آخرین مطالب

» پرونده » ماریو بارگاس یوسا به افلاک لاپِلایِد پیوست؛ ترجمه:منوچهر یزدانی

ماریو بارگاس یوسا به افلاک لاپِلایِد پیوست؛ ترجمه:منوچهر یزدانی

ماریو بارگاس  یوسا عضو مجموعه ای که نمود جهانی ادبیات است می شود. ماریو بارگاس یوسا امسال جزء سازمان افسانه ای لاپِلایِد می شود، مجموعه ی ادبیاتی جهان که از طریق گلچین متون ارزشمند ادبی، بیشترین تعداد نویسندگان را دور هم گرد می آورد. این کاملاً خارج از روال معمول لاپِلایِد است که نویسنده ای در زمان حیاتش انتخاب و به این […]

ماریو بارگاس یوسا به افلاک لاپِلایِد پیوست؛ ترجمه:منوچهر یزدانی

ماریو بارگاس  یوسا عضو مجموعه ای که نمود جهانی ادبیات است می شود. ماریو بارگاس یوسا امسال جزء سازمان افسانه ای لاپِلایِد می شود، مجموعه ی ادبیاتی جهان که از طریق گلچین متون ارزشمند ادبی، بیشترین تعداد نویسندگان را دور هم گرد می آورد. این کاملاً خارج از روال معمول لاپِلایِد است که نویسنده ای در زمان حیاتش انتخاب و به این جایگاه بالا نائل شود. تا کنون فقط شانزده نفر این افتخار که ماریو بارگاس کسب کرد را داشته اند. در میان آنان:
اوژن یونسکو، ژولن گراک، آندره ژید، ناتالی سارّات، مارگاریت  یورسنار، پُل کلود،کلود لِوی اشتراس، میلان کوندرا
این نویسنده پرویی، اولین اسپانیایی زبانی است که رسما” به این افتخار نائل می شود. خورخه لویس بورخس، زمانی که در سال ۱۹۹۳ به فهرست لاپلایِد پیوست، هفت سال پیش از آن فوت کرده بود، ولی انتشار آثار او از قبل از فوتش در جریان بود. اسطوره پرویی، با شنیدن این خبر خوب گفت، شاید از نوبل هم برایم مهم تر بود. نویسندگان دیگر اسپانیایی زبان که جزء این مجموعه هستند:
فدریکو گارسیالورکا، میگل دِ سروانتس، اُکتاویو پاز
در مجموعه ای که شامل:
شکسپیر، دانته، مولیِر، دیده رو، فلوبر، سارتر، دیکنز، جویس، کافکا، همینگو ی، جین آستن است.
این زیارتگاه ادبی، از سال ۱۹۳۱ بالغ بر ۸۰۰ مجلد ممتاز را توسط انتشارات گالیمار انتشار داده، با جلدهای چرمین ضخیم و نازک با کاغذی بسیار ظریف، که شکل ظاهری کتاب دعا را به آن ها می دهد. در بعضی از کتاب فروشی ها آن ها را در ویترین های شیشه ای مقفل نگهداری می کنند، گویی لیکوری گران قیمت باشد. فرهنگی که این مجموعه را در بر می گیرد افسانه ای ست، مطابق با همان قدرت و شهرتش در دنیای ادب. آندره مالرو، نویسنده بزرگ که وزارت فرهنگ فرانسه را بنیان نهاد و در سال ۱۹۸۹ به این مجموعه پیوست، آن را” کتابحانه ای قابل تحسین” توصیف کرد. فروش لاپلایِد تا سال های هشتاد بطور معمول ۴۵۰٫۰۰۰ جلد در سال بود. امروزه حدود۳۰۰٫۰۰۰ است، از سال ۱۹۳۱ تا کنون جمعا” بالغ بر ۲۰ میلیون جلد می گردد. و…

 

پایی در گور، پایی در تحول
مصاحبه خوان کروز با یوسا(۲۴ اکتبر ۲۰۱۵)

ماریو بارگاس یوسا زمانی که نماینده اش، کارمن بالسِیز نامه‌ی گالیما را به او نشان داد که پیوستن خالق شهر و سگها به لاپِلایِد را نوید می‌داد، به عنوان یک نویسنده تا آن لحظه هرگز آن‌قدر احساس خوشبختی نکرده بود.
وحال شرح آ ن شادمانی:

چه احساسی به شما دست داد؟
گمان نمی کنم که خبر دیگری در جهان  می توانست چنین شادمانی را برای من به عنوان یک نویسنده به ارمغان بیاورد. همیشه شکست خورده بودم؛ از نوجوانی. آثار نویسندگان فرانسوی را مشتاقانه می‌خواندم؛ پسر بچه بودم که در موسسه زبان اتحادیه فرانسه که به تصوّر من مرکز جهان بود، ثبت نام کردم. کتاب های لاپِلایِد را می‌خریدم گاهی هم به من هدیه می‌شد. در دقت و سخت گیری هیچ جا با این موسسه انتشاراتی پر اهمیّت قابل قیاس نبود. خوب دیگر، تصوّرش آسان است که وقتی این خبر شگفت انگیز را از کارمن شنیدم به چه حالی افتادم.

و آن ها [لاپلاید]، موضوع را خیلی جدّی گرفته بودند.
خیلی! یک گروه حرفه‌ای وباتجربه درست کردند…! دوباره گفتگو در کاتدرال را ترجمه کردند، چون ترجمه‌ی موجود آن ها را قانع نمی‌کرد.

به خود شما اوّل چه کتابی هدیه دادند؟
در کریسمس یا سالگرد تولّدم به من هدیه می‌دادند.و اولین آن می‌بایست آرتور رمبو بوده باشد. در آنجا برای اولّین بار “جنگ و صلح” تولستوی را خواندم. آن را در کتاب فروشی یک خانم فرانسوی به نام اُرتیس دِ کابایوس پیدا کردم. چنان فرانسه زده ای بود که، وقتی شهر و سگها منتشر شد، به من گفت: “چه خوب ماریتو؛ (لقب دوستانه ماریو) امیدوارم که بزودی به فرانسه ترجمه‌اش کنند که بتوانم بخوانمش”. و…

 

سر آغاز تخیّل
مصاحبه ایزابل پریسلر با  یوسا

من نبوغ خدادادی ندارم، نوشتن برایم کار بسیار دشواری است.
برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات، آخرین رمان خود پنج راه را به پایان رساند. او زندگی نوین‌اش را پرمحتوا و پر نشاط می خواند. البتّه در مقابل حریم خصوصی از دست رفته موضع می گیرد.
او ماریو بارگاس یوسا نویسنده‌ی ادبیات داستانی و انسانی است که در ماه مارس آینده، عاشق و شیدا، به هشتادمین بهار زندگی پا می‌گذارد. این شیدایی زندگی خصوصی‌اش را دچار یک دگرگونی تمام عیار کرده و خبر آن، بیرون از حد تصور او، بازتاب گسترده ای در رسانه ها داشته است. اکنون موسسه انتشاراتی اش آلفاگوارا، اعلام کرده است که در سال‌روز هشتاد سالگی این برنده‌ی نوبل پرویی، هم‌زمان در تمام دنیای اسپانیایی زبان، آخرین رمان او پنج راه رارونمایی خواهد کرد. در این اثر، مانند گفتگو در کاتدرال و یا شهر و سگها، ماریو بارگاس به سرزمین خویش، به پرو نقطه اتکا و جوشش درون و خاطراتش باز می‌گردد. این گفتگو به زندگی و آثار او می پردازد: نوشتن برای او چه مزیتی داشت که می‌نوشت و می‌نویسد، و اکنون چه تاثیری برجنبه های خصوصی زندگی او دارد؟ مصاحبه در آپارتمان یوسا در نیویورک، شهری که او برای تدریس در دانشگاه پرینستون آنجا اقامت دارد، با روزنامه ال پاییس انجام گرفته، روزنامه‌ای که یوسا سال ها با آن همکاری داشته است. در طول گفتگو، که متن کامل آن را پیش رو دارید، خاطرات شخص و شخصیت در آزمون فوق العاده‌ی حافظه به هم درمی آمیزد، او با دقت و باریک بینی که حاصل قدرت بیان و توصیف اوست، از چیزهای کوچک تا داستان هایش، سخن می‌گوید و نیز از تاثیر خارق العاده ای که آثارش بر خوانندگان به جای می‌گذارند.
به این ترتیب اوّلین سوال در باره‌ی حافظه‌ی او است:

ظرفیت زیاد حافظه شما که این همه موضوع را در خود انباشته، ناشی از چیست؟
این طور هم نیست، بیشتر موضوعاتی که در رابطه با کارم هستند یا خیلی خصوصی و خانوادگی‌اند در خاطرم می مانند. مطالب بیش از آن که در خاطرم ثبت شوند از یادم می‌روند؛ مثل همه. بله، درست است، متوجه شدم، چیزهای زیادی را هم به یاد می‌آورم، تصاویری هستند که گویا بعدها به ماده اولیه کارم بدل می‌شوند. و…

 

درنگی در راه
سخنرانی یوسا در مراسم جشن هشتاد سالگی اش

فلوبر می‌گفت: “زندگی برای نوشتن است”. قسمت اعظم این هشتاد سال به نوشتن اختصاص داشت. ادبیات با زندگی ذوب می شود.
هشتاد ساله شدن هیچ فضیلتی ندارد، در عصر ما هرکس که با الکل، سیگار یا مواد مخدر رفتاری ناهنجار با جسمش نکرده باشد، به آن می‌رسد. ولی این شاید موقعیتی مناسب باشد برای درنگی در راه؛ نگاهی به آنچه گذشت قبل از ادامه‌ی تاخت.
آنچه من می بینم روایت‌ها هستند، و چه بسیار زیادند! چه آن هایی که برایم تعریف شدند و چه آن ها که زندگی‌شان کردم، خواندم، خلق کردم و نوشتم. قدیمی ترین شان، بدون شک، قصه هایی‌اند که در کوچابامبا، مادر بزرگم کارمن و مادرم برای اینکه سوپم را بخورم و سل نگیرم، برایم می‌گفتند.
سل بیماری تباه گر آن زمان بود، علم پزشکی توانست مهارش کند، مانند ایدز در چند دهه‌ی بعد از آن، که اکنون مهار شده است. البته گه گاه آفت‌های قرون وسطایی آفریقا را ویران می‌کنند تا یادمان باشد که به خاک سپردن تمامی گذشته امکان ندارد. چه دوست داشته باشیم چه نه، باید آن را به دوش بکشیم.
در طول این عمر دراز، آدم‌های جالب بسیار شناختم، ولی، واقعا” هیچ کدام مانند پاره ای از رجال ادبی چندان در خاطرم زنده نیستند، اینها به جای فراموش شدن بیشتر جان می‌گیرند. مثلا” از دوران بچگیِ در کوچابامبا اینها را به روشنی به یاد دارم: گی یِرمو و پدر بزرگش، سه تفنگدار که چهارتا بودند- دارتانیان، آتوس، پورتوس و آرامیس- نوستراداموس، و پسرش لاگاردِرو، همکلاسی های مدرسه سایه، جایی که در کلاس برادر خوستینیانو، خواندن شگفتیِ شگفتی ها را یاد گرفتم.
زمانی که یاد دوران کودکی ام در پیورا و لیما می‌افتم، زنده ترین شخصیتی که از آن ایّام به خاطر می‌آورم ژان والژانِ بینوایان است که نگون بختی غم انگیزش: “سال ها زندان برای ربودن یک قرص نان” بدنم را از شگفتی به لرزه در می آورد، همچنین بخشندگی ژیزور، فعال اجتماعی “سرنوشت بشر” اثر آندره مالرو، که آرسِنیک خود را به دو جوان بخشید و آن ها را از عذاب دهشتناک مرگ در دیگ بخار که برایشان تدارک دیده شده بود، رها کرد و مرگ بیرحمانه ای را به خود هموار کرد. این رمان خارق العاده هنوز مانند بار اولی که خواندمش، برای من تکان دهنده است. و…

 

ادای احترام دانشگاه سوربون
به نابغه‌ی بزرگ ماریو بارگاس یوسا

روز پنجم آوریل سال جاری میلادی، در دانشگاه سوربون پاریس، به مناسبت پیوستن ماریو بارگاس یوسا به لاپِلایِد مراسم ادای احترام به ایشان بر گزار گردید. لاپلایِد مجموعه‌ی مشهور آثار اصیل ادبیات جهانی است که در آن نام‌هایی مانند سروانتس، شکسپیر، دیکنز، فلوبر، کافکا و یا گارسیا لورکا می درخشند.
تنها شانزده نویسنده در زمان حیات خود افتخار دریافت چنین امتیازی را داشته‌اند. قبل از ماریو بارگاس یوسا، نویسندگانی مانند اوژن یونسکو، آندره ژید، ماگاریت یورسنار، کلود لِوی اشتراس و میلان کوندرا به این افتخاررسیده بودند.
افزون بر این، نویسنده پرویی اولین اسپانیایی زبان است که قبل از مرگش از او قدردانی می‌شود (بورخس در سال ۱۹۸۶ زمانی که آثارش درلاپِلایِد در جریان انتشار بود، وفات یافت و تا سال ۱۹۹۳ به چاپ نرسید).
از اواخر ماه مارس سال جاری میلادی، بارگاس یوسا با دو مجموعه از آثارش، شامل هشت رمان مزین به جلد چرمی و کاغذی بسیار ظریف و نازک، بخشی از گروه لاپِلایِد خواهد بود. دانشگاه سوربن با همکاری مؤسسه انتشاراتی گالیمار و خانه آمریکای لاتین در یکی از آمفی تئاترهای تاریخی دانشکده ادبیات مراسم بزرگداشت او را برگزار کرد. در زیر گچ بری های طلایی سقف محل برگزاری و در بین تصاویر راسین، دکارت و مولیر، بارگاس یوسا ابتدا به دکلمه‌ی بخش هایی از خانه سبز و عمه خولیا و نمایشنامه نویس گوش فرا داد و سپس درسخنرانی خود از فرهنگ فرانسه که آن را در نویسنده شدنش راهگشا و برانگیزاننده خواند، سپاسگزاری کرد. ماریو بارگاس گفت که “به یمن فرانسه میّسر شد که پی ببرم چه گونه ای از نویسندگی را می‌خواهم”. “خواندن مادام بواری زندگی مرا عوض کرد. به لطف فلوبر فهمیدم که می‌خواهم یک نویسنده رئالیست باشم، چون رئالیسم او ربطی به ابتذال یا عدم تعهدی نداشت که من در نویسندگان رئالیست سراغ داشتم”. و اضافه کرد: “با حساسیتی بیش از حد خود را جستجوگر فانتزی کمال که مشخصه‌ی فلوبر بود یافتم، و همچنین ظرفیت های کاری اش راشناختم. او به من آموخت حتی کسی که نابغه زاده نشده با کار زیاد و تداوم و سرسختی می‌تواند به توانایی بالادست یابد”.

 


برچسب ها : , , , , ,
دسته بندی : پرونده
ارسال دیدگاه