آخرین مطالب

» پرونده » بهار در شعر و ادبیات ایران

در گفتگو با سیمین بهبهانی

بهار در شعر و ادبیات ایران

اقبال معتضدی *این گفتگو در اسفند ماه ۱۳۸۹ انجام شده است. در مصاحبه‌ها، شکل طبیعی کار چنین است که در مقابل هر پرسش، پاسخ مربوط به آن بیاید اما در این مصاحبه به چند دلیل ناگزیر، شکل ارائه‌ی آن دگرگون شد. یادآوری چند نکته، ضروری به‌نظر می‌رسد: نخست، در روزهایی که با شاعر گران‌قدر خانم […]

بهار در شعر و ادبیات ایران

اقبال معتضدی

*این گفتگو در اسفند ماه ۱۳۸۹ انجام شده است.

در مصاحبه‌ها، شکل طبیعی کار چنین است که در مقابل هر پرسش، پاسخ مربوط به آن بیاید اما در این مصاحبه به چند دلیل ناگزیر، شکل ارائه‌ی آن دگرگون شد. یادآوری چند نکته، ضروری به‌نظر می‌رسد:

نخست، در روزهایی که با شاعر گران‌قدر خانم بهبهانی برای مصاحبه تماس گرفتم، متأسفانه ایشان حال جسمی مساعدی نداشتند و خواستند که سؤالات را برایشان بفرستیم تا ایشان هم در موقعیت مناسب به‌صورت کتبی پاسخ دهند؛ همین‌طور هم شد.

دوم، وقتی متن پاسخ‌ها را دریافت کردم دیدم در عین آن‌ که خانم بهبهانی به زیبایی و ظرافت و همان‌طور که انتظار می‌رفت تمامی پرسش‌ها را پاسخ داده‌اند، اما متن پاسخ به‌ صورت یکپارچه و فرم و محتوایی درهم‌تنیده داده‌شده است و ما نیز حیفمان آمد که در آن پیوستگی ذهنی و سیالیت زبانی، گسست ایجاد کنیم؛ در نتیجه از آن چیدمان و جانمایی متعارف، یعنی «هر جواب در برابر یک سؤال» صرف‌نظر کردیم و پرسش‌ها و پاسخ‌ها را در دو بخش جداگانه آوردیم.

۱٫ از آن‌جا که «بهار» در ایران به آغاز سال نو و نوروز گره خورده است، ناگزیر این تقارن تقویمی، به‌طور توأمان، دو بار معنایی را با خود حمل کرده‌است: نخست فصل زایایی و بالندگی، که در بیشتر کشورهای جهان با شباهت‌هایی به‌هم این دگرگونی طبیعت و نوزایی فصل بهار را دوست می‌دارند؛ و در ادبیات و هنر آن‌ها نیز تأثیرات خود را گذاشته است؛ و اما بار معنایی دوم که همانا «نوروز» است و منحصراً به ایرانیان و برخی پارسی‌زبانان مربوط می‌شود. اگر با چنین گزاره‌هایی موافق هستید بازتاب آن در شعر ایران چه بوده‌است؟

۲٫ چه فرقی میان کارکرد واژه و محتوای «بهار» در آثار ادبی گذشته، اعم از شعر و داستان و آثار ادبی امروز وجود دارد؟ آیا در شعر امروز مانند گذشته، آثاری چون قصیده‌های ستایش‌انگیز و شادمانه (و گاه درخشان) آن دوران در توصیف بهار به چشم می‌خورد؟ و اگر چنین نیست و این گرایش کم‌رنگ شده‌است دلیل آن را در کجا باید جستجو کرد؟

۳٫ فصل بهار نیز مانند هر موضوع و پدیده‌ی دیگری در مراحل سنی مختلف انسان (شاعر) تأثیر و جایگاه احساسی و فلسفی متفاوتی پیدا می‌کند. آیا گونه‌ها و نمونه‌هایی به مصداق این سیر تغییرات (از کودکی، جوانی، میان‌سالی و…) در آثار خود یا دیگران سراغ دارید، که بیانگر این دگرگونی در فرم و محتوای شعر باشد؟

۴٫ درپی تحولات سیاسی و اجتماعی در دوران مختلف تاریخ ایران، به‌سبب نبود آزادی بیان و ترس از حکومت وقت، زبان‌های سمبلیک در هنر و ادبیات ما، راه پیدا کرده‌است؛ و پیش‌از آن نیز نمادگرایی بن‌مایه و ساختار اصلی اسطوره‌های قومی و فراقومی را تشکیل می‌داده است. در این گذر گریزناپذیر، شعر و شاعران ما نیز با این زبان کنایی و استعاری سخن گفته‌اند، چونان که در آثارشان بارها از «بهار» به‌معنای شور زندگی و آزادی و از «زمستان» با تأویل شکست و ناامیدی یاد کرده‌اند: از فردوسی و حافظ… تا نیما و شاملو و اخوان و دیگران. نظر شما دراین‌باره چیست؟

۵٫ اگر «بهاریه»‌ای تازه سروده‌اید و یا سروده‌ای بهارانه از گذشته دارید، سپاس‌گزار خواهیم شد که برای چاپ در اختیار مجله قرار دهید.

با احترام و ارادت: اقبال معتضدی

اسفند ۱۳۸۹

***

آقای اقبال معتضدی عزیز

پیوسته اقبال یارتان باد

گمان من این است که ایران در شمار نخستین کشورهایی است که مردمانش همان‌قدر به آسمان و اجرامش اندیشیده‌اند که به زمین و تأثیرش در زندگی و احوال بشر.

این که می‌گویم «نخستین»، بدان‌علت است که دیرینگیِ اساطیر شاهنامه فردوسی آشکار است و نوروز یعنی نخستین روز بهار، به نقل از همان شاهنامه روزی است که جمشیدشاه پس از آن که مردم کشور خود را با شهرنشینی (مدنیت) آشنا کرد و شیوهٔ کشت‌وکار و پخت‌وپز و خانه‌سازی و پرستش خداوند را به آنان آموخت و «همهٔ کردنی‌ها چو آمد پدید»، برای خویشتن تختی ساخت گوهرنشان و دیو (که در خدمت او بود) آن را از زمین برداشت و در آسمان گرداند. وقتی دیو تخت را به زمین آورد مردم گرد تخت جمشیدشاه فراز آمدند و جشن گرفتند؛ و آن روز را «نوروز» نامیدند. بنابراین نوروز نتیجهٔ پایان یک بار گردش زمین به دور خورشید است و از جشن‌های اساطیری و باستانی ماست و بر پای داشتن این آیین، دلیل بر دیرینه‌بودن تمدن ایرانیان است. پیداست که عاشقان ایران به این جشن اساطیریباستانی افتخار می‌کنند.

ضمناً، نوروز نشان آن است که ایرانیان قدیم به احوال آسمان و ستارگان و خورشید توجه داشتند و دربارهٔ فصل‌های سال، یا بهتر بگویم، گردش زمین به دور خورشید آگاهی‌هایی به دست آورده بودند ـ‌یکی دیگر از جشن‌های ما که به همین دانش پیوسته است بزرگداشت نخستین شب دی ماه است. این شب بلندترین شب زمستان است و صبح آن زایش دوبارهٔ خورشید و نیرو گرفتن آن است. یلدا معنی ولادت دارد. این‌گونه آیین‌ها دلیل بر میزان توجه مردم ما به دانش در روزگاران گذشته است.

اما این که جشن نوروز یا یلدا و یا مانند آن‌ها در روزهای معین ـ‌اول فروردین یا اول دی‌ـ گرفته می‌شود. بیش از آنکه یک امر تفریحی باشد (همان‌طور که گفتم) علت علمی دارد. نوروز دقیق‌ترین حساب را برای زمان یک دور گردش زمین به دور خورشید نشان می‌دهد. (سیصد و شصت و پنج روز و پنج ساعت و چهل و نه دقیقه و کسری)؛ در صورتی که سال مسیحی این دقت را ندارد. اما همزمانی این عید با بهار نیز حکمتی دارد: بهار آغاز رویش است. می‌بینیم که مردم پیش‌از عید سبزه‌های گوناگون (گندم و جو و ماش و عدس و…) تهیه می‌کنند و سر سفره هفت‌سین می‌گذارند. این برای زیبایی صرف نیست. پیش‌از بهار دانه‌های مختلف را برای آزمایش در ظرف‌های کوچک سبز می‌کرده‌اند، تا هر کدام را که پربارتر و زودرس‌تر باشد در همان سال بیشتر بکارند. من واژه‌شناس نیستم و نمی‌دانم این‌که می‌گویند بهار «به آر» (یعنی فصلی که بهبود می‌آورد) درست است یا نه. اما واقعیت آن است که بهار موسم شادی و رویش و اعتدال هواست. به گفتهٔ سعدی:

بیا که وقت بهار است تا من و تو به‌هم

به دیگران نگذاریم باغ و صحرا را

با این حساب، می‌توان گفت که این عید بهاری را جز نوروز نمی‌توان نامید. بهار، یا هر فصل دیگر، جزئی از زندگی بشر و حتی جانوران است. لاک‌پشت‌ها، خزندگان و گیاهان به خواب زمستانی می‌روند و در آغاز بهار بیداری و تلاش را از سر می‌گیرند. دیگر موجودات هم، بنا بر احوال سرشتی خود، در بهار آسایش بیشتری دارند: نه سرمای زمستان آزارشان می‌دهد و نه گرمای تابستان. خورشید پاییزی در روزهایی که از پی می‌آیند به آنان بی‌مهرتر نمی‌شود. طبیعی است که هر موجودی بهار را دوست‌تر داشته باشد. شاعران ادبیات سنتی در شعرشان جایی به بهار اختصاص داده بودند. «بهاریه» نام نوع والایی از شعر به شمار می‌رفت. کم‌تر شاعری است، که درباره بهار شعری نسروده باشد؛ خواه قصیده یا غزل یا مثنوی و مانند آن‌ها.

اما آنان یک دو بیت در وصف بهار اشاره کرده‌اند؛ و یا تشبیت یک قصیده را برای مدح پادشاه به تعریف بهار پرداخته‌اند.

منوچهری با بهار رابطه‌ی استواری داشته است و در شعرش اغلب از بهار نشانی هست. در قصیده‌ی زیر به مدح «میر میرزاد» و «شاه شهریار» و «مسعود غزنوی» می‌پردازد:

ابر آذاری برآمد از کران کوهسار

بار فروردین بجنبید از میان مرغ‌زار

این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغ‌زار

وان گلاب آورد سوی مرغ‌زار از کوهسار

خاک پنداری به ماه مشتری آبستن است

مرغ پنداری که هست اندر گلستان شیرخوار

سعدی با بهار میانهٔ خوبی دارد. در غزل‌ها اغلب یادی از بهار می‌کند:

برآمد باد صبح و بوی نوروز

به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال

همایون بادت این روز و همه روز

چو آتش در رخت افکنده گلنار

دگر منقل منه آتش میفروز

در غزل دیگری گوید:

برخیز که می‌رود زمستان

بگشای در سرای بستان

نارنج و بنفشه در طبق نه

منقل بگذار در شبستان

در این جا «بگذار» یعنی رها کن، دست از او بردار!

و حافظ می‌گوید:

ساقیا! سایهٔ ابر است و بهار و لب جوی

من نگویم چه کن؛ ار اهل دلی خود تو بگوی

در جای دیگر می‌گوید:

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید.

در شعر گذشتگان بهار معمولاً وسیله ادای مقصود می‌شود. در این مختصر نمی‌توان بیش از این سخن گفت. نیازمند تحقیق و تدقیق و ارایه نمونه است.

اما در آثار معاصران و آنان که به روش گذشتگان شعر سروده‌اند، ملک‌الشعرای بهار جای مخصوصی دارد. از معروف‌ترین کارهای او این است:

بهار آمد و رفت ماه سپند!

به نوروز «هر هفت» شد روی باغ

بدین روی هر هفت امشاسپند

ز گلبن دمید آتش زردهشت

بر او زندخوان خواند پازند و زند

معمولاً همه این گونه قصاید مقصودی را در پایان بیان می‌کنند -‌چنان‌که شاعر در این قصیده به نکوهش جنگ جهانی دوم می‌پردازد.

اما جوانان نیز با شیوه‌های تازه‌تر از بهار غافل نمانده‌اند.

شادروان عمران صلاحی از این موسم نو چنین تعبیر می‌کند:

نقطه‌چینی از گل

طرح کم‌رنگی از غنچه و برگ

ناتمام است بهار

خانه‌ای شعله ور از سرخی گل

دود سبزی بر بام

یا:

آفتاب آمد و بر پنجره ابر نشست

پر و بالش همه خیس

غنچه بیدار شد از خواب و دهن‌دره شیرینی کرد

و دم پنجره آمد

گل شد.

نادر نادرپور، فریدون مشیری، اخوان ثالث، م. آزاد، احمد شاملو، فروغ فرخ‌زاد و بسیاری شاعران دیگر شعرهایی درباره بهار سروده‌اند.

از شاعران کوشنده -‌که عمرشان دراز باد‌منصور اوجی، دکتر جواد مجابی، محمدعلی سپانلو، سید علی صالحی، شمس لنگرودی، حافظ موسوی و بسیاری دیگر شعرهای شایان‌توجهی با شیوه‌های نو در وصف بهار سروده‌اند.

اما این‌که بهار نمود خوشبختی و زمستان نماد بدبختی باشد، امری اتفاقی است و نمی‌توان برای آن خصوصیت یا کلیتی قائل شد.

سیمین بهبهانی

چهارشنبه ۲۵ اسفند ۸۹


برچسب ها : , , , , ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۳۸ , گفتگو , ویژه
ارسال دیدگاه