌ او در دو رمان‌ دیگر فاکنر، یعنی‌ خشم‌ و هیاهو (۱۹۲۹)، که‌ در آن‌ او ظاهراً به‌ دلیل‌ عشقی‌ که‌ به‌ خواهرش‌، کَدی‌، دارد دست‌ به‌ خودکشی‌ می‌زند و آبشالِم‌ آبشالِم‌ (۱۹۳۵) و نیز چندین‌ داستان‌ دیگر، کاملاً درک کرد. کوئِنتین‌ ظاهراً با نوشتن‌ این‌ داستان‌ خواسته‌ است‌ در خصوص‌ تجربه دوران‌ کودکی‌ خود، با توجه‌ به‌ حضور نانسی‌، سخن‌ بگوید؛ اما تغییر سبک او، پس‌ از چند بندِ ابتدای داستان‌، گویای‌ آن‌ است‌ که‌ او به‌ عقب‌ باز می‌گردد تا به‌ تحلیل‌ حالات‌ ذهنی‌ خود در دورانی‌ بپردازد که‌ در آن‌، به‌طور ناخودآگاه‌ شاهد شیفتگی مخاطره‌آمیزِ خواهرش‌ نسبت‌ به‌ مسائل‌ جنسی‌ و خشونتِ گرداگردِ نانسی‌ بوده‌ است‌. این‌ برداشت‌ از داستان‌ به‌ چند تحقیق‌ پیچیده‌ متکی‌ است‌. تحقیق‌ ما، در این‌جا، به‌ رَوَندِ تجدیدِ نظرِ فاکنر پس‌ از چاپ‌ اول‌ داستان‌ محدود می‌شود:

الف‌) به‌ آخرین‌ جمله بند ۱۵ داستان‌ دقت‌ کنید،

[عیسی] گفت‌، چیزی‌ که‌ نانسی‌ زیر پیراهنش‌ دارد هندوانه‌ است‌.

داستان‌، در چاپ‌ اول‌، این‌ گونه‌ ادامه‌ می‌یابد:

زمستان‌ هم‌ بود.

کَدی‌ گفت‌: «تو زمستون‌ هندونه‌ از کجا گیر آوردی‌؟»

عیسی‌ گفت‌: «کار من‌ نبوده‌. من‌ نبودم‌ که‌ اونو به‌ش‌ داده‌م‌. برای‌ همین‌ می‌زنم‌ لت‌ و پارش‌ می‌کنم‌.»

در نسخه تجدید نظر شده‌، فاکنر متن‌ بالا را بدین‌ صورت‌ تغییر داده‌:

نانسی‌ گفت‌: «از بوته تو که‌ سبز نشده‌.»

کَدی‌ گفت‌: «پس‌ از کدوم‌ بوته‌س‌؟»

عیسی‌ گفت‌: «من‌ اون‌ بوته‌رو که‌ این‌ ازش‌ سبز شده‌ لت‌ و پار می‌کنم‌.»

اشاره‌ به‌ «بوته‌» و معنای‌ آن‌ در جمله‌ و پرسش‌ مستقیم‌ کَدی‌، به‌ روشنی‌، مسائل‌ جنسی‌ را القا می‌کند.

ب‌) در بند ۱۱۰، که‌ با جمله «کَدی‌ رفت‌ از مادر پرسید» شروع‌ می‌شود، مادر، در چاپ‌ اول‌ داستان‌، می‌گوید: «من‌ نمی‌ذارم‌ سیاه‌ها تو خونه‌ بخوابن‌،» فاکنر، در چاپ‌ بعد، «خونه‌» را تغییر می‌دهد و به‌ جای‌ آن‌ «اتاق‌ خوابا» را می‌گذارد. تجدید نظر فاکنر تأکیدی‌ است‌ بر فضای‌ آکنده‌ از تمایلات‌ جنسی‌ که‌ نانسی‌ و مردان‌ سفیدپوست‌ را در برگرفته‌ است‌.

بدین‌ ترتیب‌، آیا گمان‌ نمی‌کنید که‌ «ای‌ آفتاب‌ غروبگاه‌» بر سر آن‌ است‌ که‌ به‌طور تلویحی‌ احساسات‌ کوئِنتین‌ را در خصوص‌ خواهرش‌، کَدی‌، بازگو کند؟ درین‌ باره‌ به‌ بحث‌ بپردازید.

□   

نقد

درباره موقعیت‌ نانسی‌، که‌ در واقع‌ موقعیت‌ بسیاری‌ از انسان‌های دربندِ امروز است‌ و دامی‌ که‌ او در آن‌ گرفتار آمده‌، نقدی‌ عاری‌ از احساسات‌گرایی‌ بنویسید. از به‌ کار بردن‌ واژه‌هایی‌ چون‌ امید، همدردی‌، شفقت‌ و واژه‌ها و عبارت‌های‌ دیگری‌ که‌ در جهان‌ محدود، خشونت‌بار و عاری‌ از ترحمِ پیرامونِ ما دیگر مفهوم‌ و کاربردی‌ ندارند خودداری‌ کنید و صرفاً به‌ واقعیت‌ها بپردازید.

□□□


برچسب ها : ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شماره ۲۱ , نقد
ارسال دیدگاه