آخرین مطالب

» شماره ۴۰ » دربارۀ «مرد پشت آیفون» ماشاالله خاکسار

دربارۀ «مرد پشت آیفون» ماشاالله خاکسار

  نویسنده: امین فقیری «مرد پشت آیفون» مجموعه‌داستان جمع‌وجوری است که نویسنده در آن بیشتر به خاطرات خود رجوع کرده و شاید بدون دخل و تصرف، جز در مورد اسامی (که ما نمی‌دانیم) آن‌ها را روی کاغذ آورده است. بیشتر نوشته‌ها طرحی از زندگی‌اند و هنوز مصالح دیگری برای ورود به حیطۀ داستان کامل احتیاج […]

دربارۀ «مرد پشت آیفون» ماشاالله خاکسار

 

نویسنده: امین فقیری

«مرد پشت آیفون» مجموعه‌داستان جمع‌وجوری است که نویسنده در آن بیشتر به خاطرات خود رجوع کرده و شاید بدون دخل و تصرف، جز در مورد اسامی (که ما نمی‌دانیم) آن‌ها را روی کاغذ آورده است. بیشتر نوشته‌ها طرحی از زندگی‌اند و هنوز مصالح دیگری برای ورود به حیطۀ داستان کامل احتیاج دارند. ازآنجاکه نویسنده مردمی است و جامعه را منشأ تمامی دگرگونی‌ها می‌داند، شخصیت‌هایی را بازآفرینی کرده است که ما هرروزه شبیه آن‌ها را می‌بینیم. ولی این شخصیت‌ها از خصوصیاتی بهره می‌برند که آن‌ها را تک و انگشت‌نما می‌کند و به‌خوبی در خاطر می‌مانند. از مهم‌ترین این افراد می‌توان از عبد خرکی، جفری، رضا فُگُر، سونامی و سوپروایزر نام برد که بعضی از آن‌ها مثل این دوتای آخری اسامی مستعار را یدک می‌کشند.

کاش نویسنده عنایت بیشتری به خاطرات دوران کارگری نشان می‌داد و با افزودن به آن‌ها به‌صورت مجموعه‌ای مستقل آن‌ها را به خواننده‌های مشتاق تقدیم می‌کرد. در هر حال کنار هم قرار دادن زندگی خانوادگی و کارگاهی خود لطفی دیگر دارد، چرا که زیر پوست تمامی داستان‌ها نوعی اضطراب و دلواپسی نهفته است و غم نان سیطرۀ خود را در زیر جلد اکثر داستان‌ها نشان می‌دهد. این دغدغه و چه‌کنم‌چه‌کنم به داستان‌ها رنگ‌وبوی عمیقاً اجتماعی و مردمی می‌بخشد. حسن کار هم در این است که می‌توان قضیه‌ها و شخصیت‌ها را تعمیم داد و در چهره و منش و رفتار دیگران نیز این دلواپسی‌ها را جستجو کرد.

از این که ماشاالله خاکسار زندگی‌اش پر از تجربۀ مردمی و زیستی است و آن‌ها را در داستان‌های دیگرش خوانده‌ایم حرفی نیست. فکر می‌کنم فشار این شخصیت‌ها و ماجراهای خاطره‌مانند آن‌قدر بر حصار تن او فشار آورده‌اند که مجبور شده از شصت‌سالگی به بعد دست به نوشتن بزند و در حقیقت این خاطره‌های زندانی را یک‌به‌یک آزاد ‌کند. در این میان سودش را خواننده می‌برد که با بُرهه‌ای از تاریخ اجتماعی و مشقت‌های کارگران آشنا می‌شود؛ کسانی که در گرمای پنجاه درجه، عرق‌ریزان، چرخ‌های صنعت این مملکت را می‌چرخانند.

به‌خاطر بازنشستگی، داستان‌ها یا در چهاردیواری خانه می‌گذرد یا در کارگاه‌های دورافتادۀ صنعتی. در خانه گفتگوی مجادله‌آمیز و پایان‌ناپذیری با همسرش ستاره دارد. ستاره، نویسنده بودن شوهرش را یک امر تفننی می‌داند و به رسمیت نمی‌شناسد. این‌گونه است که نویسنده از نظر روانی وضع دلپذیری ندارد. مسئلۀ مهم این است که چون نویسنده خودش را مردمی می‌داند زندگی عادی اطرافیان و دوستانش را آن‌چنان که هست به‌صورت داستان ارائه می‌کند. فکر می‌کنم این مسئله در زندگی اکثر دست‌به‌قلم‌ها صادق باشد. اگر مطالعه کنی، تورات می‌خوانی! اگر بنویسی، مشق می‌نویسی! آن‌ها خود را محق می‌دانند که برای کمبودهای زندگی بنالند. بیشتر این موجودات ظریف و شکننده به چیزی که نمی‌اندیشند هنر است.

برای روایت‌گر داستان‌های «مرد پشت آیفون» این مسائل دیگر عادی شده است. بدین‌خاطر وقت خود را یا در پشت میز تحریر یا در خواب می‌گذراند و چون اعصاب راست‌ودرستی به‌خاطر ایرادهای پایان‌ناپذیر همسر عزیزش ندارد، هرچه می‌خورد تبدیل به چربی می‌شود. روزبه‌روز چاق و چاق‌تر می‌شود و مجبور است طعنۀ رفقا را تحمل کند.

یکی از شگردهایی که ماشاالله خاکسار به کار برده است در دو طرح ابتدای کتاب است. عنوان طرح ابتدایی این است: «چرا داستان‌نویس شدم؟» و عنوان طرح انتهایی هم این است: «چرا قصه‌نویسی را کنار گذاشتم؟» که در زیر پوست هر دو طرح، طنز درخشانی در جریان است. هر چند می‌دانیم نویسنده شوخی می‌کند و با جدیت به دنبال موضوع درخور داستان هست.

من به‌علت کم‌تجربگی، در «دهکدۀ پرملال» از اسامی واقعی استفاده کردم و همین باعث شد که اهالی روستای موصوف علیه من بشورند و حتی می‌خواستند دسته‌جمعی به استانداری بروند و شکایتشان را روی میز استاندار بگذارند. حال آنکه من از آن گروه اسامی زن‌ها استفاده کرده بودم که بار شعر و زیبایی را یدک می‌کشیدند و چندان ربطی به داستان مطرح‌شده نداشتند.

حال، ماشاالله خاکسار در توبه‌نامۀ آخر کتاب از حرف‌وحدیث مردم آن‌چنان به تنگ آمده که می‌خواهد عطای نوشتن را به لقایش ببخشد و صبح تا شب برود در پارک و به حرف‌وحدیث‌های مردم گوش فرا دهد. بعضی از داستان‌های این مجموعه که این موضوع را یدک می‌کشند عبارتند از: زیارت، سونامی، سوپروایزر، جد بزرگوار من، عبد خرکی. دیگر نوشته‌ها طرح‌اند، همانند نقاشی که با چند خط منظور خود را بیان می‌کند.

در اکثر داستان‌های این مجموعه، طنز زیبایی نفس می‌کشد؛ مخصوصاً در «جد بزرگوار من» و «زیارت» که داستان‌های به‌یادماندنی این مجموعه هستند.

داستان «شکلات مجانی» باورپذیر نیست و بیشتر به یک شوخی شبیه است. در این داستان ما با جماعتی بنده و بردۀ شکم روبروییم که عواقب آن را می‌بینند و باز هم انجامش می‌دهند. در این داستان با طنزی معکوس طرفیم و به‌همین‌خاطر نمی‌توانیم مسئله را جدی بگیریم.

موضوع داستان «مردی پشت آیفون» می‌توانست جالب‌تر از این باشد که هست. شاید بتوان آن را کابوسی در روز نام نهاد:

«قد و قواره‌اش به لازم‌زاده که در خرمشهر با هم سرباز بودیم شبیه بود. تعجب کردم. با چشمان خودم دیده بودم که خاکش کردند و یادم افتاد که خودم به خانواده‌اش خبر دادم. به‌دقت نگاهش کردم و گفتم: والله اگر به زنده شدن دوبارۀ مرده‌ها باور داشتم فکر می‌کردم همان خدابیامرزی است.» (ص۵۸)

از دوستِ مرده‌ای که در گرما به سراغش آمده است می‌توان با هزینۀ وقت داستان مؤثری نوشت، داستانی که یک شوخی را به موضوعی رمزآلود و مؤثرتر بدل کند.

داستان‌های «شکلات مجانی» و «مرد پشت آیفون» را نپسندیدم و این دومی جای کار بسیار دارد و می‌توان از آن داستانی ساخت که تا مدت‌ها در ذهن ماندگار شود.

حسن بزرگ این مجموعه، داستان‌هایی است که به زندگی کارگران پرداخته است. هر چند نویسنده، راویِ آن خاطرات فراموش‌نشدنی است، اما او جماعت عظیمی را نمایندگی می‌کند که جامعه به‌هیچ‌وجه قدر آنان را نمی‌داند.

لذتی که از خواندنِ داستان‌ها بردم ماندنی است، چون همیشه به توانایی‌های ماشاالله خاکسار باور داشته‌ام.


برچسب ها : , , ,
دسته بندی : شماره ۴۰ , نقد
ارسال دیدگاه