آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » خانه‌ی دو طبقه‌ی خیابان سنایی

خانه‌ی دو طبقه‌ی خیابان سنایی

روبرت صافاریان|خاطره–داستان نشر مرکز|چاپ اول ۱۳۹۶|۱۲۶ صفحه خانه‌ی دو طبقه‌ی خیابان سنایی، زندگی‌نامه‌ی کودکی خود نویسنده است. روبرت صافاریان از نسل ارامنه‌ی مهاجر به ایران است که در این کتاب کوشیده با وفاداری به اصل ماجرا، زندگی کودکی تا جوانی خود را برای ما به تصویر بکشد. هر فصل از این کتاب به بخشی از […]

خانه‌ی دو طبقه‌ی خیابان سنایی

روبرت صافاریان|خاطرهداستان

نشر مرکز|چاپ اول ۱۳۹۶|۱۲۶ صفحه

خانه‌ی دو طبقه‌ی خیابان سنایی، زندگی‌نامه‌ی کودکی خود نویسنده است. روبرت صافاریان از نسل ارامنه‌ی مهاجر به ایران است که در این کتاب کوشیده با وفاداری به اصل ماجرا، زندگی کودکی تا جوانی خود را برای ما به تصویر بکشد. هر فصل از این کتاب به بخشی از زندگی او تعلق دارد و به طور خاص به تعریف ماجرای آن می‌پردازد. خانه‌ای که پدرش توانست حول و حوش سال چهل در خیابان سنایی بخرد، محوریت این داستان است. زمینی که پدر به عنوان پسر بزرگ خانواده آن را می‌خرد و با قرض و وام، خانه‌ای دو طبقه در آن می‌سازد و پدر و مادر و دو برادر خود را هم در این خانه سکنی می‌دهد. با ازدواج عموها، مستاجر طبقه‌ی پائین را بیرون کرده و عموهای روبرت با همسرهای‌شان، و در ادامه با فرزندان‌شان در این خانه درکنار آنها زندگی می‌کنند.

ماجرای این زندگی، با وقایع قبل انقلاب و خود انقلاب درآمیخته. نویسنده در چند فصل، نوجوانی و جوانی‌اش را برای‌مان به تصویر کشیده و روند تفکرات سیاسی‌اش که از دبیرستان و شرکت در اجتماعات روزنامه‌ای به نام آلیک آغاز شده را برایمان بازگو می‌کند. این روند فکری با موج انقلاب همسو شده و او را به سمت گروه‌های انقلابی می‌کشاند.

خواهر وبرادری هم داشته. خانواده‌ی او از لحاظ مالی در تنگنا قرار داشتند و پدرش گارسن یک کاباره بود و به سختی می‌توانست از پس مخارج خانواده بربیاید. خواهر و برادرش بعد از ازدواج به امریکا مهاجرت می‌کنند و در ادامه پدر و مادر را هم به امریکا می‌برند. پدر و مادرش، در همان امریکا از دنیا می‌روند.

نویسنده در جای جای کتاب به نوبت به شرح زندگی همه می‌پردازد. در جایی، از زندگی عموی بزرگش می‌گوید که تا قبل از مهاجرت پدر و مادرش به امریکا و فروش خانه‌ی خیابان سنایی، در طبقه‌ی پایین و در کنار آنها زندگی می‌کرد. در بخش دیگر به زندگی عموی کوچکش می‌پردازد و همچون یک قصه‌گو، به دور از قضاوت، روند زندگی عموی کوچک را با بیانی داستانی برایمان بازگو می‌کند.

علی‌رغم نداشتن تعلیق خاص و دانستن اینکه روند داستانِ این زندگی تلاطم خاصی در پی نخواهد داشت، باز خواننده با اشتیاق تا آخرین سطر کتاب را دنبال می‌کند. ساده‌نویسی و لحن خودمانی و تعریف اتفاق‌های واقعی، بر جذابیت قلم نویسنده اضافه کرده است.

سه فصل از کتاب به داستان‌های کوتاهی اختصاص یافته که نویسنده در نوجوانی و متاثر از اتفا‌ق‌های دور و برش آنها را نوشته. با خواندن آن داستان‌ها، ناخواسته به ذهن یک پسر نوجوان در آن سال‌ها و دیدگاه او به زندگی وارد می‌شویم.

فصلی هم به زندگی مادرش اختصاص داده که در آن با باورهای یک زن ساده و روستایی مواجه می‌شویم. زنی که تمام زندگی‌اش را برای آسایش فرزندان و همسرش می‌گذارد و از تمام آرزوها و خواسته‌های زنانه‌اش می‌گذرد.

این زندگی‌نامه، فضای داستانی دلچسبی را به خواننده می‌دهد و حس هم‌ذات پنداری قوی‌ای با همه‌ی نسل‌ها برقرار می‌کند.

بریده‌ای از کتاب، صفحه‌ی ۱۶:

می‌خواهم درباره‌ی این خانه بنویسم، خانه‌ی دو طبقه‌ی کودکی‌مان در خیابان سنایی، کوچه‌ی طباطبایی. و آدم‌هایی که توش زندگی می‌کردند. درباره‌ی برادرهایی که در این خانه زندگی می‌کردند ـ‌پدرم و عموهایم‌ـ و خانواده‌هایشان.

روزی را که با پدرم و یک معمار رفتیم زمین را متر کردیم به یاد دارم. زمین باریکی میان دو ساختمان که گفتند خانه‌ی ما خواهد بود و تا یک سال باید از خانه‌ی کوچه‌ی شش متری اسباب‌کشی می‌کردیم به این خانه. در ساختمان دست چپ ما خانواده‌ای ارمنی زندگی می‌کردند که تعارف کردند برویم چای بخوریم و ما نرفتیم. یادم می‌آید از طبقه‌ی دوم خانه‌شان که با آجر بهمنی‌های قرمز ساخته شده بود، جایی که باید بالکن می‌بود، دو تا تیر آهن بیرون زده بود و میان آنها، به جای پنجره دری بود. در کوچه‌مان اما زمین باز و نساخته بیشتر از خانه‌های ساخته شده بود و درست روبه‌روی خانه‌مان زمین اندکی مرتفعی بود که بعدها شد زمین فوتبال.

گلپر فصاحت


برچسب ها : ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , شماره ۱۹ , معرفی کتاب
این‌ها را هم بخوانید:
ارسال دیدگاه