آخرین مطالب

» نقد » نقدی بر دو رمان تاریه وسوس؛ فتح اله بی نیاز

نقدی بر دو رمان تاریه وسوس؛ فتح اله بی نیاز

.نسبت روایت ادبی و واقعیت داستانی در آثار تاریه وسوس .مهارناپذیرى خشم کور در رمان “هنگامه خشم و جنون” این رمان بازنمایى دوپارگى و درواقع چندپارگى روحیه انسان‏ها، حتى ساده‏ترین‏شان را، نشان مى‏دهد و به‏شکلى هنرى، هر گونه یک‏سویه‏نگرى در مورد نوع بشر را مردود مى‏شمرد. داستان از دیدگاه سوم شخص (داناى کل) نامحدود روایت […]

نقدی بر  دو رمان تاریه وسوس؛ فتح اله بی نیاز

.نسبت روایت ادبی و واقعیت داستانی در آثار تاریه وسوس
.مهارناپذیرى خشم کور در رمان “هنگامه خشم و جنون”

این رمان بازنمایى دوپارگى و درواقع چندپارگى روحیه انسان‏ها، حتى ساده‏ترین‏شان را، نشان مى‏دهد و به‏شکلى هنرى، هر گونه یک‏سویه‏نگرى در مورد نوع بشر را مردود مى‏شمرد. داستان از دیدگاه سوم شخص (داناى کل) نامحدود روایت مى‏شود. نویسنده براى رسیدن به هدف خود، روى جزیره‏اى مهجور با مردمانى زحمتکش و ساده انگشت مى‏گذارد. شروع یا برائت استهلالى داستان به‏نوعى عجیب است، اما خصلتى نمادین دارد. داستان با تصویرى از یک خوکدانى و وضعیت خوک‏ها، خصوصاً خوک‏هاى ماده، آغاز مى‏شود و تمام فصل اول را به خود اختصاص مى‏دهد. خواننده از خود مى‏پرسد چرا خوک؟ اما نویسنده در کشاکش زاد و ولد خوک‏ها، ناگهان دختر جوانى را به خواننده معرفى مى‏کند که در حال جمع و جور کردن خوک‏هاى نوزاد است. کار سختى است، اما چیز دیگرى این دختر را که بعداً مى‏فهمیم نامش هلگا است، اندوهگین مى‏کند. با خود فکر مى‏کند: “خوشبخت نیستم. زندگى باید جز این باشد. ولى چه گونه؟” در این باره چیز زیادى نمى‏دانست.
خوکدانى را پدر و مادر هلگا یعنى ینس و برگیت در اختیار داشتند که جزیى از یک مزرعه بزرگ بود. مزرعه در تملک کارل لى و همسرش مارى لى بود که دختر و پسر جوانى به اسم اینگا و رولف دارند. رولف دوست دارد به تحصیلاتش ادامه دهد، چیزى که براى پدرش نامفهوم است؛ هر چند تعداد زیادى کتاب دارد و شمار زیادى از آن‏ها را خوانده است. در فصل‏هاى بعدى خواننده پى می‌برد که رولف براى ادامه تحصیل از جزیره خارج شده است، اما روزهاى تعطیل براى دیدن اعضاى خانواده‏اش و دختر مورد علاقه‏اش “السه” به آنجا مى‏آید.
ظاهر امر نشان مى‏دهد که رویدادى وجود ندارد که روند عادى را زندگى را به هم بریزد. همین طور هم هست، اما با آمدن یک مرد غریبه اوضاع تا حدى از سیر عادى خارج مى‏شود. مرد که بسیار زیباست، رفتار و حرکت‏هاى نامتعارفى دارد. دز طول رمان معلوم نمى‏شود که یک زندانى فرارى است یا یک قاتل فرارى یا یک گردشگر یا کسى که جویاى کار است و براى اقامت در جزیره آمده است و این نکته از امتیازهاى اثر است. نوع پیاده شدن او از قایق و بیان “وسایلم توى کشتى است، بعداً آنها را بیاورید” خطاب به بومى‏ها، از ابهاماتى است که بر ابهام‏هاى هویت این مرد که خوابگردگونه در جزیره مى‏گردد، مى‏افزاید. نویسنده ظاهراً مى‏خواهد نشان دهد که ما اینجا با یک انسان به مفهوم کلى آن روبه‏رو هستیم بدون این‏که بتوانیم از ماهیت شخصیتى او پرده‏بردارى کنیم.
در جزیره با شخصیت دیگرى مواجه مى‏شویم که چندان عادى نیست: کارى نس؛ زنى بلند بالا و خوش قامت که سنى از او گذشته است و معلوم است در جوانى بسیار زیبا بوده است و از زمانى شوهر و دو پسرش در دریا غرق شده‏اند از حالت طبعى خارج شده است. اگر آن مرد غریبه کم‏حرف است و مرموز، این زن وراج است و کنجکاو و در کار همه دخالت مى‏کند و مى‏خواهد سر از همه‏چیز در بیاورد. درواقع او با این کارها مى‏خواهد خود را فراموش کند، چون اگر چیزى براى سرگرمى نداشته باشد، به گذشته برمى‏گردد و از حال عادى خارج مى‏شود. او راه درونى فرار از واقعیت را در تمکین مى‏بیند: “حتى گنجشکى به خاک نمى‏افتد، مگر این‏که خدا اراده کرده باشد.”


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : نقد
ارسال دیدگاه