آخرین مطالب

» پرونده » بررسی نگرش‌های حاکم بر اشعار سیمین بهبهانی

بررسی نگرش‌های حاکم بر اشعار سیمین بهبهانی

سعیده فراهانی پرسش از معنای زندگی، در مقام مهم‌ترین پرسش فلسفی، پاسخ‌های فراوانی را در طول حیات بشری همراه داشته است. این پرسش گستره وسیعی را به خود اختصاص داده است که ارکان مختلف آن به هر شکلی در عرصه‌های مختلف، همچون هنر و ادبیات نمودهای فراوانی داشته است. بخشی از معنای زندگی در ادبیات […]

بررسی نگرش‌های حاکم بر اشعار سیمین بهبهانی

سعیده فراهانی

پرسش از معنای زندگی، در مقام مهم‌ترین پرسش فلسفی، پاسخ‌های فراوانی را در طول حیات بشری همراه داشته است. این پرسش گستره وسیعی را به خود اختصاص داده است که ارکان مختلف آن به هر شکلی در عرصه‌های مختلف، همچون هنر و ادبیات نمودهای فراوانی داشته است.

بخشی از معنای زندگی در ادبیات و هنر به مفهوم «خلق و ابداع» تفسیر می‌شود. هنرمند و نویسنده کوشش‌های خود را با این مفهوم به مرحله ظهور می‌رساند که امری زیبایی‌شناسانه و هیجان‌انگیز است. اما باید دقت داشت که سویه‌های فکری هنرمند، نویسنده و شاعر در بازتاب این معنا تأثیر بسزایی دارد. یعنی برداشت‌های فکری، نگرش‌های اجتماعی، سیاسی و همچنین تفکرهای نقادانه آن‌ها در بازتاب معنای زندگی از اهمیت بالایی برخوردار است.

خانم سیمین بهبهانی از آن دست شاعرانی در عرصه شعر معاصر ایران است که در اشعار خود معنای زندگی را از جهت فردیت خود و نگرش‌های مختلف فکری‌اش به مخاطب ارائه می‌دهد؛ معناهای مختلفی که زندگی را یک داستان، یک تراژدی، رسالت، شرافت، نوع‌دوستی، عشق و غیره در برمی‌گیرد.

در این نوشتار قصد بر این است که مفهوم معنای زندگی از نگاه این شاعر را که در اغلب اشعارش نمود خاص خود را دارد، بررسی کنیم تا با دید بهتری به اشعار او بپردازیم.

سیمین بهبهانی شاعر پرکاری بوده است. عمده آثار او در باب عشق به میهن، آزادی بیان، حقوق زنان و آزادی و غیره است. موضوعاتی که در شعر معاصر ایران دارای جایگاهی پررنگ است. اشعار او ایماژهای متنوعی را متصور شده است که معنای زندگی، سیاست و آزادی در آن‌ها ارزنده‌تر است.

از نظر نگارنده این نوشتار، واضح است که این شاعر به دنبال ایماژهای این‌چنینی باشد. فضای حاکم بر اجتماع ایران، موضوعات فکری شاعران هم‌عصر که در بطن و بافت دیدگاه‌های آن‌ها حضور دارد، رسالتی که شاعران و نویسندگان برعهده خود می‌دانند تا مردم عامه را با موضوعاتی فراتر از موضوعات روزمره، آشنا کنند و غیره، از عمده این دلایل هستند. به‌همین‌دلیل به‌وضوح می‌توان دریافت که شاعر در آثار خود سعی دارد کاربرد واژه را نه فقط به‌دلیل دلالتگری‌اش بلکه به‌سبب معنایی که به زندگی و بافت آن می‌دهد، به کار گیرد. در حقیقت سیمین بهبهانی با گونه‌ افکار حاکم بر اشعارش قصد دارد معنای زندگی را نوعی از رسالت آدمی بنامد. رسالتی که می‌تواند ماهیت اخلاقی نیز داشته باشد. ماهیتی که می‌تواند جهان را به‌ جای بهتری برای زندگی تبدیل کند. این ماهیت بدین‌گونه است که ما باید دارای هدفی باشیم که با سویه‌های اخلاقی عقل خود را به جریان امور زندگی وارد کنیم تا بیشترین کامیابی را در زندگی به دست آوریم. اما بهبهانی سعی دارد این اخلاق‌گرایی را در زمینه‌های حاکم بر اجتماع نیز لحاظ کند. زمینه‌هایی نظیر استبدادگرایی، روح آزادی‌خواهی و بشردوستی. او حتی سعی دارد این موضوعات را در ابعاد بزرگ‌تر یعنی در سراسر جهان نقد کند.

ای فکرتان زبونی شب‌تاب بینوا

بیزار از آفتاب و ملول از هوای خشک

ای پرفریب یاوه‌فروشان دوره‌گرد

انباشته به دامن تر، عقل و رای خشک

گفتی رسالت است؟ دریغا ضلالت است

این چند لفظ بی‌هدف نارسای خشک

(بهبهانی، رها در باد)

اما با توجه به اینکه بهبهانی در اشعارش سعی دارد که زندگی را رسالتی این‌چنینی ببیند، زندگی را یک داستان نیز می‌داند. در حقیقت او ازاین‌طریق از معنای زندگی، نگاه عامه مردم را وارد اشعار خویش می‌کند. درحقیقت قصد دارد به این طرز تفکر از معنای زندگی سیری واقعی ببخشاید و جهتی به آن دهد از این نوع که زندگی همان‌طور که پیش می‌رود، باید آن را ساخت. گزاره‌هایی چون امید، عشق و شکوفایی آدمی در اینجا نمایان شده و ازآن‌جهت که انسان باید نقش‌های خود را در سراسر زندگی به‌عهده بگیرد و آن را به‌خوبی در راستای وظایف انسانی‌اش پیش ببرد، بیش‌ازپیش معنا پیدا می‌کند. اما توجه به این نکته می‌تواند مهم باشد که نگاه بهبهانی در این موضوع، بیشتر به سمت عشق و احساسات معطوف می‌شود. در حقیقت شاعر در تلاش است، روابط انسانی را دارای معنایی فراتر از عضویت در جامعه بشری نشان دهد و آن ارتباط فرد با فرد دیگری است که می‌تواند عشق را پدیدار کند.

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

شروع شادی و پایان انتظار تویی

بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت

چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی

دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند

در این سرا تو بمان! ای که ماندگار تویی

شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است

ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی

جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند

چه باک زان همه دشمن، چو دوست‌دار تویی

دلم صراحی لبریز آرزومندی است

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

لازم به ذکر است که بهبهانی در خلال عشق و شکوفایی آدمی، معنای دیگری از عشق را بسط و گسترش می‌دهد. نوعی متفاوت از عشق که می‌توان آن را معنای عشق و زندگی شرافتمندانه دانست. در حقیقت او قصد دارد معنای زندگی را عمل‌کردن به وظیفه هر انسانی در مقابل خدا، کشور، دوستان و همه انسان‌ها بداند. بخش اعظمی از اشعار بهبهانی در این قالب گنجانیده شده است. در اینجا معنای شرافت و شکوفایی انسانی از معنای زندگی فاصله گرفته و به‌عنوان یک میراث بزرگ از آن یاد می‌شود. در بعضی از اشعار، او سعی دارد با طرح پشتوانه‌های بزرگ تاریخی، با طرح و یادآوری آن‌ها ذهن خواننده خود را به مسائلی که گویی به فراموشی سپرده است، هوشیار کند. در واقع او تلاش می‌کند تلاش‌های به‌نتیجه‌رسیده سیاسی و اجتماعی را که بسیاری از میراث یک سرزمین را به باد فراموشی داده است دوباره پرمعنا جلوه دهد تا بتواند از این میراث برای تحریک حیات و همبستگی انسان‌ها استفاده کافی را ببرد.

دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد

بابا ستاره‌ای در هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست

حتی دل دماوند، آتش‌فشان ندارد

دیو سیاه دربند آسان رهید و بگریخت

رستم در این هیاهو گرز گران ندارد

روز وداع خورشید، زاینده‌رود خشکید

زیرا دل سپاهان، نقش‌جهان ندارد

بر نام پارس‌دریا نامی دگر نهادند

گویی که آرش ما تیروکمان ندارد

معنای دیگری که بهبهانی در اشعارش گنجانیده است، حضور زن در عرصه زندگی است. او شخصیتی به نام کولی را در اشعارش می‌آفریند که در حقیقت نماد اعتراض به گرفتاری زنان در تعاریف تاریخی است. در حقیقت او سعی داشته نگرشی کاملاً زنانه داشته باشد به دور از تعاریف گسترده فمینیستی، با زبانی که قصد دارد تمام‌وکمال در اختیار شعر و معنایی باشد که او در جستجوی آن است. می‌توان تلاش بهبهانی را در این زمینه مثبت دید. زیرا او سعی دارد اندیشه و استدلال خود را به فرضیه‌های تاریخی و اجتماعی جهت‌گیری شده، متصل نکند.

نکته حائز اهمیت این است که او سعی دارد از کلی‌نگری و بیان آن خودداری و جزئی‌نگری را جایگزین آن و دغدغه‌های زنانه را مانند روایتی واقعی و جدی در اشعارش مطرح کند. حتی این موضوع را به‌عنوان هشداری به مردان و زنان اعلام می‌دارد که عدم توجه به دغدغه‌های زنان مخاطره‌برانگیز است و حتی مشارکت اجتماعی زنان را در بعضی از اشعارش بیان می‌کند. او حتی این هشدارها را تا جایی پیش می‌برد که حضور زن و مرد را در کنار یکدیگر برای رشد و تعالی زندگی فردی و اجتماعی زنان و مردان ضرورتی انکارناپذیر می‌داند.

یک دست بوده‌ای تو و یک‌ دست بی‌صداست دســت دگـــر بــه پیکـــر نام‌آورت شـــدم

بیرون ز خانه، همره و همگـام اسـتوار

در خانـه غمگسار و نواز شگرت شـــــدم

همچنین:

چو چنگ نغمه‌ساز، فــــرو خوانــــدی

در گـــــوشِ مـــــرد، نغمه همتـــــایی

گفتـــی کـــه: «جفـــت و یـــار توأم، امـــا

نـــــی بهـــــر عاشـــــقی و نـــــه شـــــیدایی

این‌سان کــــه در جبــــین تــــو می‌بینم

کرسی‌نشین خانه شــــــورایی

بـــــر سرنوشـــــت خـــــویش خداونـــــدی

در کـــــار خـــــویش، آگـــــه و دانـــــایی

در خلال بررسی وضعیت زنان در اشعار بهبهانی، می‌توان این معنا را برداشت کرد که او قصد دارد واقعیتی انکارناپذیر را در عصر خویش بیان کند. این به‌مثابه پرداخت به موضوعاتی نظیر این است که بهبهانی وضعیت زنان در ایران را نوعی تراژدی و واقعیت انکارناپذیر می‌داند. او در اینجا قصد دارد جریان حاکم بر جامعه را جدی و غم‌انگیز نشان دهد. همچنین قصد دارد تا واقعیت‌هایی از وجود انسان را همچون قضاوت‌های نادرست، نادیده‌گرفتن وجود و کرامت انسان‌ها بالاخص زنان را وجهی جدی از این تراژدی اسف‌بار بداند. نمونه‌هایی از این نگاه را در مقوله چندهمسری بیان می‌کند.

آه! ایــن مــردی کــه این‌سان خفتــه گــرم

در کنار ایـــــــــن زن آشـــــــــوبگر

جــــای می‌داد انــــدر آغوشــــش مــــرا

روزگــــــاری گرم‌تر، پرشــــــورتر

دســـت لـــرزانش به‌سوی آب رفـــت

گـــرد بی‌رنگی میـــان جـــام ریخـــت

بایـــد امشـــب بـــی‌تزلـــزل، بی‌دریغ

کــار یــک تــن زیــن دو تــن یکســر شــود

یــــا مــــرا همســــر بمانــــد بی‌رقیب

یـــا رقیـــب ســـفله بی‌همسر شـــود

همســـرش را بـــا رقیـــبش خفتـــه دیـــد!

لیــــک طفلــــش جــــام را نوشــــیده بــــود!

بهبهانی قصد دارد به مخاطب خود نشان دهد که کیفیتی که آدمی برای زندگی خویش برمی‌گزیند و به‌واسطه آن نقش یا نقش‌های خود را بسط می‌دهد، اگر اشتباه باشند، معنایی را که در زندگی برای رسیدن به آگاهی و رشد نیاز دارد، مخدوش می‌کند. به معنای واضح‌تر، او بر اهمیت اطاعت از قوانین متعالی زندگی و رسیدن به برابری زن و مرد در این مقوله تأکید دارد.

اما بهبهانی در بعضی از اشعار خود سعی دارد از اساطیر ایران نیز بهره ببرد. کاربرد اسطوره‌ها ارتباط ظریفی بین آنچه پیش روی ماست و افکاری که می‌توانیم در سر بپرورانیم ایجاد می‌کند. درواقع این موضوع می‌تواند چشم‌انداز وسیعی از بازتاب‌های مختلف فکری برای ما ایجاد کند. درحقیقت باید در نظر داشت که کاربرد تنها و مطلق اسطوره‌ها صرفاً باری معنایی در برنخواهد داشت. چیزی که شاعر باید به آن توجه کند، این است که اسطوره‌ها می‌توانند بر حسب شرایط و اوضاع خاص اجتماعی تأویل‌پذیر باشند و معناهای جدیدی به خود بگیرند. آن‌ها همچنین می‌توانند ما را با خود حقیقی‌مان روبرو کنند، زیرا با احساسات و افکار ما آمیخته می‌شوند.

سیمین بهبهانی در بعضی از آثار خود صرفاً تلاش کرده است که به اصل اساطیر وفادار باشد. او برحسب شرایطی که شعرش را انتقادی می‌داند، اسطوره را در بند همان شخصیتی که داشته به کار برده است، در اینجا او به تصویرسازی که با عناصر اسطوره‌ای می‌تواند خلق کند، وفادار است:

دو مار بود ضحاکی

دو شاهرگ روان تا سر

گشوده کام خون‌پالا

به بوی مغز آگاهم

در اشعار دیگری، بهبهانی فقط از تصویرکردن موضوعات به‌واسطه اساطیر دوری می‌کند و از ثبت وفادارانه حسی آن‌ها رویکرد خویش را تغییر داده است. این هوشمندی باعث می‌شود که شاعر از بیان صرف اطلاعات و چیزهایی که می‌داند و می‌بیند، ایده جدیدتری را خلق کند و آن هم پویایی کاربردی اساطیر است. او به جزئیات نگاه می‌کند و سعی می‌کند این پویایی را از قلم نیندازد. این پویایی القاء حضور اساطیر در اجتماع عصر حاضر شاعر است.

ای کوه ای بند ضحاک شاید که آن تازی

زنده‌ست و در ظلمت خاک ظلمش به فرمان هست

همچنین:

باید افسانه گفت از دیگر رستمی

اینجا گر رستمی رخشی اما کجا؟

یکی از ابتکارات بهبهانی در به‌کارگیری اساطیر، تغییر جایگاه شخصیت‌های اسطوره است. این بازآفرینی تعمدی باز سررشته در بیان اخلاقیات و به‌کارگیری عقل و منطق در شناخت سرشت آدمی دارد. در شعر «صورتگر چین» جای شخصیت‌ها عوض شده و شاعر سعی دارد تا بدین‌طریق به انسان نگاه کند که به صِرف چیزهایی که می‌بینیم، نمی‌توان به سرشت اساسی انسان پی برد.

صورتگر چیره‌دست

نقشی پدیدار کرد

وین هر چه هستی که هست

وارونه انگار کرد

آن کاویانی درفش

در دست ضحاک داد

فارغ از این موضوعات، موجودات اساطیری همچون دیو، غول، پری، اژدها، اهریمن در فضای اساطیری اشعار بهبهانی حضور پررنگی دارند. آن‌ها بیانگر فضای سیاسی ایران در آن زمان و فضای جنگ و خونریزی هستند و تا جایی کاربرد دارند که گاه شاعر تنهایی خود را نیز وهمناک و ترسان می‌بیند.

در دفتر اساطیری

تصویر اژدها دیدم

انگار زنده در تکرار

پیوسته مار می‌زاید

زان مارها یکی گویی

بر گرد گردنم پیچد

از نظر نگارنده این نوشتار، سیمین بهبهانی به دنبال کاربرد دقیق اساطیر در اشعارش نیست. گاه به نظر می‌آید او خود را وامدار به موضوعات اساطیری می‌داند. زیرا ریشه این موضوعات در ادبیات و هنر ایران انکارناپذیر است. گویا شاعر وظیفه خود می‌داند که تمدن کهن کشور خویش را در ادبیات و شعر خود متبلور سازد تا گویا وظیفه خود در بیان آن‌ها را به‌جای آورد. اما باید دقت کرد، این کاربرد چندان که مورد توقع است، عمیق و ریشه‌دار نیست. شاعر گاه به خلق داستان‌هایی می‌پردازد که حضور اساطیر در آن‌ها پررنگ است اما این اتفاق نوظهوری نیست. گاه در بسیاری از ابعاد شعرهای بهبهانی خلاقیت‌های فراوانی می‌بینیم، اما در این بخش، نویسنده وظیفه ادبی خویش را در قبال آرمان‌های ادبی و تاریخی کشورش ادا کرده است. در کنار معانی دیگری که پیوسته شاعر در تلاش است تا در اشعارش نمود پیدا کند، کاربرد اساطیر به‌صورت سطحی است. این سطحی‌نگری در کاربرد آن‌ها، به‌وضوح دیده می‌شود. حتی تلاش‌هایی که شاعر در جابه‌جایی اسطوره‌ها برای ایجاد ایماژهای واقعی به کار گرفته است، به هر شکلی فقط یک پیام را یادآور می‌شود: وظیفه‌ای که برعهده شاعر است تا خود را وامدار فرهنگ و تمدن کهن نشان دهد.

این بخش از کاستی‌های اشعار بهبهانی است. اگر در کل این نوشتار، توانستیم معناهای مختلف زندگی را در سطوح مختلف موردبحث قرار دهیم، در این بخش نمی‌توان فراتر رفت. گاه برخی از منتقدان این سطحی‌نگری را زاییده روحیه حساس و لطیف زنانه می‌دانند که این‌چنین تصور و انتقادی بس مایه تعجب است. گویی روحیه حساس زنان خالی از هر گونه ادراک حقیقی و درست از مسائل این‌چنینی است که حتی عامه مردم هم از به کار بردن این خصیصه برای زنان ابایی ندارند. این با جایگاه سیمین بهبهانی در شعر معاصر ایران که او را از نوظهوران غزل در ایران می‌دانند، بسیار متفاوت و تعجب‌برانگیز است.

سیمین بهبهانی در اشعارش بسیار تلاش کرده تا به وضعیت زنان ایران و جهان انتقاد کند تا این نوع از سطحی‌نگری‌ها را در جامعه مردسالار دوره خویش نقد کرده باشد. او سعی داشته زنان را دارای ویژگی آفرینش و بازآفرینی بداند، موجودی که می‌تواند و چنین حقیقتی در وجودش هست که با تکیه بر آگاهی‌های خویش جامعه‌ای را از فلاکت فکری نجات دهد. از سوی دیگر، باید پذیرفت هر شاعر، نویسنده و هنرمندی در بخشی از آثار خود دارای شکست‌ها و ضعف‌هایی است. باید این ضعف را پذیرفت و نه به آن جهت جنسی داد و نه آن را با توجیهاتی این‌چنینی توجیه کرد. در طول تاریخ، زنان را به‌دلیل وجود احساسات و توجیهات این‌چنینی در پایین‌ترین درجه نگاه‌داشته‌اند اما جالب اینجاست که زنان با احساساتی که در وجود خود دارند، زمانی که آن را با عقل و آگاهی‌های خویش تجمیع کرده و در سیر عادی زندگی خود به کار گرفته‌اند، توانسته‌اند رهبرانی بی‌بدیل باشند.

از نظر نگارنده این نوشتار، سیمین بهبهانی آرزومند ساختن جامعه‌ای است که در آن افراد سخاوتمندانه با بخشش و فداکاری برای ساخت یک خیر عمومی همکاری کنند. درست است که می‌توان فهمید سرشت زندگی به‌سوی بدی گرایش بیشتری دارد، اما ما لزوماً مجبور به اطاعت از هرآن‌چیزی که زندگی و سنت‌ها و جوامع به ما می‌آموزند، نیستیم.

در حقیقت شاید شایسته است این‌گونه فکر کنیم که سیمین بهبهانی سعی دارد در بیان ساده اشعارش که برای عامه مردم نیز قابلیت فهم‌پذیری بالایی دارد، یک پیام را به ما انتقال دهد. بهتر است هر چیزی در اطراف زندگی را به‌سادگی ببینیم و ساده بیندیشیم. درست است که اندیشه‌های ژرف برای انسان‌ها گیراست و می‌توانند نتایج بسیار شگفت‌انگیزی را در عرصه تفکرات بشری به ارمغان بیاورد، اما خوشایند است که انسان آگاهی را از بیان ساده و انتشار چنین اندیشه‌هایی به دست آورد. سیمین بهبهانی در پایداری بر این تفکر توانسته است اشعاری را از خود به جا بگذارد که نه‌تنها عالمان و ادبای بزرگ در عرصه ادبیات و شعر از آن‌ها بهره برده‌اند، بلکه ساده‌ترین اقشار جامعه نیز مفاهیمی را که برای رشد و رسیدن به یک خودآگاه جمعی نیاز است، درک کنند. نویسنده، شاعر و هنرمند بخشی از رسالت خود را در ایجاد و رواج کیفیاتی از زندگی می‌دانند که در پیشبرد زندگی در جوامع امروزی، راهبردی است.

کوتاه‌سخن اینکه، عمده آثار سیمین بهبهانی می‌تواند یک پیام را به ما ارائه دهد: «ما باید آنچه را هست ببینیماین پیام بدان معناست که یگانه راه رسیدن به حقیقت چگونگی توصیف ما از وقایع است. چنین توصیفی باید از کیفیتی برخوردار باشد که هم منبع لذت را در پیام‌ها در برداشته باشد و هم تداعی‌کننده کیفیات ارزشی باشد. او در خلال آثارش به‌عنوان زنی دارای تفکر و آگاهی پیامی را به همه اقشار جامعه عرضه می‌کند که انسان قادر است هر چیزی را به جامعه و دنیا عرضه کند و چه چیزی بهتر از اینکه در گیرودار شرایط و موقعیت‌های مخرب، کمی فهیم و عاقل باشیم، رذالت و محسنات زندگی را از جهات مختلف ببینیم و آن‌ها را در بطن و معنای اساسی زندگی خویش مورداحترام و ستایش و یا مورد نکوهش قرار دهیم. هیچ‌گاه دست از آرزوها و آرمان‌های خویش برنداریم و داوطلبانه در مطلوب‌ترین حال خود زندگی را سر کنیم که تمامی این آرزوها و آرمان‌ها خالی از عشق نباید باشند. زیرا عشق می‌تواند انسان را تبدیل به موجودی کند که می‌تواند آزادی را در هر سطحی تجربه کند و شهامتی را به او عرضه کند که او را نسبت به حیات خویش آگاه سازد. درنهایت انسان می‌تواند به مقطعی از فردیت خویش برسد که زاییده نزاکتی از عقل و منش اوست.


برچسب ها : ,
دسته بندی : پرونده , شماره ۳۸ , ویژه
ارسال دیدگاه