آخرین مطالب

» نقد » مقوله شعر وشاعری از دیدگاه داریوش شایگان با نگاهی به مجموعه آثار وی

مقوله شعر وشاعری از دیدگاه داریوش شایگان با نگاهی به مجموعه آثار وی

اما با تمامی این سخنان نباید این ذهنیت برای ما ایجاد شود که اندیشه‌های او را نمی‌توان به بوته‌ی نقد سپرد. اتفاقاَ با الهام از دیدگاه کارل ریموند پوپر می‌توان گفت هر نظریه‌ای که غنی‌تر و علمی‌تر باشد، قابلیت ابطال‌پذیری آن‌هم بالاتر می‌رود و رویکردهای ایدئولوژیک‌اند که ابطال‌ناپذیر جلوه می‌نمایند. متأسفانه در جامعه‌ی کماکان اسطوره […]

مقوله شعر وشاعری از دیدگاه  داریوش شایگان با نگاهی به مجموعه آثار وی

اما با تمامی این سخنان نباید این ذهنیت برای ما ایجاد شود که اندیشه‌های او را نمی‌توان به بوته‌ی نقد سپرد. اتفاقاَ با الهام از دیدگاه کارل ریموند پوپر می‌توان گفت هر نظریه‌ای که غنی‌تر و علمی‌تر باشد، قابلیت ابطال‌پذیری آن‌هم بالاتر می‌رود و رویکردهای ایدئولوژیک‌اند که ابطال‌ناپذیر جلوه می‌نمایند. متأسفانه در جامعه‌ی کماکان اسطوره اندیش ما، عملاً این‌گونه ترویج می‌شود که هر اندیشه‌ای یا با ماست یا بر ما و به همین دلیل یا با نگرش سراسر ستایش‌انگیز با مسایل برخورد می‌کنیم یا با دیدگاهی تماماً از سر نفرت و عقده‌گشایی. نگاه فارغ از تنفر یا شیفتگی که رویکردی مدرن محسوب می‌شود، هنوز در جامعه‌ی فرهنگی ما رواج نیافته است؛ درصورتی‌که شرط اولیّه تحول فرهنگی و برون‌رفت از این بحران معرفتی، این است که بپذیریم اولاً هر نظریه، دیدگاه، عقیده و پارادایمی برآمده از ذهنیت محدود و کرانمند نظریه‌پردازی است و نمی‌تواند کامل، بی‌نقص و فارغ از پارادوکس باشد؛ ثانیاً راه عملی شناسایی نقاط قوّت و ضعف یک نظریه این است که از مناظر گوناگون، با رویکردی بیرونی موردنقد و ارزیابی جدی قرار گیرند.
با این مقدمات قصد دارم به‌سان یک ناظر بیرونی تا آنجایی که دانش من اجازه می‌دهد، برخی از رویکردها و دیدگاه‌های ادبی آقای داریوش شایگان را که طی سال‌های مختلف در کتاب‌ها و مقالات گوناگونش نوشته‌شده است، پس از توصیف، با همان نگاه فارغ از تنفر – شیفتگی مورد ارزیابی قرار دهم؛ با این توضیح که این مقاله می‌تواند مکمّل مقاله‌ی منتشرشده‌ی دیگری از نگارنده در سال گذشته در دو شماره‌ی متوالی هفته‌نامه‌ی کتاب هفته، شماره‌های ۱۹و۲۰ باشد.

الف) رویکرد زیبایی شناسانه‌ی شایگان پیرامون شعر و شاعری در غرب:
اگرچه داریوش شایگان درجه‌ی نخست یک هند شناس برجسته است (انعکاس آن را در کتاب ادیان و مکاتب فلسفی هند و تز دکترای او که درباره‌ی مقایسه‌ی عرفان اسلامی و هندی است، مشاهده می‌کنیم) و درجه‌ی بعدی یک متفکر آشنا با اندیشه‌های فلسفی و اجتماعی گوناگون فرهنگ غرب و شرق به‌حساب می‌آید (این نکته را می‌توان بامطالعه‌ی کتاب‌هایی چون: آسیا در برابر غرب، انقلاب مذهبی چیست؟ و افسون زدگی، به‌خوبی دریافت)، اما تقریباً در هیچ دوره‌ای از حیات فکری خود از مطالعه در حوزه‌ی ادبیات (اعم از شعر و داستان) نیز غافل نبوده است. بنا به گفته‌ی خودش، تأثیر نوشته‌های برخی شعرا و رمان نویسان غربی بر اندیشه‌های او کمتر از نفوذ فکری برخی فیلسوفان بر دیدگاه‌هایش نبوده است. درعین‌حال این نکته هم جالب‌توجه است که شایگان در کارنامه‌ی نویسندگی‌اش تاکنون علاوه بر نگارش کتاب‌های تخصصی و روشنفکری مرتبط با حوزه‌ی کاری خود یک رمان و یک دفتر شعر هم به چاپ رسانده است؛ دفتر شعری به نام “از کران تا کران، از دریا به دریا” و رمانی به نام “سرزمین سراب‌ها”.
بی‌شک احاطه و تأملات شایگان درباره‌ی ادبیات غربی به‌مراتب بیشتر از ادبیات ایرانی بوده است و درعین‌حال به نظر می‌رسد که تفحص‌های او درزمینه ی شعر غربی نیز بیشتر از داستان است و برای آگاهی از احاطه‌ی او نسبت به برخی از وجوه اشعار مدرن غربی می‌توان به دو مقاله درباره‌ی “شارل بودلر”۱ اشاره کرد که در دو شماره‌ی مختلف مجله‌ی بخارا (شماره‌های۱۰۲و۱۰۵) به چاپ رسانده است. ظاهراً این مقالات بخشی از کتاب نسبتاً مفصلی است که قرار است در آینده‌ی نزدیک، به نویسندگی او به زیور طبع آراسته گردد. اهمیّت شارل بودلر در تاریخ فرهنگ و ادب فرانسه و غرب به‌غیراز نقش مؤثر وی در رواج مکتب سمبولیسم در شعر و نگارش آثار مهمی چون” گل‌های بدی” در این نکته نهفته است که وی تقریباً نخستین کسی بود که با نوشتن مقالات مهم و تأثیرگذاری مانند “نقاش عصر مدرن” اصطلاح مدرنیته را در معنای جدید آن به کاربرد ونظریات خود را در باب جوهر نگرش مدرن به رشته‌ی تحریر درآورد. جالب است که خانه‌ی فعلی شایگان در فرانسه در نزدیکی مقبره‌ی بودلر در مونپارناس قرار دارد. خود شایگان درباره‌ی پیشینه‌ی آشنایی خود با اشعار بودلر و شاعران دیگر می‌گوید: “نخستین آشنایی من با اشعار شارل بودلر به دوران تحصیلم در ژنو بازمی‌گردد. پیش‌تر در انگلستان که بودم، به شاعران انگلیسی توجه بیشتری داشتم، به‌خصوص شکسپیر را می‌ستودم و با اشتیاق به دیدن تئاترهایی می‌رفتم که از آثار وی به نمایش درمی‌آمد، حتی برخی از اشعار و نوشته‌های نغزش را ازبر داشتم. با آثار شاعران کلاسیک فرانسه، کورنی، راسین، مولیر و شاعران رمانتیک مثل لامارتین،شاتوبریان و ویکتور هوگو هم بیگانه نبودم. ولی بودلر از تباری دیگر بود”.
شایگان در کتاب “زیر آسمان‌های جهان” – که حاوی گفت‌وگوهای مفصل رامین جهانبگلو با وی است – درباره‌ی گرایش و علاقه‌مندی خود به شعر و نکاتی که از شاعران مختلف آموخته است، سخن می‌گوید. ازجمله در صفحه ۵۷ این کتاب در رابطه با علاقه‌مندی‌های خود در دوران دانشجویی‌اش می‌گوید: “در آن زمان شعرهای بسیار بدی می‌سرودم و از همین رو بود که پل والری چون صاعقه بر من فرود آمد. من “پارک جوان”، “گورستان دریایی” و دیگر نوشته‌های او را بارها و بارها می‌خواندم و می‌خواندم. زلالی زبان او و نیز اینکه او سرودن شعر را همچون ریاضیات نوعی عمل ذهن می‌دانست، مرا شیفته می‌کرد. به‌علاوه، این از همان منطق ناگزیر مسیوتست۲ ناشی می‌شد. من به تقلید از او پرداختم. پشت و روی صفحات بسیاری را سیاه کردم. سپس از طریق او، مالارمه و سرانجام بودلر را خواندم. علاقه‌ی من به بودلر با بالاتر رفتن سنم افزایش یافت. در آن زمان برایم نظریه تطابق‌های او جالب بود و بعدها دریافتم که او در این مورد تحت تأثیر سودنبورگ، عارف سوئدی بوده است و هنگامی‌که بررسی‌های والتر بنیامین را درباره بودلر خواندم، دریافتم که بودلر تا چه اندازه اهمیّت دارد…” وی در ادامه‌ی این کتاب از تأثیر اشعار آلمانی بر دیدگاهش مطالبی را بیان می‌کند ؛ ازجمله اینکه: “هنگام خواندن نامه‌هایی به یک شاعر جوان بود که راینر ماریا ریلکه را کشف کردم. این، پس از والری، دومین صاعقه‌ای بود که بر من فرود می‌آمد. تأثیر او بر من بسیار قطعی و راهگشا بود. او به من هنر نگاه کردن را آموخت و من در این سخن خود هیچ اغراق نمی‌کنم. ریلکه، شیوه‌ای خاص در نظر کردن به اشیا در نا منتظرترین سیمایشان و در به دست نیامدنی‌ترین حال و هاله‌شان دارد. ریلکه، نگرنده ی وصف‌ناپذیرهاست. او حساسیت عرفانی مرا که در آن زمان هنوز پنهان بود، برانگیخت. من با اشعار او متأمل‌ترین لحظات زندگی‌ام را زیسته‌ام. از ژنو دور می‌شدم و به زیارت مکان‌هایی می‌رفتم که آخرین سال‌های عمرش را در آن‌ها گذرانده بود. به دیدن قصر موزو می‌رفتم که به گفته‌ی والری (هرچند که خود هرگز ریلکه را نفهمید(ریلکه آنجا در زمان ناب معتکف شده بود. بر سر مزارش در “رارونی”)در واله (valais به مراقبه می‌پرداختم. بر سنگ‌قبرش این نوشته حک‌شده است که تا ابد بر لوح ضمیرم باقی خواهد ماند: گل سرخ / ای تضاد ناب/ ای شوق خواب هیچ‌کس نبودن در پشت این‌همه پلک. بعدها از برکت بولنوو، فیلسوف آلمانی، به مراحل مهم تحولی ریلکه آگاه شدم…”۳ شایگان در بخش دیگری از این کتاب از آشنایی‌اش با اشعار برخی رمانتیک‌های آلمانی ازجمله نووالیس، مطالبی را بیان می‌کند: “در آن دوران همچنین به رومانتیسم آلمانی و به‌ویژه به نووالیس شاعر علاقه داشتم که با او از طریق هرمان هسه (که آثارش را فراوان می‌خواندم) آشنا شدم. هسه غالباً، نووالیس را موزار شعر می‌خواند و به گمان من این قرابت موجه است. در همه آثار نووالیس، جادوی جهان جاری است و خیرگی‌ها و رعشه‌های اصلی و آغازین در آن‌ها می‌دود، چه در سرودهایی برای شب و پیروان سائیس یا در رمان گشاینده هانری دوفتردینگن. دستیابی به‌کلیدهای اصلی بینش او، یعنی مفهوم پربار صوت جان و نیز جمله‌ یکه آور”هرچه شاعرانه‌تر، واقعی‌تر است” برایم کمک گران بهایی بود تا آن هاله‌ی افسونی را که در اعماق جان خانه دارد، دریابم. این‌ها همه بعدها به من کمک کرد تا به تاویل سطوح آگاهی در فضای مثالی جهان ایرانی دست‌یابم.”


برچسب ها : , ,
دسته بندی : نقد
ارسال دیدگاه