آخرین مطالب

» شماره ۲۹ » خیال‌بندی یا تخیل فرهیخته در داستان «آختامار» هما جاسمی

خیال‌بندی یا تخیل فرهیخته در داستان «آختامار» هما جاسمی

جواد اسحاقیان* مجموعه داستان آختامار شانزده داستان کوتاه دارد که به باور من داستان آختامار به دلیل عنصر خیال‌بندی یا به تعبیر نورتراپ فرای، تخیل فرهیخته و تلفیق آن با دیدگاه روان‌شناختی نویسنده که در این رشته تحصیل کرده، برجستگی بیشتری دارد. این مجموعه داستان بر حسب اتفاق از جمله‌ی دو هزار عنوان داستانی است […]

خیال‌بندی یا تخیل فرهیخته در داستان «آختامار» هما جاسمی

جواد اسحاقیان*

مجموعه داستان آختامار شانزده داستان کوتاه دارد که به باور من داستان آختامار به دلیل عنصر خیال‌بندی یا به تعبیر نورتراپ فرای، تخیل فرهیخته و تلفیق آن با دیدگاه روان‌شناختی نویسنده که در این رشته تحصیل کرده، برجستگی بیشتری دارد. این مجموعه داستان بر حسب اتفاق از جمله‌ی دو هزار عنوان داستانی است که به دبیرخانه‌ی جایزه‌ی مهرگان ادب ارائه شده و من به عنوان یکی از داوران نهایی این نهاد ادبی و علمی و غیردولتی، نظر تأییدآمیزی به آن داشته‌ام و احتمال راه یافتن این مجموعه داستان به مرحله‌ی نهایی اندکی بعد معلوم خواهد شد.

من از بحث فنی و تخصصی در مورد دو قطب استعاره و مجاز یاکوبسون خودداری می‌کنم و توجه مخاطبان گرامی را به مقاله‌ی خود با عنوان آختامار و قطب‌های استعاره و مجاز یاکوبسون در سایت مرور در اول آبان ۱۳۹۹ جلب می‌کنم. در این داستان از پدری به نام استپانیان یاد می‌شود که دختری به نام آرلین ارمنی و مسیحی دارد. پدر به دلیلی تصادف کرده و مدتی در بیمارستان و سپس در خانه مورد مراقبت و فیزیوتراپی قرار می‌گیرد که در جلفای اصفهان خانه دارد. آرلین به بیماری توهم جنون عشق (اروتومانیا) و نافرمانی توهّمی مبتلاست؛ یعنی کسی که از روی توهم، خیال می‌کند عاشق یا عاشقانی دارد که پیوسته برایش پیامک یا نامه‌ی عاشقانه می‌فرستند. او در حال مداواست و پیوسته قرص‌های ضدتوهمی می‌خورد و مادر هم در پایان داستان به بیماری او آشکارا اشاره می‌کند و در صحنه‌ای هم آرلین در عالم توهم، داوود را به یاد می‌آورد که دیداری با او دارد و در آن، مقداری از قرص‌های مختلف را در کنار هم گذاشته تا بخورد. عاشق او داوود نام دارد و آرلین می‌گوید عکس مجسمه‌ی این شاه و پیامبر بنی اسرائیل را در کتاب‌های تاریخ پدر دیده که آمیزه‌ای از جاذبه‌های مردانه، جسمانی و روانی و معنوی است که در سنت مسیحی و هنرهای مجسمه‌سازی و نقاشی‌های موجود در کلیساهای مسیحی و جلفای اصفهان ریشه‌هایی فرهنگی دارد و در قرآن مجید هم از او به عنوان پیامبری یاد شده که به اذن الهی آهن را در دست خود نرم می‌کرده و آوازی خوش می‌داشته که وقتی در سرودهایی خداوند را می‌ستوده، پروردگار به کوه‌ها و پرندگان فرمان می‌داده تا با او همسرایی کنند؛ صدایی که به تعبیر سعدی سخنور آب را از جَرَیان و مرغ را از طیران، باز می‌داشته است. داوود به این اعتبار، تبلوری از زیبایی و عشق است و نام فیزیوتراپیست نیز –چنان که از فحوای متن برمی‌آید– داوود است.

اما آختامار، هم نام یک قنادی است که گویا داوود در آخرین جلسه‌ی فیزیوتراپی پدر از آن یک جعبه شیرینی آورده به آرلین می‌دهد، هم تامار نام شاهدختی است در جزیره‌ی وان در ترکیه که هر شب فانوسی به دست می‌گیرد تا راه رسیدن عاشق خود را -که شناکنان به سویش می‌آید- روشن کند. پدر خودخواه متوجه می‌شود؛ فانوس را می‌شکند و عاشق در دریاچه در حالی غرق می‌شود که دارد فریاد می‌زند: آخ! تامار! تامار در زبان عِبری به معنی خرما است و با واژه‌ی تمر و تمّار به معنی خرما و خرمافروش در زبان عربی از یک ریشه است و در میان یاران حضرت علی(ع) یار وفادار و شهیدی هم به نام میثم تمّار هست. داوود جعبه‌ی شبرینی را از قنادی آختامار گرفته و تامار در این داستان، استعاره‌ای از آرلین و همان شاهزاده خانم و زاینده‌رود از نظر او استعاره‌ای از دریاچه‌ی وان و محل غرق عاشق است که مردم سپس به آن جزیره آختامار می‌گویند و فیزیوتراپیست، استعاره‌ای از داوود و جوان عاشق است. در داستان آختامار فانوسی هست که تامار در دست می‌گیرد تا راه را برای عبور شناگر عاشق روشن کند اما این فانوس را پدر می‌شکند. در داستان آختامار نویسنده هم آینه‌ای هست که آرلین آن را در عالم توهم بالای سر می‌گیرد تا عکس خودش و داوود در آن بیفتد و اتفاقاً این آینه هم در آب زاینده‌رود ناپدید می‌شود. یک بار هم داوود در دنیای توهمی آرلین از زاینده‌رود شناکنان به سوی او می‌آید، اما غرق می‌شود و زاینده‌رود هم خشک می‌شود که در حکم پیش‌آگهی برای پایان عشق نافرجام آن دو است.

با این همه، ارزش داستان آختامار تنها به خاطر پرداختن به این دل‌نهادگی عشقی و عوالم عشق جنون‌آمیز آرلین نیست، بلکه به خاطر پیچیدگی در درک و دریافت لایه‌های پنهان‌تر داستان است. داستان مدرن، داستانی خواننده‌گراست؛ یعنی خواننده هم باید در کنار نویسنده در رمزگشایی از راز و رمزهای داستان بکوشد و به قول آندره ژید داستان برای کشف خود به همکاری خواننده با نویسنده نیاز دارد. یافتن پیوندهای لفظی و معنایی میان واژگان و تصویرهای ذهنی یا ایماژهایی که جا‌به‌جا در داستان آمده، به این گره‌گشایی کمک می‌کند. آرلین هیچ گاه از نام این فیزیوتراپیست یاد نمی‌کند اما خواننده درمی‌یابد که مزامیر داوود کتابی است که اسقفی به نام کساراتسی در جلفا انتشار داده و نیز نام گربه‌ای است که سر خود را به پای آرلین می‌مالد که نشانه‌ی مهرورزی به او است. بر حسب اتفاق آرلین در زبان ارمنی به معنی سرود است و گزینش سنجیده‌ی این نام و تناسب آن با مزامیر داوود یعنی سروده‌های عاشقانه‌ی حضرت داوود پیامبر خطاب به آفریدگار آرایه‌ی تناسب یا مراعات نظیر دارد که به قطب مَجاز مربوط می‌شود. حرف اول نامی که اسقف کساراتسی به همگان نشان می‌دهد، حرف د در کلمه‌ی داوود است. آرلین در صفحه‌ی درخشان ساعت خانه‌ی پدری، عکسی از اسقف و داوود می‌بیند که هر دو شخصیت‌هایی روحانی‌اند و مجسمه‌ی داوود در موزه‌ی فلورنس ایتالیا، هم نمادی از زیبایی زمینی مَرد و هم مظهری از فرابینی پیامبرانه است. وقتی آرلین در خانه است، خش‌خش ردای اسقف کساراتسی را می‌شنود که کتاب سرودهای داوود را انتشار داده است و در عالم توهم‌آمیز آرلین یادآور داوود و عاشق است. تلفیق سنجیده‌ی روانشناسی غیرطبیعی آرلین و تداعی‌های معنایی میان واژگان و آنچه با آنها پیوند دارند و ضرورت رمزگشایی از آنها، بر ارزش داستان خواننده‌گرا می‌افزاید.

ارنست هولتسِر یک مهندس مخابرات آلمانی بوده که در زمان ناصرالدین‌شاه برای راه‌اندازی سیستم مخابراتی و تلگراف به ایران آمده و ضمن انجام مأموریت خود، هزاران عکس از آثار تاریخی و جغرافیایی ایران به ویژه اصفهان گرفته است. او در اصفهان بر دختری ارمنی به نام مریم دل می‌نهد و با او ازدواج می‌کند و هر دو در همین شهر درمی‌گذرند. این دل‌نهادگی، تلویحاً از مهر افکندن داوود بر آرلین در اصفهان حکایت می‌کند. داوود هم از تهران به اصفهان آمده و در توهمات آرلین بر او مهر افکنده و در زاینده‌رود اصفهان غرق شده است. به این دلیل هر شخصیت در این داستان اعم از عاشق مسلمان تهرانی یا اسقف اصفهان و مهندس آلمانی، به دلیلی با زمینه‌ی عشقی آرلین پیوندی تنگاتنگ و هنری دارد. زبان یکدست و هموار و هنری نویسنده بر ارزش داستان می‌افزاید. دوری نویسنده از زبان روایی آشفته‌ی امروز که صفحه‌ای از کتاب‌های منتشر شده در ایران کنونی از خطاهای دستوری، نگارشی، فنی و املایی بر کنار نیست، بر پاکیزگی زبان افزوده است. ما داوران جایزه‌ی ادبی کیومرث در بنیاد فردوسی توس شاخه‌ی مشهد برای این نویسنده، آینده‌ی روشن‌تری آرزو می‌کنیم.

*متن سخنرانی جواد اسحاقیان از داوران نهایی جایزه‌ی ادبی کیومرث بنیاد فردوسی توس شاخه‌ی مشهد در مورد داستان کوتاه آختامار نوشته‌ی هما جاسمی و برنده‌ی این جایزه


برچسب ها : , ,
دسته بندی : شماره ۲۹ , نقد
ارسال دیدگاه