آخرین مطالب

» بایگانی (بر اساس شماره) » سُرسُره سواری (رکسانا حمیدی)

سُرسُره سواری (رکسانا حمیدی)

رکسانا حمیدی: باید بلند شم برم . بلند شم برم. باید پُر بشه . اما از لیوان بیرون نریزه . نباید سربره . باید بلند شم . باید بلند شم برم دم اون تابلو . اون تابلو بزرگه که مردم دم درش صف کشیدن . باید از نوشابه پُر بشه . اون هروقت بیاد برام […]

سُرسُره سواری (رکسانا حمیدی)

رکسانا حمیدی:

باید بلند شم برم . بلند شم برم. باید پُر بشه . اما از لیوان بیرون نریزه . نباید سربره . باید بلند شم . باید بلند شم برم دم اون تابلو . اون تابلو بزرگه که مردم دم درش صف کشیدن . باید از نوشابه پُر بشه . اون هروقت بیاد برام دست تکون میده ، منم دستم رو براش تکون میدم و میخندم. میگه اینجوری قشنگه .
باید پُرش کنه . اون بار نصفه ریخت . اما حالا باید پُرش کنه . پُر نوشابه سرد.. از اون نوشابه نارنجیا که بوی توپ بازی میدن .
بازم باد میاد .. سرم سبک میشه . هر وقت باد میاد ، انگار یکی فوت میکنه به موهای سرم و سبیلم .. بوی درختا که بلند میشه دل منم وامیشه، اونوقت دلم میخواد توی خونه نباشم بیام همین جا بشینم روی همین نیمکت . راستش کلاغا که میرن میام .. از پنجره مواظبم کی کلاغا میرن تا بیام .. به مامان گفتم هی از تو پنجره سرک نکش.. گفتم جای دوری نمیرم که ، تو همین پارکم . مامان میگه داخل پارک باش، باشه ، من از پنجره نگات نمیکنم. آخه کجا برم ، اون میاد همینجا . همیشه می ایسته کنار پارک و برام دست تکون میده . باید بلند شم برم . لیوانم یه قطره هم نوشابه نداره . کاش لیوانم همقد خودم بود . بعد با یه نی همقد خودم هرچی می خوردم تموم نمی شد . آخه اگه لیوان قد من باشه باید نی هم همون قدی باشه شایدم بلندتر؟ از جام پا میشم و به روبروم نگاه میکنم اگه لیوان همقد من باشه .. نه باید کوتاه تر باشه ..باید بشه خورد .. اره کوتاه تر بهتره .. باید زودتر برم . تا نیومده برم لیوانم رو پر کنم . آقاهه گفت همون آقا چاقه رو میگم ..گفت اگه هی بیای که نمیشه! نوشابه مون تموم میشه پسرجون! و باز یه چشمش رو میبنده و میخنده . خب منم میتونم یه چشمم رو ببندم .. مامان میگه ادای کسی رو در نیار ..
من تا قطره آخرشو خوردم دیگه نداره . دست خودم که نیس . من که زود زود نمی رم . من گفتم باشه زود نمیام . اما حالا باید برم . برم تا لیوانم رو پُر کنه . زودتر باید برم تا نیومده . وقتی لیوانم پر میشه از نوشابه ، سر لیوان پر میشه از کف نوشابه و وقتی حبابای روش میخوره به صورتم خنک میشم .خوشم میاد . خوب شد که مامان نگام نمیکنه وگرنه میگفت نرو دم اون تابلو بزرگه ، همون که ساندویچ داره. واسه همین رو این نیمکت نشستم تا مامان منو نبینه . آخه این نیمکت زیر درخت قایم شده و از پنجره مامان نمیتونه اینجا رو ببینه . به پنجره باید نگاه کنم اگه مامان نبود برم .به مامان گفتم اون دوستمه . مامان همیشه می ترسه . اما خوشم نمیاد تماشام کنه . میگم جلوی بچه ها صدام نزن . میگه اگه اون یه بار دیگه بیاد.. و صداش ترسناک میشه . ته صداش ترسناک میشه .
غروب که رنگش مثه رنگ دُم کلاغه ، چشم نداره که به آدم زُل بزنه؛ مامان میگه دُم کلاغ مثه بال و سر عقاب سیاهتره .. مامان چشماش ضعیفه نمی بینه که دمش سیاه تره .. مامان اصلا توی پارک نمیاد .. میگه همینکه همیشه صدای جیغ بچه ها رو می شنوه براش کافیه نه ظهرا میتونه بخوابه نه شبا ..میگه اگه تو نبودی دلم می پوسید .. من مواظبش هستم مامان رو میگم اما مامان با همه دوستای من بَده .
آقا نوشابه ییه مثه این کلاغا که با چشمای گردشون زل میزنن تُو چشم آدم ، نگام میکنه . دیروز که حالم بد شد مامان گفت اگه پسر خوبی باشی و دواهاتو بخوری و بخوابی میذارم بری پارک . قول داد. بوی بارون میاد . اما یه قطره هم نمونده تو لیوان . بوی بارون میاد . وقتی بوی ابرا با بوی درختا ازدواج میکنه بارون میاد . نگفتم ؟ یه قطره افتاد تُو چشمم . پس اونم میاد . حتی اگه از گوشه پارک برام دست بلند کنه میرم پیشش .
باید پاشم برم لیوانم رو پر کنم . اگه ببینمش خنده م میگیره . از خجالت خنده م می گیره . برای همین براش دست تکون میدم . منتظر یه قطره دیگه نمیشم بارون بود دیگه . دیر میشه پا میشم برم . آقاهه گفت زود – زود نیا . دم اون مغازه که تابلوش روشنه آدما صف کشیدن . اما اون هیچوقت توی صف نمی ایسته ، خوشش نمیاد از جاهای شلوغ . گاهی برام ساندویچ میگیره . ما یواشکی با هم ساندویچ میخوریم . مامان میگه ساندویچ برات خوب نیس. مامان میگه پارک خوب نیس . میگه از دوستات خوشم نمیاد .اما اون میاد با ساندویچ میگه نوشابه دیگه با خودت. اون میگه از پارک شلوغ خوشش نمیاد . از صدای جیغ بچه ها لابد مثه مامان. همون وقتی که قطره افتاد تو چشمم باید پا میشدم . دیگه یه قطره هم تو لیوان نیس. باید برم . آقاهه منو که میبنه میاد جلو . سرشو تکون میده . هروقت منو می بینه سرشو تکون میده منم سرمو تکون میدم . لیوانمو میدم بهش . میخنده و یه چشمشو میبنده میگه ساندویچم میخوای ؟ سرمو میبرم بالا. اصرار میکنه میگم برام خوب نیس . لیوان رو میگیره ؛ خودش میدونه که نارنجی دوست دارم . لیوان رو جلوم میگیره بازم نصفه ست. بازم میخواد به گوشم دست بزنه سرم رو می کشم اون ور . باید زود برگردم تا وقتی اون میاد سرجام باشم. میگه صلوات بفرس پسر پول که نمیدی.. مامان گفت خودش پولش رو میده . پیرمرده میخنده . از بس برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم گردنم درد گرفت اما نیومد. حواسم بود. رسیدم به همون نیمکت زیر درخت . همونجایی که مامان نمیتونست نگام کنه . نه نمی تونست. همین جا بود که اون اولین بار منو دیده بود روی همین نیمکت . به گوشه پارک نگاه میکنم . توی تاریکی یه سایه دیدم . شاید خودش بود . هول شدم با همون دستی که لیوانم رو گرفته بودم دستم رو براش تکون دادم . سایه تکون نمی خورد. نکنه بوی سوسک می اومد؟ هر وقت بوی سوسک می اومد اون پاشو توی پارک نمی ذاشت . ایستاده بود . من لیوانم رو بازم بلند کردم اما انگار نمی دید. می دونست که مامان قبل از آواز جیرجیرکا صدام میزد برگردم خونه . سایه بزرگ و کوچیک می شد . صدای مامان میاد . خونه ما چسبیده به پارک . صداش رو می شنوم. جُم نمی خورم . مامان پاهاش درد میکنه خیلی کم میاد بیرون .مامان میگه آدم که پیر میشه تموم پیچ و مهره هاش شُل میشه . اما من پیر نمیشم. همسایه مون گفت تو پیر نمیشی . بعضیا اینجورین یعنی پیر نمیشن . از توی جیب پیرهنم یه بیسکویت در میارم . مامان گذاشته بود . انجیر و کشمش نداشت . هنوز نیومده . دیوار خونه مون سنگاش سفید و سیاهه . دارم میشمارم چندتا سفید چندتا سیاه . اون یادم داده . گفت اینجوری حوصله ت سر نمیره .
چند تا که میشمارم گیج میشم . وقتی با انگشت میشمارم راحت ترم. دو تا انگشتی بهتره . یه انگشتی فحشه . اینو اون پسره گفت .همون که عصر میاد پارک شطرنج بازی می کنه . میگه این انگشتتو اینجوری نگیر . انگشتم مگه چه جور بود ؟ میگه چون دوستت هستم هیچی نمیگم . آخه نمیدونه من این انگشت وسطی رو از بقیه نمیتونستم جدا کنم . چقدر تمرین کردم واسه همین همیشه با همین انگشت وسطی اشاره میکنم . اون میگه من دوستتم با من عیبی نداره . همه دعوا میکنند .
اما اون که بیاد با من دعوا نمی کنه . میگه لپات مثه لپ بچه هاس . اون مثه مامان سرم داد نمیزنه . دم گوشم حرف میزنه . راستش قلقلکم میشه .
مامان میگه فحش بَده .مواظب باش نه فحش بدی نه کسی به تو فحش یاد بده . مامان میگه نذار کسی بغلت کنه یا لپت رو بکشه . یه قلپ نوشابه یه خورده بیسکویت . باشه با یه انگشت دیگه اشاره میکنم . مامان میگه دیگه هیچی مزه قدیم رو نمیده . راست میگ خب. نوشابه هم مزه آب میده .اصلا رنگش هم سفیده . حباب هم نداره . نگا میکنم .سایه رفته . پس اون نبود ؟
گاهی فقط از دور تماشام میکنه .. دیگه بیسکویت ندارم . یه قلپ دیگه . بازم یه قلپ دیگه . مزه دهنم مونده روی لبه لیوان . مزه دهنم رو میخورم . یه قلپ دیگه . بوی شیرینی. مزه شیرینی . بوی شیرینی رومیخورم . بازم یه قلپ دیگه . لیوانو میچرخونم . بوی شیر گرفته . نکنه وایساده یه جا دیگه منو تماشا میکنه. لیوان رو میذارم زمین. اه؟ سایه خودشه؟ اومده داره می خنده ؟ باید پا شم . مامان میگه از پارک نرو بیرون . نه. نه خودش نیست . اگه باشه میاد جلو . آخرش میاد جلو . لیوانم کو؟ لیوانم؟ لیوانم روی زمینه . خالیه . اما یه قلپ دیگه . یه قلپ دیگه . مزه آخرش رو دوست دارم . از اونورش که مزه دهنم رو میده میخورم . لیوان رو سر میکشم . تا تهش . تهِ تهِ ته ! مامان باز صدام میکنه . اگه بفهمه که اون باز اومده بود سرم داد میکشه . خودش رو میزنه . مامان میگه که بره گم بشه ،دیگه پیداش نشه . مامان ازش خوشش نمیاد. نمیذاره باهاش برم . یه بار از اون بالا دیده بود که دستم رو گرفته داره منو با خودش میبره . خوشحال بودم اما مامان نذاشت برم . با بدبختی اومده بود پایین ،خودش گفت .
گفت تو نمیفهمی . داد میزد بچه م . ترسیده بودم . گریه میکردم .
یه قلپ دیگه بخورم میرم بالا . شاید فردا بیاد . واسه همین زیر این درخت میشنم تا مامان منو نبینه . مامان گفت بچه م رو کجا میبری؟ اونم ترسید . فرار کرد . سوار ماشینش شد و رفت . حالا گاهی میاد از تو ماشین نگام میکنه . گاهی هم میاد گوشه پارک زیر اون درخت روبرویی . باز صدای مامان . مامان از اون بدش میاد . میگه خطرناکه . مامان نمیدونه اون دوستمه . یه قلپ دیگه بخورم میرم . یه قلپ دیگه . تا تهش باید بخورم . اون روز میخواست منو ببره ، سوار ماشین کنه و بگردونه مثه اون دفعه قبل . خیلی خوش گذشت اما سرم گیج رفت . بغلم میکرد نازم میکرد . لیوانم رو تا ته سر میکشم . اگه یه دفعه دیگه بیاد باهاش میرم ماشین سواری . دلم میخواد سُر بخوریم تُو خیابونا . خودش یادم داده . شاید اگه فردا بیاد با هم بریم سُرسُره سواری .


برچسب ها : , ,
دسته بندی : بایگانی (بر اساس شماره) , داستان , شماره ۲ و ۳
ارسال دیدگاه