آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » نویسنده همان رهگذر است در جنگل مه آلود*

نویسنده همان رهگذر است در جنگل مه آلود*

اقبال معتضدی : نویسنده، رهگذری است که برای یافتن راه نجات، چاره‌ای جز نوشتن ندارد. برای نجات از مرگ، رهایی از فراموش شدن، جبران گناه نخستین، پرده‌افکندن از ظلم، ترس، تنهایی، اندوه، نفرت، عشق، نمایاندن شفاف حقیقت که پشت نقاب واقعیت دروغین و اغواکننده پنهان شده، برای روشنگری این هزارتوی غبارآلود هستی دغدغه‌ی اوست و […]

نویسنده همان رهگذر است در جنگل مه آلود*

اقبال معتضدی :

نویسنده، رهگذری است که برای یافتن راه نجات، چاره‌ای جز نوشتن ندارد. برای نجات از مرگ، رهایی از فراموش شدن، جبران گناه نخستین، پرده‌افکندن از ظلم، ترس، تنهایی، اندوه، نفرت، عشق، نمایاندن شفاف حقیقت که پشت نقاب واقعیت دروغین و اغواکننده پنهان شده، برای روشنگری این هزارتوی غبارآلود هستی دغدغه‌ی اوست و برای کمی سبک‌تر کردن بار گران رنج شاید و گاه در غلتیدن به رنجی عمیق‌تر. نتیجه هرچه می‌خواهد و می‌تواند باشد. نویسنده نمی‌هراسد او در ایستگاه نمی‌ماند چرا که قطار رسیده است و او با زخم‌ها و رویاهایش سوار می‌شود. او مسافر است سوار بر وسوسه‌های خود. او گام می‌زند حتی در بیابان تاریک، بی‌چتر و بی‌چراغ و به همان اندازه مبدأ حرکت برایش نامعلوم است که مقصد. شهریار قصه‌ی ما هم همینطور است. به لایه‌های زیرین واقعیت سفر می‌کند. او در جنگ تحمیلی ۱۸ ماه در خط مقدم جبهه بود. فضاهای تلخ و تاریک سنگر و تعلیق بین مرگ و زندگی در بیشتر آثارش موج می‌زند. نویسنده [شاعر] واقعی آنگاه که خود را سخت تنها و بی‌پناه می‌یابد، آفرینشگر می‌شود و همین تنهایی غلیظ، ذهن و تخیّل او را ورز می‌دهد و با هیجانی نفس‌گیر، خود را به دامن‌آفریدن پرتاب می‌کند. تصاویر به سراغش می‌آیند؛ دهلیزهای رنگارنگ و پایان‌ناپذیر و آسمانی پرستاره و کرانه‌ناپذیر، جهانی از کلمات به او هجوم می‌آورند برای «هست» شدن، برای بیان و کشف خود و پیرامون. همان «پیرامون واقعی خارج از ذهن» که انسان را احاطه کرده و دیگران فقط مشاهده می‌کنند با تأثیر و تأویلی شبیه به همدیگر ولی او [نویسنده] به همین سادگی نمی‌تواند فقط ببیند و بگذرد. گویی او به مأموریتی گمارده شده که از ناخودآگاهش فرمان می‌گیرد. مأموریتی که پیش از آن مشابهی نداشته و او در این راه قرار است نخستین مواجهه‌ی انسان با پیرامون را تجربه و برای خود و دیگران آن را ثبت کند و به نمایش بگذارد. این مأموریت در عین‌حال که هیجان‌انگیز، ترسناک و هوش‌رباست، به راستی اندکی هم غرورانگیز است! نویسنده همه را به جان می‌خرد. او می‌ماند و تخیّل و مشتی کلمات، برای به عافیت برآمدن از گرداب، هیهات!

اینک تو [نویسنده] تنها شده‌ای و آماده‌ی آفرینش: … همه جا ذهن و عین با یکدیگر و با تو در جدال و گفتگویند؛ در زمین و آسمان و دریا، در دهلیزهای هزارتویی سراب،… بر بام می‌شوی، بر شانه‌ی صخره‌های بلند مماس به ماه، باد در کلمات تو می‌پیچد: هو… هو…

آن که بی‌هیچ محاسبه و با شگفتی به وسوسه‌ی این سفر، نه‌تنها گام بلکه سر می‌نهد هنرمند است، همان انسان ارغوانی از عشق، حیران در زیر نور ماه. همان برهنه تنهای پای در گریز همان رویابین پناهنده به تپه‌های نیلوفری، و هم او که غروب، با پیراهنی از عشق و جیب‌هایی پر از شعر به خانه باز می‌گردد و هر شب به ساحل می‌رود و در انتظار می‌ماند هرچند که می‌داند: قایقی در کار نیست… و نهنگ‌های تاریک و پشت‌نقره‌ای، آب را می‌شکافند و در امواج پیدا و پنهان می‌شوند و… او نویسنده است که هر بامداد دست می‌کشد برپرده‌های آبستن از نسیم و… طلوع هرروز برایش تولدی دوباره است.

شهریار مندنی‌پور نویسنده‌ی توانا، جدی و پرکاری‌ست که چندین جلد رمان بدیع و مجموعه داستان کوتاه درخشان در کارنامه ادبی خود دارد. او از مهم‌ترین نویسندگان نسل سوم داستان نویسی ایران به شمار می‌رود. بیش از سه دهه است می‌نویسد و شرح این آثار در صفحات بعدی (در گفتگویی با وی) و در پرونده ویژه‌ی همین شماره که به این نویسنده‌ی برجسته اختصاص یافته، آمده است.

از سبک نوشتاری و شگردهای زبانی و نحوی‌اش و نثر درخشان او، اهل نقد در دو دهه‌ی اخیر کمابیش و در این شماره برگ هنر به تفصیل سخن گفته‌اند. او از نسل شاگردان هوشنگ گلشیری به شمار می‌رود که برخی از آثارش را نیز به او تقدیم کرده است.

مندنی‌پور از سال ۲۰۰۶ برای بورسیه تحصیلی به آمریکا مهاجرت کرد و سپس مقیم آنجا شد. او طی این سال‌ها نیز مانند ایران به طور مستمر و پیگیر در تعالی ادبیات فارسی کوشیده است. او سالهاست در پیوند با دانشگاه‌های معتبر آنجا به تدریس ادبیات به ویژه آموزش داستان‌نویسی مشغول است و دانشجویانی را در این رشته تربیت کرده است. او در آنجا چندین داستان کوتاه و یک رمان پرتیراژ و موفق به نام «سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی» چاپ و منتشر کرده که در نشریات ادبی مشهور ازجمله نیویورکر، منتقدان بنام آنجا او را به عنوان نویسنده‌ای برجسته و صاحب سبک ستوده‌اند. برخی آثار او همچنین به چند زبان خارجی ترجمه شده‌اند.

برگ هنر در مصاحبه‌ای نسبتا مشروح و جامع با شهریارمندنی‌پور مباحث خواندنی و کلیدی خلق ادبی را از زبان او برای این شماره فراهم کرده که در ادامه خواهید خواند.

بخش‌های دیگر نشریه مانند شماره‌های پیشین (البته در قالبی نو)، به شعر (شاعران نام آشنا و نوآمدگان این عرصه)، داستان، نقد ادبی، تئاتر و ادبیات نمایشی و رویدادهای ادبی پرداخته است. امید که مورد پسند طبع بلندتان قرار گیرد.

پرونده‌ی ویژه شماره آینده برگ هنر به خوان رولفو نویسنده بزرگ مکزیک اختصاص یافته، خواهشمندیم دوستان اهل قلم مطالب خود را درباره‌ی این چهره برجسته‌ی ادبیات داستانی، به صورت نقد، پژوهش و یا مقاله، از طریق ایمیل به دفتر مجله با ذکر عنوان و مأخذ ارسال کنند.

*اشاره به داستانی از تولستوی، برگرفته از متن گفتگو با شهریار مندنی پور


برچسب ها : ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , سرمقاله , شماره ۱۰
ارسال دیدگاه