آخرین مطالب

» نقد » نقد شعری از شاملو از سه منظر نقد دلوز/ لکان/ بینامتنی؛داریوش برادری

نقد شعری از شاملو از سه منظر نقد دلوز/ لکان/ بینامتنی؛داریوش برادری

نقد دلوزی از شعر شاملو دلوز و گواتاری در کتاب معروف “کافکا”به‌نقد هنر از منظر نگاه و نگرش “آنتی ادیپ”خویش می‌پردازند. از منظر آن‌ها یک هنر خلاق و قوی درواقع یک ” ادبیات کوچک”است. این ادبیات کوچک سه خصلت عمده دارد: اول اینکه این ادبیات در زبان هم ازنظر محتوایی و هم ازنظر فرم و […]

نقد شعری از شاملو از سه منظر نقد دلوز/ لکان/ بینامتنی؛داریوش برادری

نقد دلوزی از شعر شاملو

دلوز و گواتاری در کتاب معروف “کافکا”به‌نقد هنر از منظر نگاه و نگرش “آنتی ادیپ”خویش می‌پردازند. از منظر آن‌ها یک هنر خلاق و قوی درواقع یک ” ادبیات کوچک”است. این ادبیات کوچک سه خصلت عمده دارد: اول اینکه این ادبیات در زبان هم ازنظر محتوایی و هم ازنظر فرم و کلامی “قلمرو زدایی”می‌کند، آشنازدایی می‌کند و زبان را به عرصه بیان و تولید روایات نو، ماشین‌های تولید آرزوی نو تبدیل می‌کند. دوم اینکه این ادبیات کوچک بلا واسطه با ” فضای سیاسی”پیوند می‌خورد و سوم اینکه این ادبیات خود جزوی از یک ماشین جمعی و جزوی از “زنجیره نظرات و بیانات”جمعی است و فانتزی‌ها و آرزوهای جمعی را بیان می‌کند.
ادبیات شاملو دقیقاً هر سه خاصیت را دارد. شاملو درواقع مثل هر شاعر و انسان دیگری ایرانی نقطه تلاقی سنت – مدرنیت و حاوی بحران مدرنیت است. او هم‌آرزوهای نوین تحول و آزادی مدرن را در خویش حس و لمس می‌کند و هم حاوی سنت و بستر فرهنگی خویش است و درواقع در یک وضعیت “ناممکن”قرار دارد. وضعیتی که برای عبور از آن او بایستی زبان کهن را بشکند و راهی را که نیما و دیگران شروع کرده بودند، حال به شیوه‌های نوینی ادامه دهد تا بتواند این “وضعیت ناممکن”را به یک “خلاقیت نو”و زبان نو و امکانات بیان نو تبدیل کند و با شعرش به‌سان یک ماشین تولید آرزو به تولید یک جهان نو و فردی بپردازد. تا بتواند با شکستن “جسم پُر”سنت که بر زبان و کل جامعه حکومت می‌کند به توانایی ایجاد “بدن‌های نو و خلاق”دست یابد. جسمی پُر و بیمار و ساختاری حاکم بر بدن‌ها و ماشین‌های میل که ناتوان از “تولیدات نوین میل و ماشین‌های جدید، بدن‌ها و ساختارهای متفاوت”است، نه می‌میرد و نه می‌تواند زندگی کند و درگیر با عنصر نوین مدرن و جهان مدرنی است که باقدرتش او را به سخره می‌کشد. جسم و ارگان و ساختاری کهن و عمدتاً بسته که بایستی شکسته شود تا بدن‌های نو و خلاقیت‌های نو هم بتواند بر بن‌بست درونی خویش چیره شود، بر بی‌زبانی خویش چیره شوند و زبانی و جهانی نو بیافریند که قادر به بیان آرزوهایش و نیز تولید مداوم خلاقیت نوین باشد و هم بتوانند به کمک آن و بر بستر فرهنگی خویش حال به “هضم و جذب”نگاه مدرن بپردازد و تلفیق خویش را به وجود آورد. همان‌طور که با این تحول درواقع “سنت و بستر فرهنگی یا شعری”خویش را نجات می‌دهد و دوباره به او “امکان جاری شدن، گسترده شدن و هزار گستره”شدن می‌تواند بدهد.
این ادبیات اما همزمان در پیوند تنگاتنگ با “فضا و رخدادهای سیاسی و اجتماعی”جامعه‌ی خویش است، از “کاشفان فروتن شوکران”تا “آیدا در آینه”، “ابراهیم در آتش”و بقیه یکایک پیوند تنگاتنگ با این فضای سیاسی – اجتماعی دارند. از طرف سوم این “ادبیات و شعر”شاملویی خود جزوی و بخشی از ” زنجیره نظرات و بیانات جمعی”و بیانگر آروزهای ماشین جمعی است و در پیوند تنگاتنگ با جامعه و فرهنگی دارد که در همه عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و فردی در یک بحران عمیق مدرنیت قرار دارد؛ مرتب می‌خواهد به تحولی نو دست یابد و مرتب شکست می‌خورد و با این‌حال تحول و بحران به شیوه‌های مختلف ادامه می‌یابد. این‌گونه نیز شعر و ادبیات شاملو در خویش هم این آرزوهای جمعی و بحران جمعی را در بردارد و هم به‌عنوان عضوی از این “زنجیره بیانات و آرزوهای جمعی”شروع به ایجاد ماشین‌های تولید نو، اجسام نو، روایات نو ، زبان نو برای تحقق و مصرف این بیانات و آرزوهای فردی و جمعی می‌کند.


برچسب ها : , , , ,
دسته بندی : نقد
ارسال دیدگاه